تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

بیشتر روزهایش خاموش بود

امیرالمؤمنین(ع) در وصف یکی از یاران و برادران دینی‌شان - که گویا اباذر یا میثم تمار بوده- چنین سخن می‌گویند: «كَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ كَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَ كَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً وَ كَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَ كَانَ لَا یَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ وَ كَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ وَ كَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَكَلَّمَ وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِیر»(91)
در گذشته مرا برادرى بود كه در راه خدا با من برادری مى‏نمود. خُردى و کوچکی دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت، و شكم بر او سلطه‏اى نداشت، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏كرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به كار نمى‏برد. بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان از سخن‌گفتن مى‏ماندند و تشنگىِ پرسندگان را فرو مى‏نشاند. به ظاهر ضعیف شمرده می‌شد، و به هنگام كار چون شیر بیشه و مار بیابان بود. تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و كسى را كه عذرى داشت سرزنش نمى‏نمود، تا عذرش را مى‏شنود. از دردْ شِكْوه نمى‏نمود مگر آن‌گاه كه بهبود یافته بود. تنها آنچه را مى‏كرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏كرد دهان نمى‏گشود.
اگر با او جدال مى‏كردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید. بر آنچه مى‏شنود حریص‌تر بود تا آنچه می‌گوید، و گاهى كه او را دو كار پیش مى‏آمد، مى‏نگریست كه كدام به خواهشِ نفس نزدیك‌تر است تا راه مخالف آن را پوید. بر شما باد چنین خصلت‌ها را یافتن و در به‌دست‌آوردنش بر یكدیگر پیشى‌گرفتن. و اگر نتوانستید، بدانید كه اندك را به‌دست‌آوردن بهتر تا همه را واگذاردن.