در میان پیامبران الهی که هر یک ویژگی خاصّی از فضایل اخلاقی را (به صورت درخشانتر) دارا بودند، حضرت ایّوب علیه السّلام به عنوان پیامبر صبور شناخته میشود. او الگوی صبر و مقاومت در برابر مشکلات بود، به همین دلیل حالات او در سوره ص موقعی که مسلمانان در مکّه تحت فشار شدید قرار داشتند؛ به عنوان یک سرمشق بزرگ نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد.
درست است که نام یا سرگذشت حضرت ایّوب علیه السّلام در چندین سوره از قرآن آمده است؛ ولی مشروحتر از همه، در سوره ص دیده میشود که نخستین آیه مورد بحث از آیات همان سوره است. در آیه 44 سوره ص آمده است: ما أیّوب را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی بود که بسیار بازگشتکننده به سوی خدا بود؛ ...انّا وجدناه صابراً نعم العبد انّه أوّاب.
حضرت ایّوب به عنوان یک آزمون بزرگ، گرفتار مصائب عظیمی شد تا درجه شُکرگزاری او آشکار گردد و به مقام قُرب پروردگار نزدیکتر شود. او که اموال، زراعت و گوسفندان فراوان برومند و لایق و متعدّد داشت، در یک آزمون بزرگ، همه چیز، حتّی فرزندان خویش را از دست داد و خود نیز به بیماری شدیدی مبتلا شد.
آن حضرت چنان بیمار گشت که از شدّت درد به خود میپیچید و بدینسان اسیر و دربند بستر بیماری و درد گردید؛ ولی هیچ یک از این امور، از شُکر او نسبت به درگاه خداوند نَکاست.
زخم زبانهای زیادی از دوست و دشمن شنید، مصیبتی که شاید بالاترین مصائب بود، گاهی عُبّاد و راهبان بنیاسرائیل به دیدنش میآمدند و به صراحت میگفتند: تو چه گناه عظیمی کردهای که به این عذاب الیم گرفتار شدهای؟ ولی آن حضرت باز رشته صبر را از کف نمیداد، و چشمه ضلال شُکر و سپاس الهی را به کفران و ناشُکری آلوده نمیساخت. تنها کاری که کرد این بود که بعد از مدّتی طولانی به پیشگاه خداوند عرض کرد: بار پروردگارا! شیطان مرا به رنج و عذاب افکند (و انتظار گشایش تنها از تو دارم)؛ واذکر عبدنا أیّوب اذ نادی ربّه أنّی مسّنی الشّیطان بنصب و عذاب.
هنگامی که این پیامبر عظیمالشّأن تمام مراحل این آزمایش بزرگ را پشت سر گذاشت و با کوهی از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ ایستادگی کرد، و شیطان را شرمندهتر و مأیوستر ساخت، دَرهای رحمت الهی به روی او گشوده شد و نه تنها اموال و فرزندانش به لطف الهی به او بازگشت، بلکه افزونتر از آن نصیبش و از همه مهمتر، به مقام پُرافتخار نعم العبد انّه اوّاب رسید.
و به گفته ابن مسعود مفسّر و قاری معروف: این افتخار را برای خود در تاریخ بشریّت ثبت کرد که سرسلسله صابران تا روز قیامت خواهد بود؛ رأس الصّابرین الی یوم القیامه(741)
این مطلب را نباید ساده انگاشت که یک انسانی که دارای امکانات بسیار وسیع و گستردهای است، یکباره همه چیز خود را از دست بدهد و بر خاک سیاه بنشیند و حتّی نیش زبان دوست و دشمن را که اثرش از خنجر و شمشیر بیشتر است، بشنود و آن گاه کلمهای بر خلاف رضای خدا که حاکی از ناسپاسیاش باشد، بر زبان نراند و همواره زبانش به ذکر و شُکر در گردش باشد، و در پایان کار، تنها سخنی که میگوید، همان باشد که در بالا آوردیم؛ یعنی عرض حال و حکایت وضع خویشتن در پیشگاه خدا کند و نه غیر آن. عدهای که این جمله را شکایتی پنداشتند، سخت اشتباه کردهاند؛ زیرا که کمترین اثری از شکایت در آن به چشم نمیخورد و به گفته شاعر:
چار چیز آوردهام شاها که در گنج تو نیست! - نیستی و حاجت و عجز و نیاز آوردهام!
در دوّمین آیه مورد بحث، از صبر حضرت یعقوب که اُسطورهای در صبر و شکیبایی است، سخن به میان آمده است. او به فراغ فرزند دلبندش حضرت یوسف علیه السّلام که سخت مورد علاقهاش بود گرفتار شد. سالیان دراز با چشمانی اشکبار صبر کرد تا سر انجام دیدهاش نابینا شد؛ امّا هرگز سخنی بر خلاف رضای حق بر زبان نراند و پیوسته شاکر و صابر بود؛ به تعبیر خودش صبر جمیل داشت، چنان که در آیه مورد بحث آمده است: (برادران یوسف) پیراهن او را با خونی دروغین (نزد پدر) آوردند، (حضرت یعقوب خطاب به فرزندانش) گفت: هوسهای نفسانی شما، این کار را در نظرتان زینت داده؛ من صبر جمیل میکنم و از خداوند در برابر آنچه شما میگویید، یاری میطلبم؛ و جائوا علی قمیصه بدم کذب قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمراً فصبر جمیل واللّه المستعان علی ما تصفون.(742)
برادران دروغگو و کمحافظه، از این غافل بودند که اگر پیراهن حضرت یوسف علیه السّلام را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله مرگ نزد پدرشان میآوردند، لااقل چند جای پیراهن را پاره کنند تا دلیلی بر حمله گرگ باشد؛ در حالی که آنها پیراهن برادر را خونآلود کرده، نزد پدر آوردند؛ به همین دلیل پدر از نیرنگ آنها باخبر شد و جمله بل سوّلت لکم أنفسکم أمراً را گفت؛ ولی چون در آن شرایط، کاری از دستش ساخته نبود، در حالی که بیاختیار اشکش جاری بود، گفت: فصبر جمیل؛ صبر خواهم کرد، صبری زیبا (که توأم با شُکرگزاری و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسی و جزع و بیتابی نگردد).
درباره صبر جمیل مفسران تعبیرات مختلفی دارند؛ بعضی گفتهاند: صبر جمیل، صبری است که نه بیتابی در آن باشد و نه شکایت نزد مردم. بعضی گفتهاند: صبر جمیل آن است که برای خدا باشد. پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز در برابر این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: هو الّذی لاشکوی معه؛ صبری است که در آن شکایتی نباشد.(743)
بعضی نیز گفتهاند: صبر جمیل آن است که شکایت نزد خَلق در آن نباشد، و از آن جمیلتر این که عرض حال خود به خالق کند و با این عرض حال و پناهآوردن به او، حق عبودیت را انجام دهد.
به همین دلیل وقتی که فرزندان حضرت یعقوب علیه السّلام بر آن حضرت خُرده گرفتند، و گفتند: این قدر یاد یوسف مکن، حضرت فرمودند: من و غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم، نه به دیگران و از خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید؛ قال انّما أشکوا بثّی و حزنی الی اللّه و أعلم من اللّه ما لاتعلمون.(744)
در سوّمین آیه، ضمن اشاره به جمع دیگری از پیامبران الهی که همگی در برابر مشکلات صبر و شکیبایی پیشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهی گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، میفرماید: و اسمائیل و ادریس و ذوالکفل را به یادآور که همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد کردیم؛ زیرا آنها از صالحان بودند؛ و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کلّ من الصّابرین و أدخلناهم فی رحمتنا انّهم من الصّالحین.(745)
صبر اسماعیل روشن و آشکاراست، زیرا اولاً آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد و کارد بر گلویش بگذارد و قربانی شود؛ هر چند خداوند، بر آنها محبت کرد و گوسفندی به عنوان قربانی به جای اسماعیل برای آنها فرستاد.
ثانیاً در سرزمین خشک و سوزان مکه، کنار خانه خدا ماند تا تدریجاً آنجا رونق گرفت.
در مورد صبر ادریس گفتهاند: نخستین کسی بود که در میان قوم خویش مبعوث شد تا آنها را به سوی خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زیادی که در این راه کشید، قومش دعوت او را اجابت نکردند.
نامیدن ذوالکفل به این نام و قرارگرفتن در زمره صابران بزرگی که پیش از او به نبوت رسیدهاند، به این علت بوده است که او در میان بنیاسرائیل میزیست، خداوند به یکی از انبیا که حکومت بنیاسرائیل را در دست داشت، وحی فرستاد که میخواهم قبض روحت کنم، باید حکومت خود را به دیگری واگذاری، و او باید کسی باشد که در برابر تو تعهد کند، تا هر شب به عبادت خدا برخیزد، و همه روز روزه گیرد، و در میان مردم داوری کند، بیآن که خشمگین گردد.
جوانی گفت: من متکفّل همه اینها میشوم. این سخن را گفت و تا پایان عمرش به هر سه عهدش (با تمام مشکلاتی که داشت) وفا کرد؛ خداوند او را به مقام نبوت مبعوث نموده و او را ذوالکفل نامید.(746)
آری، این سه بزرگوار همه از اُسطورههای صبر و شکیبایی بودند که قرآن کریم به عنوان سرمشقی برای مسلمین جهان، به زندگی آنها اشاره میکند.
در چهارمین آیه، سخن از گفتگوی حضرت موسی علیه السّلام و خضر علیه السّلام است، در این داستان پر از نکات آموزنده و انسانساز، آمده است: حضرت موسی علیه السّلام برای فراگرفتن علوم تازهای نزد حضرت خضر علیه السّلام آمد و از او تقاضا کرد تا از علومی که خدا در اختیارش گذارده، چیزی به ایشان بیاموزد؛ زیرا این علوم، غیر از علم شریعت بود که حضرت موسی علیه السّلام بر آن آگاهی کامل داشت. این علوم مربوط به اسرار تکوینی حوادث مختلف جهان بود، ولی به هر حال حضرت خضر علیه السّلام که از بیصبری حضرت موسی علیه السّلام در برابر این آموزش نگران بود، به او چنین گفت: تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی و چگونه میتوانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؛ قال انّک لن تستطیع معی صبراً و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبراً.(747)
حضرت موسی علیه السّلام به حضرت خضر علیه السّلام قول داد که صابر و شکیبا باشد؛ ولی حوادث و پیشآمدها چنان عجیب و تکاندهنده بود که پیمانه صبر حضرت موسی علیه السّلام که از اسرار آن آگاه نبود، لبریز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر علیه السّلام گشود، حضرت خضر علیه السّلام نیز پیمانش را در مورد صبر و شکیبایی یادآور گشت و موسی علیه السّلام عذرخواهی کرد، ولی بار سوّم، برای همیشه از او جدا شد.
این داستان عجیب، مطالب زیادی را به ما میآموزد، که تنها یک بخش از آن مربوط به بحث ما است و آن این که اگر حضرت موسی علیه السّلام صبر و شکیبایی بیشتری داشت، به اسرار تازهای راه مییافت و این ناشکیبایی او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در این زمینه بیاموزد، در حالی که به گفته یکی از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بیشتری داشت، هزاران نکته از اسرار علم برایش فاش میشد.(748)
به این ترتیب صبر و شکیبایی یکی از کلیدهای علم و آگاهی است.
ممکن است سؤال شود که آیه پیامبران، آگاهترین افراد زمان خود نیستند؟ پس چگونه حضرت موسی علیه السّلام به خاطر فراگرفتن علومی به دنبال حضرت خضر علیه السّلام شتافت و قبل از این که بیش از چند نکته بیاموزد، حضرت خضر علیه السّلام او را از خویش جدا ساخت؟
پاسخ این سؤال روشن است، هر پیامبری باید دانشمندترین و آگاهترین فرد نسبت به قلمرو مأموریتش، در نظام شریعت باشد و حضرت موسی علیه السّلام چنین بود؛ ولی قلمرو مأموریت حضرت خضر علیه السّلام مربوط به عالم تکوین بود و کارهایش همچون ملائکه مدبّرات أمراً (مأموران تدبیر در جهان آفرینش) بود. به همین دلیل کارهایی که از حضرت خضر علیه السّلام سر میزد و به ظاهر با موازین شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فریاد اعتراض حضرت موسی علیه السّلام بلند شود و هنگامی که حضرت خضر علیه السّلام اسرارش را شرح داد، همه را پذیرفت.
اصولاً قوانین حاکم بر جهان تکوین با آنچه در جهان تشریع است، گرچه سرانجام به یک نتیجه منتهی میشود، ولی در ظاهر، از هم جداست و از همین رو، دوستی و همراهی حضرت خضر علیه السّلام و حضرت موسی علیه السّلام مدت کوتاهی طول نکشید.
ممکن است بعضی از پیامبران و همچنین امامان علیهم السّلام به اسرار تکوین نیز آگاه باشند (همانند پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه معصومین علیهم السّلام که از روایات استفاده میشود، ولی این امر در نبوت و رسالت پیامبران و امامت ائمه معصومین علیهم السّلام ضرورتی ندارد؛ زیرا یک فضیلت است، نه شرط رسالت و امامت.
در پنجمین آیه سخن از یکی از پیامبران بنیاسرائیل است که در تفاسیر و تاریخ از او به نام اشموئیل یاد کردهاند.
هنگامی که بنیاسرائیل بر اثر ظلم سلطانی به نام جالوت آواره و بیچاره شدند، دست به دامن اشموئیل زدند تا رئیس و فرماندهی برای جنگ با جالوت برایشان تعیین کند. او طی انتخاب حسابشدهای که شرحش از موضوع این بحث خارج است، جوانی به نام طالوت را برای این کار برگزید.
هنگامی که طالوت، لشکر عظیمی از بنیاسرائیل را برای جنگ با جالوت بسیج کرد، با فراست و هوشیاری که خدا به او داده بود، دریافت که این لشکر انبوه، کارایی چندانی ندارد؛ زیرا افراد سُست اراده و کمطاقت بسیاری در میان آنهاست که نه تنها سبب تقویت آنها نخواهند شد، بلکه باعث تضعیف روحیه دیگران نیز میشوند؛ لذا تصمیم گرفت با آزمایشهای متعددی آنها را تصفیه کند. پس از انجام این کار، گروه محدودی بیشتر باقی نماند.
آن گروه، از کمی نفرات خود نگران و ناراحت بودند و به یکدیگر گفتند: ما امروز توان مقاومت در برابر لشکر عظیم جالوت او را نداریم؛ ولی به گفته قرآن: کسانی که علم به ملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخیز معتقد بودند، گفتند: چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا بر گروههای عظیمی پیروز شدند و خداوند با صابران است؛ ...قال الّذین یظنّون أنّهم ملقوا اللّه کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بأذن اللّه و اللّه مع الصّابرین.(749)
سپس، همین گروه، هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا! پیمانه صبر و شکیبایی و استقامت را بر ما بریز، گامهای ما را استوار فرما و ما را بر جمعیت کافران پیروزنما؛ و لمّا برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربّنا أفرغ علینا صبراً و ثبّت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.(750)
به این ترتیب آنها نشان دادند که با جمعیتی انبوه که فاقد انگیزه و بیبهره از صبر و استقامتاند، در میدان نبرد پیروز نخواهد شد، بلکه گروه اندک، اما مصمّم و شکیبا و ثابتقدم، میتوانند بر لشکرهای عظیم پیروز گردد و سرانجام نیز چنین شد. این گروه اندک به فرماندهی طالوت، توانستند جالوت و سپاهیان عظیمش را درهم بشکنند و جالوت نیز توسط داود علیه السّلام - که آن روز جوانی نیرومند در لشکر طالوت بود - کشته شد و بنیاسرائیل توانست زمینها و مردم دربند خود را از سیطره و اسارت دشمن آزاد سازند و به این ترتیب درس دیگری درباره اهمّیّت صبر و استقامت در تاریخ از خودشان به یادگار گذاشتند.
از این آیات استفاده میشود که انگیزه این صبر و استقامت، توکّل بر خدا، ایمان به روز رستاخیز و پاداشهای الهی بوده است. بعضی از روایات، تعداد این گروه اندک را 313 نفر دانستهاند (همانند اصحاب بدر که 313 نفر بودند) و جالب این که حضرت داود علیه السّلام، جوان کم سن و سال اما نیرومند و باایمان، با فلاخنی که در دست داشت، پیشانی جالوت را نشانه گرفت و آنچنان ماهرانه، یکی دو سنگ پرتاب کرد که درست بر پیشانی جالوت برخورد کرد.
به محض برخورد سنگ، جالوت فریادی کشید و از مَرکَب فروافتاد؛ لشکرش با مشاهده این واقعه، با وحشتی فراوان، به سرعت فرار کرده و از هم فروپاشید؛ لشکری که طبق بعضی از روایات عددشان بالغ بر یکصد هزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.
در ششمین آیه، خداوند خطاب به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کرده و ضمن این که به او درس استقامت میدهد، درسی که برخاسته از زندگی پیامبران اولواالعزم است، میفرماید: صبر و شکیبایی پیشه کن؛ آنگونه که پیامبران اولواالعزم شکیبایی داشتند و برای عذاب آنها (مخالفان) شتاب مکن؛ فأصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل و لاتستعجل لهم....(751)
گرچه در این آیه شریفه، شکیبایی و صبر در تقاضای عذاب برای مخالفان و دشمنان است تا بر آنها حجّت تمام شود و اگر افرادی نیز در میانشان تمایل دارند تا در راه حق گام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند،ولی این دستور، یک دستور کلّی است و دلیل روشنی بر فضیلت صبر به عنوان یک برنامه عمومی، برای همه پیامبران اولواالعزم است.
آری همه پیامبران بزرگ و صاحب شریعت، با دشمنان سرسخت، نادان و لجوج رو به رو بودند؛ ولی در این راه بیشترین استقامت را متحمل شدند تا هدایت امّتشان را به بهترین صورت بجا آورند.
حضرت نوح علیه السّلام 950 سال دعوت به خدا کرد و شب و روز زحمت کشید و در خلوت و جلوت، آنها را اندرز کرد، اما جز گروه اندکی به او ایمان نیاوردند.
حضرت ابراهیم علیه السّلام را به میان آتش افکندند و حضرت موسی علیه السّلام و مؤمنان قومش را با شدیدترین شکنجهها آزردند، حضرت عیسی علیه السّلام را بعد از آزار زیاد، میخواستند که به دار آویزند، ولی خداوند او را نجات داد. خلاصه این که پیوسته دنیا، محل برخورد حق و باطل بوده است که در این میان فقط با نیروی صبر و استقامت میتوان بر مشکلات پیروز شد.
در این که پیامبران اولواالعزم چه کسانی هستند؛ بعضی آنها را به پیامبران صاحب شریعت جدید تفسیر کردهاند که تعداد آنها به همراه پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پنج نفر میباشد. انتخاب این عنوان برای آنها نیز به خاطر اراده محکم و عزم استوارشان در راه دعوت حق بوده است. بیشک این گروه از پیامبران نسبت به سایرین، با مشکلات بیشتری روبهرو بودند؛ زیرا عرضه شریعت جدید و آیین تازه، مشکلات را در برابر متعصبان بیشتر میکند.
بعضی نیز آنها را هیجده نفر - که نام آنها در آیات 83 تا 90 سوره انعام آمده - و بعضی نُه نفر و بعضی هفت نفر و بعضی پنج نفر و بعضی تمام پیامبران الهی را اولواالعزم شمردهاند؛ زیرا معتقدند که همه دارای عزم راسخی بودهاند؛ ولی با توجه به این که من در جمله اولواالعزم من الرّسل من تعبیضیه است، قول اخیر بعید به نظر میرسد و سایر اقوال نیز دلیل روشنی ندارد، جز همان که در تفسیر آیه به نقل از معصومین علیهم السّلام آوردیم که تعداد آنها با پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پنج نفر بودهاند.
در هفتمین آیه باز خطاب به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، ضمن دستور به شکیبایی در برابر استهزا و تکذیب و آزار مشرکان عرب و کافران متعصّب، میفرماید: صبر جمیل پیشه کن؛ فاصبر صبراً جمیلاً.(752)
در تفسیر صبر جمیل؛ مفسّران تعبیرات گوناگونی دارند که در تفسیر آیه دوّم در همین بحث آورده شد و با حدیث دیگری آن را تکمیل میکنیم.
امام باقر علیه السّلام در پاسخ این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: صبر لیس فیه شکوی الی النّاس؛ صبری است که در آن شکایت به مردم وجود نداشته باشد.(753)
در هشتمین آیه، خداوند ضمن این که همه مؤمنان را به صبر و مصابره - که تفسیر آن خواهد آمد - دعوت نموده و آن را کلید رستگاری و نجات میشمرد، میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، صبر (و استقامت) پیشه کنید و در برابر دشمنان (نیز) استقامت و شکیبایی به خرج دهید، از مرزهای خود مراقبت و تقوای الهی پیشه کنید، رستگار شوید؛ یا ایّها الّذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا اللّه لعلّکم تفلحون.(754)
در این آیه، چهار دستور داده شده که سرچشمه رستگاری و کلید سعادت است.
نخست، صبر و استقامت و ایستادگی در برابر حوادث و مشکلات و مصائب و موانع؛ دوّم مصابره که از باب مفاعله و به معنی صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت دیگران آمده است. در واقع دستور اوّل ناظر به ایستادگی در برابر انواع مشکلات و حوادث گوناگون زندگی است و دستور دوّم ناظر به ایستادگی در برابر دشمن است، به این ترتیب که هر قدر آنها بیشتر مقاومت کنند، مؤمنان باید بر مقاومت خودشان بیفزایند تا بر دشمن غالب شوند.
رابطوا از مادّه مرابطه در اصل از رباط که به معنی بستن چیزی در مکانی است، گرفته شده است. این واژه (مرابطه) معمولاً به معنی مراقبت از مرزها میآید؛ زیرا سربازان اسلام مرکبها و وسائل جنگی خود را در آن محل نگهداری میکردند.
آخرین دستور، تقوای الهی است که مانند چتری بر همه دستورهای سابق سایه میافکند و هنگامی که صبر و مصابره و مرابطه به دور از هرگونه ریاکاری و اغراض شخصی، آمیخته با تقوا گردد، سبب فلاح و رستگاری و نجات در دنیا و آخرت خواهد بود.
بعضی دیگر در تفسیر مصابره گفتهاند: ایستادگی در مقابل عادات و هوای نفس است؛ زیرا آنها در برابر انسان ایستادگی میکنند و انسان نیز باید در مقابل آنها، ایستادگی نماید. در تفسیر مرابطه نیز گفتهاند که منظور، پیوند نفس به اطاعت الهی و یا پیوند قلب به خداست.
نقل شده که عارفی پیاده به خانه خدا میرفت، مرد عرب شتر سواری به او گفت: ای شیخ! به کجا میروی؟ عابد گفت: به بیتاللّه. گفت: چرا پیاده؟ گفت: من مرکبهای زیادی دارم (تو نمیبینی). مرد عرب سؤال کرد: آن مرکبها چیست؟ عارف گفت: هنگامی که بلا و مصیبتی بر من نازل شود، بر مرکب صبر سوار میشوم، و هنگامی که نعمتی نازل شود، بر مرکب شُکر و هنگامی که قضا و قدری رخ دهد، بر مرکب رضا و هنگامی که نفس سرکش مرا به چیزی دعوت کند، میدانم که آن چه از عمر باقی مانده، کمتر از آن است که گذشته است.
مرد عرب گفت: در واقع تو سوارهای، من پیادهام؛ برو در امان خدا.(755)
در نهمین آیه خطاب به همه مؤمنان، با تعبیری تازه، ضمن توصیه به این که در مشکلات از نیروی صبر و نماز کمک بگیرند، میفرماید ای افراد با ایمان! از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگیرید (تا بر مشکلات فائق آیید)؛ زیرا خداوند با صابران است؛ یا أیّها الّذین آمنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللّه مع الصّابرین.(756)
این آیه دارای مفهوم وسیعی است و هرگونه صبر واستقامت را شامل میشود، خواه صبر به اطاعت یا بر معصیت یا بر مصیبت باشد. برای انجام هر کار مهمّی کمک گرفتن و استعانت لازم است، خواه جهاد باشد یا غیر از آن؛ بنابراین، برای انجام هر کار مهمّی باید از شاخههای مختلف صبر که متناسب با آن کار است، یاری جست.
درباره تفسیر صبر به روزه باید گفت که روزه یکی از مصداقهای روشن این صبر است، نه این که تمام مفهوم آن را در بربگیرد.
در این جا این سؤال پیش میآید که چه رابطهای میان صبر به معنی وسیع کلمه با صلاة (نماز) وجود دارد؟
بعضی از مفسّران گفتهاند: رابطه آن دو این است که گاه پیمانه صبر انسان لبریز میشود و طاقت او بر صبر کاهش مییابد. اینجاست که نماز به او قوّت قلب و اراده و توکّل بر خدا میبخشد و بدینسان، نیروی صبر از طریق نماز افزایش مییابد.
به تعبیر دیگر، هنگامی که انسان از طریق نماز به خدا روی میآورد، خود را به قدرت بیپایان و لایزال حق مرتبط میسازد، این کار، مقاومت انسان را در برابر مشکلات، چنان افزایش میدهد که به نیروی شکستناپذیر تبدیل میشود.
به همین دلیل در حدیثی که گاه از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گاه از امیرمؤمنان علی علیه السّلام نقل شده و هر دو نیز صحیح میباشد، آمده است: اذا أهاله أمر فزع، قام الی الصّلوة ثمّ تلی هذه الآیة و استعینوا بالصّبر و الصّلوة؛ هنگامی که با مشکل مهمّی رو به رو میشد، به نماز برمی خواست (و پس از نماز به دنبال حل مشکل میرفت) و این آیه را تلاوت میفرمود استعینوا بالصّبر و الصّلوة(757).(758)
به هر حال، این آیه از روشنترین آیاتی است که اهمّیّت صبر را به عنوان یک عامل پیروزی در زندگی مشخص میکند.
در دهمین آیه، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را دستور میدهد که (از سوی خداوند متعال) به تمام بندگان باایمانش چنین بگوید: ای بندگان من که ایمان آوردهاید، تقوای الهی پیشه کنید؛ برای کسانی که در این دنیا نیکی کردهاند، پاداش نیکی است؛ سرزمین خدا وسیع است (هرگاه تحت فشار شدید کافران جبّار قرار گرفتید، تسلیم نشوید، بلکه مهاجرت کنید؛ زیرا صابران اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میکنند؛ قل یا عبادی الّذین آمنوا اتّقوا ربّکم للّذین أحسنوا فی هذه الدّنیا حسنة و أرض اللّه واسعة انّما یوفّی الصّابرون أجرهم بغیر حساب.(759)
این آیه از یک سو نشان میدهد که انسان باید در برابر مشکلاتی که در راه مقابله با جبّاران متحمل میشود، از نیروی صبر کمک بگیرد؛ زیرا بدون آن چارهای جز تسلیم در برابر ظالمان زورمدار ندارد.
از سوی دیگر، پاداش صابران را بیحساب و غیرقابل شمارش بیان میدارد.
تعبیر بیحساب نشان میدهد که خداوند، آنقدر به آنها پاداش میدهد که جز او، کسی قادر به حسابش نیست. به همین جهت در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میخوانیم: هنگامی که نامههای اعمال گشوده میشود و ترازوهای اعمال نصب میشود، برای کسانی که گرفتار بلاهای سختی شدند و صبر کردند، نه ترازویی نصب میشود و نه نامه عملی گشوده خواهد شد (بلکه بیحساب به آنها پاداش میدهند)(760)؛ سپس پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه فوق را تلاوت نمود: انّما یوفّی الصّابرون أجرهم بغیر حساب.
تعبیر به غیر حساب در آیات متعددی آمده است که اغلب مربوط به روزیهای فراوان دنیوی است که خداوند به بعضی انسانها میدهد؛ تنها در این مورد و در آیه 40 سوره مؤمن، از پاداشها و روزیهای قیامت سخن به میان آمده. به یقین جایی که پاداش یا روزی بدون حساب داده شود، تناسبی با کمیّت و کیفیّت اعمال نخواهد داشت، بلکه متناسب با لطف پروردگار است و در نتیجه بسیار مهم و والا خواهد بود.
در یازدهمین آیه، تعبیر بسیار جالبی درباره اهمّیّت صبر دارد و آن این که فرشتگان هنگامی که برای دیدار بهشتیان از هر دری وارد گردند، به آنها میگویند: سلام بر شما! به خاطر صبر و استقامتتان، چه پایان خوبی در این سرا نصیبتان شد!؛ سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدّار.(761)
جالب این که از میان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهای نیک بهشتیان، انگشت روی صبر و شکیبایی آنها میگذارند و آن را سبب ورود به بهشت میشمارند و اگر دقت کنیم،تصدیق خواهیم کرد که صبر و استقامت، نقش مهمی در سعادت انسان و بهشتی شدن او دارد؛ زیرا بدون صبر؛ نه پرهیز از گناه ممکن است و نه انجام اطاعتها و عبادتها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن. به همین دلیل فرشتگان، در نخستین تبریک به بهشتیان، به مسئله صبر تکیه میکنند.
شاهد این سخن که همه طاعات در سایه صبر انجام میگیرد، در آیه بیست و دوم همین سوره آمده است: اندشمندان و اولوالالباب، کسانی هستند که به خاطر ذات پروردگارشان، صبر و شکیبایی میکنند، نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند و با حسنات، آثار سیّئات را از بین میبرند؛ و الّذین صبروا ابتغاء وجه ربّهم و أقاموا الصّلوة و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیة و یدرئون بالحسنة السیّئة....
در تفسیر این آیه، حدیث جالبی از امام علی بن الحسین علیه السّلام نقل شده است: هنگامی که روز قیامت میشود، ندادهندهای ندا میدهد که اهل صبر و شکیبایی به پاخیزند؛ گروهی برمیخیزند، به آنها گفته میشود: سوی بهشت بروید. در این هنگام، فرشتگان به استقبال آنها میآیند و میگویند: کجا میروید؟ میگویند: سوی بهشت. فرشتگان میگویند: قبل از حساب؟! میگویند: آری (قبل از حساب). میگویند: شما کیستید؟ میگویند: ما اهل صبریم؛ گفتند: صبر شما چه چیز بوده است؟ میگویند: ما در راه طاعت پروردگار و پرهیز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم، در دنیا صبر و شکیبایی کردیم. امام علی بن الحسین علیه السّلام فرمود: اینجاست که فرشتگان میگویند: داخل بهشت شوید؛ چه عالی است پاداش عاملان.
بعضی از راویان احادیث گفتهاند: در همین جا فرشتگان میگویند: سلام علیکم بما صبرتم.(762)
در دوازدهمین آیه، به صورت زیبایی، همان مطلبی را که در آیه قبل عنوان شد، مطرح میکند. این آیه، در ادامه آیات قبل که درصدد بیان اوصاف دوازدهگانه عبادالرحمن - که بیانگر شخصیت والای آنها در تمام ابعاد است - میفرماید: آنها هستند که درجات عالی بهشت، در برابر شکیباییشان، پاداش داده میشود و با تحیّت و سلام (فرشتگان) رو به رو میشوند؛ اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقّون فیها تحیّة و سلاماً.(763)
غرفه از ماده غرف (بر وزن ظرف)، به معنی برداشتن چیزی است؛ لذا به آبی که انسان از چشمه برای نوشیدن با دستهای خود برمیگیرد، غرفه میگویند؛ در ضمن به قسمتهای فوقانی ساختمان و طبقات بالای منازل نیز غرفه میگویند. در این آیه نیز مراد برترین منزلگاههای بهشت است که در اختیار صابران قرار میگیرد.
صد هزاران کیمیا حق آفرید - کیمیایی همچو صبر، آدم ندید
از تعبیر آیه فوق، استفاده میشود که صبر وجه مشترک تمام اوصاف دوازدهگانه عبادالرحمن میباشد.
در سیزدهمین آیه که از آیات معروف صبر است، ضمن بشارت به صابران در برابر آزمایشهای بزرگ الهی میفرماید: به یقین همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوهها، آزمایش میکنیم و صابران را بشارت ده - آنها که هرگاه مصیبتی به آنان رسد، میگویند: ما متعلق به خداییم و سوی او بازمیگردیم - آنها کسانی هستند که رحمتهای الهی شامل حالشان است و آنها هدایتیافتگانند؛ و لنبلونّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین ألّذین اذا أصابتهم مصیبة قالوا انّا للّه الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئک هم المهتدون.(764)
گرچه در این آیات، تنها به یکی از شاخههای صبر؛ یعنی صبر بر مصائب و مشکلات اشاره شده، ولی اهمّیّت آن به اندازهای است که صلوات و درود و رحمت الهی به این دسته از صابران جاری شده، و آنها مسیرهای هدایت را در پرتو همین صبر و شکیبایی میپیمایند.
با توجه به این نکته که آزمایشهای گوناگون در این جهان از سنتهای خللناپذیر الهی است، و عبور از گردنههای صعبالعبور آن جز با صبر ممکن نیست، به نقش صبر و شکیبایی در زندگی و آثار نهایی آن پی میبریم.
چه افتخاری از این بالاتر که انسان در برابر صبرش، مشمول این سه عنایت بزرگ الهی گردد:
نخست، صلوات و درودی از نوع آنچه بر پیامبر بزرگش فرستاده میشود و سپس شمول رحمت واسعه الهی، نسبت به او و از همه مهمتر، هدایت پروردگار که سرچشمه تمام نعمتها و خوشبختیهاست.
در این جا که چرا صلوات به صورت جمع آمده دو تفسیر ذکر شده که هر دو میتواند صحیح باشد: نخست این که اشاره به انواع اکرام و احترام الهی است، و دیگر این که اشاره به تکرار آن میباشد. تعبیر به رحمت، به صورت نکره نیز اشاره به اهمّیّت و عظمت است.
در بیان تفاوت میان صلوات و رحمت، بعضی گفتهاند: صلوات اشاره به مدح و ثنای الهی و لطف و مغفرت اوست؛ در حالی که رحمت، اشاره به انواع نعمتهای مادی و معنوی در دنیا و آخرت دارد.
در چهاردهمین و آخرین آیه از آیات مورد بحث که در سوره والعصر آمده، قرآن مجید ضمن بیان این که همه انسانها در خُسران و زیان قرار دارند، جز کسانی که دارای یک برنامه چهار مادهای هستند که یکی از موادّ آن، صبر و شکیبایی و استقامت است، میفرماید: به عصر سوگند! که انسانها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش کرده، و یکدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه نمودهاند؛ والعصر انّ الانسان لفی خسر الّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و توصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(765)
تعبیر تواصوا - از ماده تواصی به معنی سفارش کردن به یکدیگر در آیات فوق نشان میدهد که مؤمنان بعد از ایمان و معرفت و عمل صالح، باید به احقاق حقوق روی آورند؛ حق را بشناسند و یکدیگر را به آن توصیه کنند، چون احقاق حقوق و اجرای حق در جامعه انسانی، جز با استقامت و ایستادگی در برابر موانع ممکن نیست، توصیه به صبر را به عنوان چهارمین اصل که پشتوانه اصول سهگانه دیگر است بیان میکند. بنابراین صبر، یکی از ارکان اصلی سعادت انسانهاست که بدون آن، درخت ایمان به ثمر نمینشیند و اعمال صالح انجام نمیگیرد، و احقاق حقوق در جامعه انسانی تحقیق نمییابد. بدون شک، احقاق حقوق و ادای آن از مشکلترین کارهاست؛ زیرا گاهی ممکن است حق، با فرد یا عزیزان و بستگانش مخالف باشد، در اینجا ادای حق جز به مدد صبر، صورت نمیپذیرد.
از مجموع آنچه در آیات بالا آمد، میتوان نتیجه گرفت که اهمّیّت صبر و شکیبایی و استقامت، بسیار بیش از آن است که ما فکر میکنیم. به گفته بعضی از مفسران، صبر در قرآن مجید، بیش از هفتاد بار یا نزدیک به یکصد بار تکرار و تأکید شده، در حالی که هیچ یک از فضایل انسانی، به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. این نشان میدهد که قرآن، برای این فضیلت اخلاقی و عملی اهمّیّت فراوانی قائل است، و آن را عصاره همه فضیلتها و خمیر مایه همه سعادتها و ابزار وصول به هرگونه خوشبختی و سعادت میداند.