وقتی با تمام وجود این توصیهی مبارک حضرت در جامعه صورت کاربردی به خود گرفت جامعه از مسافر بودن خود غافل نخواهد شد چون میداند زشتی برای همگان بد است و هر کس بدان آلوده باشد به حضور نور وحدت الهی شرفیاب نمیشود لذا در ادامه میفرمایند: «وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ بِمَا تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ» و از مردم به راحتی راضی باش و از آنها بگذر همانطور که دوست داری از تو بگذرند. حقیقت این است که شما همگی یک روح هستید همراه با درستیها و خطاها. چرا با اندک خطائی گمان میکنیم باید ساز جدایی ساز کرد؟ چرا متوجه نیستیم خطای برادرانمان خطای ما است، مگر انتظار نداریم وقتی خطایی از ما سر زد بیش از آن که بقیه به خطای ما بنگرند به محذورات ما بنگرند و ببینند عمدی در کار نبوده، پس چرا چنین برخوردی را در مقابل خطای دیگران نداریم تا در آن صورت متوجه شویم اطراف ما را انسانهایی پر کردهاند که اکثراً به دنبال وارستگی هستند؟ مگر اینطور نیست که شما راضى نیستید دربارهی شما قضاوتهاى منفى و بیجا بكنند و این را برای خود حق میدانید؟ پس مواظب باشید چنین حقی را از دیگران دریغ نکنید تا به راحتی هر چه در مورد دیگران به ذهنتان آمد نپذیرید و هر طور خواستید سخن نگوئید. حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ» آنچه نمیدانی نگو، هرچند آنچه مىدانى كم باشد و در نتیجه مجبور شوى سکوت کنی. ممکن است بفرمائید اگر فقط بخواهم نسبت به چیزهایی سخن بگویم که اطلاع دارم باید در بسیاری از اوقات زبانم را ببندم. بسیار خوب وقتی کم میدانی، کم بگو، چه کسی گفته ما در هر مورد اظهار نظر کنیم و همواره گرفتار خطا شویم؟ آیا ما نمیدانیم ارزش انسانها بیش از آنکه در گفتههایشان باشد در سکوتهایی است که انجام دادند؟ مگر نه این است که هنر انسانها بیش از آن که در سخنگفتن باشد در سخننگفتن است؟ تا آنجایی که علی(ع) در وصف یکی از یارانشان میفرمایند: «كَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّه... َ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتا»( (312 در گذشته مرا برادرى بود كه در راه خدا برادریم مىنمود... بیشتر روزهایش را خاموش مىماند. زیرا صَمْت و كمگفتن و گزیدهگویی از راههای ریاضتِ مشروع و زمینهی نیل به مطلوب شمرده شده است؛ البته خاموشی كه با تفكر آمیخته باشد و ترقّبْ و ارادت قلبی را همراهی كند، بازدهی آموزنده خواهد داشت؛ چنانكه حضرت علی(ع) در وصف سكوت رسول اكرم(ص) چنین میفرماید: «.. كَلَامُهُ بَیَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَان»(313) گفتار او ترجمان هر مشكل و خاموشى او زبانى گویا براى اهل دل بود. بعد از آنکه ما را متوجه چنین امر مهمی کردند که در صورتی سخن بگوئیم که اطلاع کافی از موضوع مورد بحث داشته باشیم حال میفرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تُحِبُّ اَنْ یُقالَ لَكَ» آنچه را كه دوست ندارى دربارهی تو بگویند دربارهی دیگران نگو.
دوست نداری دیگران ملامتت کنند، کسی را ملامت نکن. دوست نداری حرف های تحقیر آمیز به تو بزنند، دیگران را تحقیر مکن و ... البته در کنار این توصیه این جمله خود به خود پیش میآید؛ آن شکلی که دوست داری دیگران با تو حرف بزنند، با آنها صحبت کن. کریمانه و همراه با احترام و وقتی خواستی دیگران را نقدکنی منصفانه نقد کن.
نکتهای که باید از آن غفلت نشود این است که ما با توصیهی اصلی که حضرت میفرمایند: «اجعَل نَفسَکَ مِیزَانا» خودت را میزان قرار بده، در برابر یک قاعده و قانون بسیار بزرگ و وسیعی قرار گرفتهایم که میتواند میدان وسیعی را در زندگی ما پوشش دهد و این قانون میتواند در همهی ارتباطات اجتماعی ما وارد شود و به ما کمک کند و به ما یاد بدهد که چه کار باید بکنیم. ما در حوزههای علوم دینی قوانینی داریم که فقهای ما با داشتن آن قوانین میتوانند در بسیاری از مسائل استنباط کنند؛ چون آن قواعد در بسیاری از موضوعات فقهی یک نگاه اجتهادی به آنها میدهد. بنده فکر میکنم در حوزهی روابط اجتماعی این جملهای که حضرت فرمودند هرکدام از ما را مجتهد میکند و در روابط گوناگون اجتماعی، به ما یک نگاه اجتماعیای میدهد. مثلاً فلان آدم به من این حرف توهین آمیز را زد من چه کار کنم، حضرت می فرماید: «اجعَل نَفسَکَ مِیزَانا» خودت را میزان قرار بده. وقتی خودمان را وسط آوردیم از خود میپرسیم اگر به کسی حرف نامناسب زده باشم آیا جز این است که دوست دارم طرف مقابل با سعهی صدر عصبانیت من را درک کند و فعلاً سکوت کند؟ پس من هم باید سکوت کنم. ما الآن با جملات اخیر حضرت با چنین قوانین بزرگی رو به رو هستیم که می تواند کل فرهنگ عمومی ما را سامان بدهد و جلوی بسیاری از نابسامانی های اجتماعی را بگیرد. می تواند جلوی خیلی از رفتارهای نابهنجار را از صحنهی جامعه پاک نماید تا جامعه مستعد سفر آسمانی خود گردد.
وقتی توصیههای حضرت به یک قاعده تبدیل شود، گسترهی وسیع و بزرگی از افراد جامعه را پوشش میدهد. چون ما هر چیزی که برایمان ضرر داشته باشد، چه ضرر مادی، چه معنوی اصلاً برای خودمان دوست نداریم. وقتی من خیلی از چیزها را که برای خودم نمیپسندم برای دیگران هم نپسندم، دیگران از ناحیهی من ایمن میشوند، خیالشان راحت میشود و میگویند از طرف فلانی هیچ شری نخواهد رسید. از آن طرف چون ما خودمان را دوست داریم، همهی خوبیها و زیباییها و منافع را برای خودمان می خواهیم، طبق توصیهی حضرت دیگران نیز از ناحیهی ما احساس خوبی دارند. میگویند فلانی همیشه برای ما خوبی میخواهد. یعنی از ما طمع خوبی و شایستگی را دارند.
روحى كه مشغول بدگفتن به دیگران نباشد مشغول كشف موقعیت خود میشود و آرامآرام به رازهای شخصیت ملکوتی خود پی میبرد. آدمها اگر در موارد ذکر شده احتیاطهاى لازم را كردند در نتیجهی آن احتیاطها یك قلب سالم و جامعهی سالمى پیدا میشود آنوقت همه آمادهی صعود روحانى مىگردند.
در واقع حضرت در این سلسله تذكرات مىخواستند بفرمایند: از طریق آشتى با خلق، آشتى با حق شروع مىشود و ما نیز خوب است با نیّت آشتى با حق، این دستورات را به كار بندیم. إنشاءالله
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»