نکوهش در دنیاپرستی در روایات اسلامی مخصوصاً در سخنان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خطبههای نهجالبلاغه به صورت بسیار وسیعی دیده میشود، از جمله:
1- در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در پاسخ این سؤال که چرا دنیا، دنیا نامیده شده؟ (توجّه داشته باشید که دنیا از مادّه دَنی به معنی پایین و پَست است) فرمود: لأنّ الدّنیا دنیّة خلقت من دون الآخرة...؛ به خاطر این است که دنیا پَست است و پیش از آخرت آفریده شده.(128)
2- در حدیث دیگری از همان حضرت نقل شده که فرمود: أکبر الکبائر حبّ الدّنیا؛ بزرگترین گناهان، دنیاپرستی است!(129)
3- همین معنی از امیرمؤمنان علی علیه السّلام نیز آمده است که فرمود: حبّ الدّنیا رأس الفتن و أصل المحن؛ دنیاپرستی سرآغاز فتنهها و ریشه همه محنتها و رنجهاست!(130)
4- در حدیث دیگری از همان امام علیه السّلام میخوانیم: انّ الدّنیا لمفسدة الدّین و مسلبة الیقین؛ دنیاپرستی دین انسان را بر باد میدهد و ایمان و یقین او را میگیرد.(131)
5- در حدیث دیگری از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: انّ أوّل ما عصی اللّه به ستّ: حبّ الدّنیا و حبّ الرّئاسة و حبّ الطّعام و حبّ النّساء و حبّ النّوم و حبّ الرّاحة؛ نخستین چیزی که با آن عصیان و نافرمانی خدا شد شش چیز بود: دنیاپرستی، حبّ ریاست، علاقه به غذا (شکمپرستی)، محبّت (افراطی) زنان، پُرخوابی و علاقه به راحتی و تنپروری.(132)
غالب این امور ششگانه یا تمام آنها در داستان عصیان و سرکشی شیطان و ترک اولای آدم و گناه قابیل دیده میشود لذا به عنوان اوّلینها ذکر شده است.
6- در حدیث دیگری میخوانیم که از امام علیّ بن الحسین علیه السّلام پرسیدند: أیّ الأعمال أفضل عند اللّه عزّوجلّ؛ کدام عمل در نزد خداوند متعال افضل است فرمود: ما من عمل بعد معرفة اللّه جلّ و عزّ و معرفة رسوله أفضل من بغض الدّنیا و انّ لذلک لشعباً کثیرة و للمعاصی شعباً؛ هیچ عملی بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پیامبر او صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برتر از دشمنی با دنیا (و ترک دنیاپرستی) نیست و این شاخههای فراوانی دارد و همانگونه که گناهان دیگر شاخههای بسیار دارد.
سپس امام علیه السّلام به سرکشی و عصیان شیطان که از تکبّر سرچشمه گرفت و حرص که سبب گناه و ترک اولای آدم و حوّا شد، و حَسد که سرچشمه عصیان قابیل گشت تا آنجا که دست خود را به خون برادرش آلوده ساخت اشاره فرموده، میافزاید: فتشعّب من ذلک حبّ النّساء و حبّ الدّنیا و حبّ الرّئاسة و حبّ الرّاحة و حبّ کلام. حبّ العلوّ والثّروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلّهنّ فی حبّ الدّنیا! فقال و العلماء بعد معرفة ذلک، حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة؛ از اینجا شاخههای علاقه به زن، و محبّت دنیا و محبّت به ریاست و علاقه به راحتی و تنپروری و محبّت سخن گفتن (پُرگویی) و محبّت برتریجویی و مال و ثروت پیدا شد، و این هدف صفت همه در حبّ دنیا خلاصه میشود و اینجاست که پیامبران و علما بعد از آگاهی بر این موضوع گفتند: محبّت دنیا سرچشمه همه گناهان است!
سپس برای اینکه تفاوت میان دنیای ممدوح و مذموم را روشن سازد امام در پایان میفرماید: و الدّنیا دنیائان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونة؛ و دنیا دو گونه است: دنیایی که به حدّ کفاف است (و انسان را به آخرت و معنویّت) میرساند و دنیای نفرین شده (که انسان را از خدا دور میکند)!(133)
7- در حدیث دیگری از امام علیّ بن ابیطالب علیه السّلام میخوانیم، فرمود: اوفض الدّنیا فانّ حبّ الدّنیا یعمی و یصمّ و یبکم و یذلّ الرّقاب؛ دنیاپرستی را ترک کن چرا که حبّ دنیا چشم را کور و گوش را کَر و زبان را لال میکند و گردنها را به ذلّت میکشاند!(134)
طبیعی است که وقتی عشق به چیزی در وجود انسان چیره میشود، او را از روشنترین واقعیّتها غافل میکند، چشم دارد امّا گویی نابیناست، گوش دارد امّا گویی ناشنواست، زبان دارد ولی جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمیکند و برای رسیدن به این محبوب خود یعنی دنیا تن به هر ذلّتی میدهد.
8- باز در حدیثی که در مورد آثار منفی دنیاپرستی از امیرمؤمنان علی علیه السّلام نقل شده و در واقع فلسفه این حکم الهی در آن تبیین گردیده، میخوانیم: ((حبّ الدّنیا یفسد العقل، و یصمّ القلب عن سماع الحکمة و یوجب الیم العقاب؛ دنیاپرستی خرد را فاسد میکند و گوش قلب را از شنیدن سخنان حکمتآمیز ناشنوا میسازد و سبب عذاب دردناک (در دنیا و آخرت) میشود.(135)
9- در حدیث دیگری در بیان آثار زیانبار دنیاپرستی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین آمده است: انّ الدّنیا مشغلة للقلوب و الابدان؛ دنیاپرستی هم فکر انسان را به خود مشغول میدارد و هم بدنها را (نه آرامش فکر میگذارد و نه آسودگی جسم)!(136)
10- این سخن را با حدیث پُرمعنی دیگری از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پایان میدهیم، فرمود: انّه ما سکن حبّ الدّنیا قلب عبد الّا التاط بثلاث: شغل لاینفد عناوئه، و فقر لایدرک غناه، و أمل لاینال منتهاه؛ دنیاپرستی در هیچ دلی ساکن نمیشود مگر این که او را به سه چیز آلوده میکند، گرفتاری مستمرّی را که هرگز خستگی آن پایان نمیگیرد و احساس فقر و بینوایی که هرگز به غنا نمیرسد و آرزوی درازی که هیچگاه پایان نمیگیرد!(137)