اگر كسى مىخواهد جدّى نبودن دنیا را بفهمد باید جدّى بودن قیامت و ابدیت براى او روشن شود. زیرا در برابر هر حقیقت و راستى، یك دروغ قرار دارد. اگر كسى بگوید الان شب است و دیگرى بگوید الان روز است، حتما یكى دروغ است. اگر بگوییم كه قیامت جدى است و حقیقت زندگی انسان، خودش را در قیامت ظاهر میکند، پس دروغ است كه انسان در دنیا به تمام حقیقت زندگیاش دست یابد. وقتى كه حضرت مىفرمایند: «فَاَصْلِحْ مَثواكَ» و توصیه میکنند که محل و مأواى خود را اصلاح كن. میخواهند بفرمایند دنیا اساساً محل و جای ماندن نیست، چون نفرمودهاند مأواى آخرتت را اصلاح كن بلكه تنها فرمودند مأوایت را اصلاح كن «مثوای» به معنای جایگاه و محل ماندن است. پس اصلاً دنیا مأواىِ آدمى نیست تا بفرمایند: مأواى آخرتت را حفظ كن. دنیا چیزى نیست كه آدمى بخواهد حرف آن را بزند. به گفتهی جناب حافظ:
سوداگران عالم پندار را بگو
سرمایه كم كنید كه سود و زیان یكى است
كلّ این دنیا، پندار است و سود و زیان در آن یكى است، چون دنیا «هیچى» است و خیلى زیاد آن با كمى از آن فرقى ندارد.
علامه طباطبایىرحمهالله در شعر مشهور خود میفرمایند:
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده هایى و پندارها
این جهان فقط یك چیز حقیقی برای انسان میتواند داشته باشد و آن عشق و مهر به خداست و غیر از آن به جز پارهها و پندارهایى بیش نیست. در پایان جلسهی قبل یكى از دوستان فرمودند با این سخنانى كه شما مىگویید آدم احساس مىكند كه باید دست از فعالیت بردارد و در گوشهی خانهاش بنشیند! بنده به آن عزیز عرض کردم متوجه باشید این سخنان را كسى بیان مىكند كه زندگىاش سرشار از فعالیت برای اصلاح جامعه بوده، مگر حضرت على(ع) گوشهی خانهشان نشسته بودند؟! منظور حضرت از این توصیهها این است كه كارهای بیخود و بیهوده انجام ندهیم، چون وقتی فعالیتهای ما با رویکرد آبادانی قیامتمان نباشد آن کارها نه به درد مردم میخورد و نه به درد خودمان.
ما عموماً، با سایههاى ذهنمان زندگى مىكنیم و به حقیقیترین بُعد زندگی که همان ابدیت است رجوع نداریم هنگامى كه حضرت طوری سخن میگویند که ما مجبور میشویم این سایهها را كنار بگذاریم، از خود مىپرسیم پس چه كار بكنیم چون کار دیگری نداریم. به گفتهی عطار:
کار ما از خلق شد بر ما دراز
چند از این مشت گدای بینیاز
تا نمیری از خود و از خلق پاک
بر نیاید جان ما از حلق پاک
وقتی ما مطمئنیم امام معصوم سخن میگویند و هرچه بفرمایند عین حق است، میتوانیم سخن آن حضرت را با سایههای ذهنی خود مقایسه کنیم، تا معلوم شود ما فعلاً به سایهها دلخوشیم و بعد كه آفتاب حقیقت طلوع مىكند این را به وضوح درمىیابیم که چه اندازه گرفتار سایههای ذهنی خود بودهایم. حضرت با بصیرتى كه دارند همین حالا حقیقتِ هر چیزی را در مقایسه با ابدیت مىبینند و بر همان اساس مىفرمایند؛ جایگاه ابدی خود را اصلاح کن، چون دنیا چیزى نیست كه بتوان به آن به عنوان جا و مأوا نظر کرد. اگر ما به این حقیقت پى بردیم هیچ وقت نمىرویم گوشهی خانههایمان بنشینیم و یا زندگیمان را صرف كارهاى بیهوده كنیم بلكه كارهایی را انجام مىدهیم که برای خودمان و بقیه مفیدند.
وقتی جایگاه اصلی خود را دنیا تصور کردیم سادهترین موضوعاتِ دنیا برایمان مهم میشود و همهی فکر و ذکر خودمان را مشغول دنیا میکنیم. دانشآموزى در دبیرستان مردود شد، براى اینكه دوستانش نفهمند كه مردود شده مجبور شد به دبیرستان غیر انتفاعی برود، خانوادهی او به خاطر تأمین هزینهی كلاسهای دبیرستان غیر انتفاعی بعضى از وسایل زندگیشان را فروختند تا بتوانند هزینهی مورد نیاز او را فراهم کنند، از آن طرف برای آن که همسایهها نفهمند او مردود شده رابطهی آن جوان با جوانانِ همسایه قطع شد و به یک جوان منزوی تبدیل شد که نه دیگر مسجد میآمد و نه در بسیج محل شرکت میکرد. برای یک موضوع بسیار پیش پا افتاده، بعضیها تا این حدّ خود را به زحمت میاندازند! این افراد از چه چیزى فرار مىكنند؟ جز از چیزهایى كه خودشان در ذهن خود ساختهاند؟ ملاحظه کنید چگونه سایهی ذهنی آن خانواده به خاطر اینکه دیگران نفهمند فرزندشان مردود شده، آنها را به چه درد سرى انداخت. اگر زندگیِ ابدی براى این خانواده اصل بود و نه دنیا و نه قضاوت مردم، هرگز به فكرشان هم خطور نمىكرد كه براى پنهانكردن موضوعی اینچنین کوچک به چنین كارهایى دست بزنند و برای همیشه با نوعى انزوا و فرار از خود زندگی کنند. کسی که دنیا را جدّی گرفت با سایههاى ذهناش زندگی مىكند، چه از آن سایهها بترسد و از آنها فرار كند و چه با آن سایهها رفیق شود و با آنها دلخوش کند، در هر دو صورت از واقعیت بیگانه است، چون سایههای ذهنی واقعیت ندارند. راه نجات از اینکه انسان بازیچهی سایههای ذهنی نشود، یك راه بیشتر نیست و آن جدّىگرفتن حیات ابدی است. قرآن ریشهی همهی انحرافات را غفلت از قیامت و یَوْمُ الحساب میداند و میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(101) آنهایی که از مسیر رسیدن به خدا منحرف شدند برایشان عذاب دردناکی است، به جهت آن که یَوْمُ الحساب را فراموش کردند. اگر قیامت و حیات ابدی براى افراد جدى شود سایههای ذهنی قدرت و تواناییشان را از دست مىدهند. آن كسى هم كه دین براى او مهم است اگر در امتحان نمرهی 20 بیاورد خوشحال مىشود و اگر نمرهی بدى بیاورد ناراحت مىشود، امّا نه آنچنان كه جان او با این خوشحالیها و ناراحتیها گره خورده باشد، به طورى كه دچار خوشىهای سرمستكننده و یا غمهای جانكاه گردد.
پس از آنکه حضرت فرمودند: «فَاَصْلِحْ مَثْواكَ»، میفرمایند: «وَ لاتَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْیاكَ» آخرت خود را به دنیایت نفروش. یعنى تلاش کن در این دنیا حیات ابدی خود را به عنوان اصلیترین بُعد زندگیات، دائماً مدّ نظر داشته باشی و این احتیاج به تذکر دائمی دارد و از این جهت ملاحظه میکنید بنده نیز مطالب حضرت را در زوایای مختلف تكرار مىكنم تا تذكر و بیدارباشی برای قلب خودم و شما باشد.