تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم - فروع مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

غفلت سرچشمه اصلی بدبختی‏ها

در نخستین آیه، به معرفی گروهی از بدترین افراد انسان پرداخته شده؛ گروهی که شاید بدتر از آنان در میان انسان‏ها یافت نشود که درباره اوصاف آنها می‏فرماید: ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل‏ها (و عقل‏هایی) دارند که با آن چیزی درک نمی‏کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی‏بیند و گوش‏هایی دارند که با آن نمی‏شنوند. آنها همچون چهارپایانند، بلکه بدترند. آنها همان غافلانند؛ ولقد ذرأنا لجهنّم کثیراً من الجنّ و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالأنعام بل هم أضلّ اولئک هم الغافلون(521)
در این آیه عامل نهایی بدبختی این گروه دوزخی را غفلت شمرده است. غفلتی که از ترک اندیشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحله‏ای حتّی فروتر از چهارپایان سقوط می‏دهد. زیرا اگر چهارپایان غافلند، استعداد غفلت‏زدایی را ندارند؛ ولی اگر انسان با داشتن منبع آگاهی در غفلت غوطه‏ور شود، به طور قطع از چهارپایان هم کمترند.
مفهوم آیه بالا این نیست که خدا گروهی را به اجبار به دوزخ می‏فرستد؛ بلکه همان‏گونه که در آیه با صراحت آمده، دوزخی شدن آنان از ناحیه خودشان است، چون به آنها عقل داده شده ولی به کار نمی‏بندند، چشم و گوش دارند، اما با آن حقایق را نمی‏بینند و نمی‏شنوند.
پس هر چه هست از ناحیه خود آنها است، منتهی خداوند حکم مشروطی دارد و آن این که: کسانی که استعدادهای خدادادی را به کار نگیرند، سرنوشتشان آتش دوزخ است! و حصول این شرط بستگی به اراده خود انسان دارد.
در دوّمین آیه سخن از کافران در آستانه رستاخیز است. در آن هنگام که وعده خدا نزدیک می‏شود، چنان وحشتی سراسر وجودشان را فرامی‏گیرد که چشمانشان از حرکت بازمی‏ایستد و در این‏جاست که فریاد آنها بلند می‏شود که: ای وای! بر ما، ما از این صحنه در غفلت بودیم، بلکه ظالم و ستمگر بودیم؛ و أقترب الوعد الحقّ فاذا هی شاخصة أبصار الّذین کفروا یا ویلنا قد کنّا فی غفلة من هذا بل کنّا ظالمین.(522)
به این ترتیب، این گروه از کافران، عامل اصل انحراف خویش را غفلت معرفی می‏کنند؛ غفلتی که آنها را به ظلم‏کردن به خویشتن و دیگران دعوت نموده و حتی به انبیا الهی و کتب آسمانی ظلم و ستم روا داشتند.
آنان این سخن را زمانی می‏گویند که لرزشی، سراسر جهان را فرامی‏گیرد و نشانه‏های رستاخیز ظاهر می‏شود و پرده‏های غفلت در آن شرایط هولناک کنار می‏رود، در حالی که تمام درهای توبه و بازگشت بسته شده است.(523)
شاخصه از ماده شخوص بر وزن خلوص در اصل به معنی خروج از منزل یا از شهری به شهر دیگر است و از آن جا که انسان به هنگام وحشت شدید، چشم او از حرکت بازمی‏ایستد و به جایی خیره می‏شود، به گونه‏ای که گویی از حَدَقه بیرون می‏آید؛ به این حالت شخوص گفته شده است.
در سوّمین آیه، خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دستور می‏دهد که با چه کسانی معاشر و همراه باشد و چه افرادی را از اطراف خویش بِراند: با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می‏خوانند و تنها ذات او را می‏طلبند، هرگز چشم‏های خود را به خاطر زینت‏های دنیا از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن؛ همانها که پیروی هوای نفس کردند و کارهایشان افراطی است؛ و اصبر نفسک مع الّذین یدعون ربّهم بالغداة والعشیّ یریدون وجهه و لاتعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدّنیا و لاتطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا وأتّبع هواه و کان أمره فرطاً.(524)
در این آیه، اوصاف کسانی که شایسته همنشینی پیامبر را در ایمان و عبادت و ذکر پروردگار در هر صبح و شام دارند، برشمرده و از اطاعت (و همنشینی با) کسانی که دل‏هایشان از ذکر خدا غافل بوده و از هوای نفس پیروی نموده و کارشان به افراط گراییده است، نهی می‏نماید.
از تعبیرات این آیه، رابطه هواپرستی و افراط در آن، با غفلت استفاده می‏شود. آری! غافلان از یاد خدا، هواپرستند و در راه افراط گام برمی‏دارند و اگر در مذمّت غفلت چیزی جز این نباشد، کافی است.
طبق بیان آیه فوق که: خداوند دل‏های آنها را غافل کرده، به یقین به خاطر اعمالشان است که نتیجه آن مجازات الهی؛ یعنی، غفلت از یاد خداست.
معروف است که آیه فوق درباره جمعی از ثروتمندان متکبّر و خودخواه عصر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده که به حضور حضرت رسیدند و گفتند: ای محمد! اگر تو در صدر مجلس بنشینی و این‏گونه افراد که بوی بدشان مَشام ما را آزار می‏دهد و لباس‏های خشن و پشمینه بر تن دارند(525) از خود دورسازی، مجلس تو، مجلس در خور اشراف و شخصیّت‏هایی همچون ما بشود، آن گاه ما نزد تو خواهیم آمد و از سخنانت بهره خواهیم گرفت، ولی با وجود این دو گروه، دیگر جای ما نیست!(526)
ولی خداوند از درون این گروه غافل و بی‏خبر آگاه بود و می‏دانست که این‏گونه افراد پُرادّعا و بی‏محتوا، نه یار روز صُلح‏اند و نه سرباز روز جنگ. بر آنها نمی‏توان اعتماد کرد و از فکر آنها نیز نمی‏توان استفاده کرد، به همین دلیل خداوند به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هشدار داد که مراقب وسوسه‏های آنها باشد.
در چهارمین آیه، دوزخیان را با ذکر چند ویژگی، معرّفی می‏کند: کسانی که امید لِقای ما را ندارند (به معاد و رستاخیز معتقد نیستند) و تنها به زندگی دنیا خوشنودند و به آن اطمینان دارند و نیز کسانی که از آیات ما غافلند، جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالی که انجام می‏دادند.
در این آیات، آخرین چیزی که روی آن تکیه شده غفلت از آیات الهی است که در واقع، ریشه اصلی انکار معاد و اعتماد بر دنیا و فراموشی آخرت است. خلاصه این که غفلت ریشه اصلی همه بدبختی‏های انسان است؛ در حالی که ریشه خوشبختی بهشتیان، آگاهی و بیداری و ذکر خدا است که در آیات بعد همین سوره، به آن اشاره شده است.
در تفسیر روح‏البیان در ذیل این آیه، در یک حدیث قدسی، چنین می‏خوانیم که خداوند می‏فرماید: از سه گروه در شگفتم: از کسانی که ایمان به آتش دوزخ دارند و می‏دانند در پیش روی آنهاست، چگونه می‏خندند و از کسانی که به دنیا دل بسته‏اند، در حالی که می‏دانند به زودی از آنها جدا می‏شوند و از کسانی که غافل‏اند و می‏دانند (فرشتگان پروردگار) از آنها غافل نیستند، چگونه مشغول لهو و لعب هستند.
تفسیر مذکور در ذیل همین حدیث، داستانی از نعمان بن منذر - یکی از پادشاهان حیره در عصر جاهلیّت - نقل می‏کند: روزی (پادشاه) در زیر درختی برای گستردن بساط لهو و لعب فرود آمد.
عُدی، - یکی از نزدیکان او گفت: ای پادشاه! این درخت آوازی دارد، آیا می‏دانی چه می‏گوید؟ این درخت می‏گوید:
ربّ رکب قد أناخُوا حَولنا - یمزجون الخمر بالماء الزّلال ‏
ثمّ أضحوا أسف الدّهر بهم - و کذالک الدّهر حالاً بعد حال ‏
چه بسیار سوارانی که در اطراف ما از مَرکَب فرود آمدند و بساط عیش و نوش گستردند و شراب را با آب زلال آمیختند؛ ولی چیزی نگذشت که طوفان‏های روزگار، آنها را از میان برداشت و این‏گونه است دنیا، در زمانی بعد از زمانی دیگر.(527)
در پنجمین آیه، سخن از افراد ظاهربینی است که بر اثر غفلت و بی‏خبری نه تنها اسرار جهان هستی را که ما را با سرایی دیگر پیوند می‏دهد، نمی‏بینند؛ بلکه از زندگی دنیا نیز تنها به ظاهر آن قناعت کردند، قرآن در این رابطه بیان می‏دارد: این گروه (از کافران)، تنها ظاهر از زندگی دنیا را می‏بینند و از آخرت غافلند؛ یعلمون ظاهراً من الحیاة الدّنیا و هم عن الآخرة هم غافلون.(528)
اگر غفلت و بی‏خبری، سایه شوم و سنگین خود را بر قلوب آنها بیفکنده بود، در جای جای زندگی دنیا، هم خدا را و هم معاد را می‏دیدند. در قرآن مجید، اسرار آفرینش موجودات و گوشه‏هایی از نظام جهان مادّه به عنوان نشانه‏ها و آیات خدا مطرح شده و زندگی انسان در رستاخیز نیز در لا به لای همین زندگی دنیا و حوادثی که در اطراف ما می‏گذرد، نشان داده شده است؛ منتها، فقط افراد بصیر و بینا و آنها که نغمه توحید و معاد را از درون این حوادث می‏شنوند، به آن واقف می‏گردند، نه غافلان کوردل و بی‏خبر.
ضمناً تکرار ضمیر هم در آیه، تأکیدی بر این مطلب است که این غفلت سبب ظاهربینی و عدم وصول به عمق مسایل است.
این نکته قابل توجّه است که واژه غفلت در جایی که به کار می‏رود که اسباب و مقدّمات آگاهی فراهم باشد؛ ولی انسان بر اثر هوای نفس یا ضعف ایمان یا علل دیگر آنها را نادیده بگیرد. شاهد این سخن آیاتی است که بعد از این آیه در سوره روم آمده است؛ خداوند به نمونه‏هایی از آثار توحید و معاد که در جهان هستی و در گرداگرد وجود ما قرار دارد، اشاره می‏کند و غافلان را هشدار می‏دهد.
در ششمین آیه از خطرناک‏ترین گروه کافران سخن به میان آمده، کسانی که علاوه بر کُفر آلوده به تکبّر و لجاجت شدید نیز شده‏اند. در پایان آیه، دلیل بدبختی آنها را غفلت از آیات الهی دانسته و می‏فرماید: به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبّر می‏ورزند، از ایمان به آیات خود منصرف سازیم؛ (به طوری که) اگر هر آیه و نشانه‏ای را ببینید، به آن ایمان نمی‏آورند و اگر راه هدایت را ببینند، راه خود را انتخاب نمی‏کنند و اگر راه گمراهی را ببینند راه خود را انتخاب می‏کنند؛ (همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند؛ سأصرف عن آیاتی الّذین یتکبّرون فی الأرض بغیر الحقّ و ان یروا کلّ آیة لایومنوا بها و ان یروا سبیل الرّشد لایتّخذوه سبیلاً و ان یروا سبیل الغیّ یتّخذوه سبیلاً ذلک بأنّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین.(529)
درباره جمله سأصرف عن آیاتی؛ (به زودی آنها را از آیات خود منصرف می‏سازیم)، بحث‏های زیادی در میان مفسّران دیده می‏شود، شاید به این دلیل که کار خداوند، هدایت به سوی آیات و نشانه‏های اوست، و اساساً تمام انبیا و اوصیا برای همین آمده‏اند؛ با این حال، چگونه ممکن است خداوند گروهی را از آیات خودش ممنوع و محروم سازد؟ بر همین اساس دست به توجیهات زیادی زده‏اند که بسیاری از آنها مشتمل بر تکلّف است.
پاسخ این سؤال با بررسی آیات دیگر قرآن روشن می‏شود؛ زیرا، پاره‏ای از اعمال انسان‏ها مانند تکبّر در برابر حق و لجاجت و تعصّب شدید، به صورت حجاب و پرده تاریکی بر قلب انسان می‏افکند و او را از مشاهده جمال زیبای حق بازمی‏دارد. در واقع اعمال و صفت زشت خود آنهاست که حجاب آنها می‏شود و اگر حجاب افکنی به خداوند نسبت داده شده، به خاطر این است که خداوند، این اثر را در این‏گونه اعمال و صفات آفریده است و یا به تعبیر دیگر، یکی از مجازات طبیعی کسانی که دارای این صفات و اعمالند، انصراف از آیات الهی است.
قابل توجّه این که: در پایان آیه، باز تأکید می‏کند که علّت منصرف ساختن آنها از آیات الهی، همان اصرارشان بر تکذیب و غفلت و بی‏خبریشان از نشانه‏های خداست.
در هفتمین آیه، به دنبال آیات قبل از آن که سخن از لجاجت فرعونیان در برابر آیات الهی و بلاهای مختلفی است که به عنوان بیدار باش بر آن قوم نازل شد و به دعای موسی بن عمران برطرف گردید، می‏فرماید: (هنگامی که نَه معجزات الهی در آنها اثر گذاشت و نَه بلاهای هشداردهنده) سرانجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق نمودیم؛ زیرا، آنها آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل شدند؛ فانتقمنا منهم فأغرقناهم فی الیمّ بأنّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین.(530)
همان‏گونه که از آیه استفاده می‏شود، سرچشمه بدبختی و هلاکت قوم فرعون، تکذیب آیات الهی و غفلت بود.
ممکن است غفلت سرچشمه تکذیب باشد؛ بنابراین ریشه اصلی، همان غفلت و بی‏خبری بوده است و یا این که بعضی از آیات را تکذیب کردند و بعضی را به فراموشی و غفلت سپردند که در این صورت هر کدام، عامل مستقلی محسوب می‏شوند.
بعضی از مفسّران ضمیر عنها را به نِقمَت و عذاب الهی بازگردانده‏اند که در این صورت تنها تکذیب آیات الهی موجب بدبختی آنها محسوب می‏شود؛ ولی این احتمال بسیار ضعیف است؛ زیرا، این ضمیر در کنار آیات قرار گرفته و ظاهراً به آن بازگشت می‏کند.
بعضی از مفسّران در این جا، سؤالی مطرح کرده‏اند که شاید همین سؤال سرچشمه احتمال بازگشت ضمیر عنها به نِقمَت و عذاب باشد و آن این که غفلت از اختیار انسان بیرون است و چیزی نیست که موجب عذاب الهی شود.
ولی پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا، در بسیاری از موارد، سرچشمه غفلت اختیاری است. هنگامی که انسان به سراغ آیات الهی نرود و در آن تدبّر نکند و گوش به سخنان معلّمان الهی ندهد، طبیعی است که حالت غفلت بر او چیره می‏شود و از همین رو، بسیار دیده‏ایم که افراد خطا کار را به خاطر غفلتشان مذمّت کرده‏اند.
در هشتمین آیه گرچه از واژه غفلت سخن به میان نیامده؛ ولی محتوای آن مفهوم غفلت را می‏رساند. این آیه، درباره مشرکان عصر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که گرفتار غفلت شدیدی بودند و گاه از خواب غفلت بیدار می‏شدند و به توحید روی می‏آوردند و گاه به کلّی در منجلاب شِرک غرق می‏گشتند، می‏فرماید: هنگامی که بر کِشتی سوار می‏شوند (و با طوفان‏های شدید و گرداب‏های وحشتناک و امواج کوه پیکر دریا رو به رو می‏گردند) خدا را با اخلاص می‏خوانند (و بتها را به فراموشی می‏سپارند)؛ امّا هنگامی که خدا آنها را نجات می‏دهد و به خشکی می‏رساند، باز مشرک می‏شوند؛ فاذا رکبوا فی الفلک دعوا اللّه مخلصین له الدّین فلّما نجّاهم الی البرّ اذاهم یشرکون.(531)
آری! طوفان حوادث خطرناک، پرده‏های غفلت و بی‏خبری را کنار می‏زند و چشم عقل را بینا و روشن می‏سازد. گروهی این بیداری را مغتنم شمرده و به اصلاح خطاهای خویش می‏پردازند؛ ولی گروه بیشتری، تنها در همان لحظات بیدارند، امّا بعد از پایان حادثه، دوباره پرده‏های غفلت بر عقل و قلب آنها کشیده شده و به همان راه سابق بازمی‏گردند.
بعضی از مفسّران در ذیل این آیه نقل کرده‏اند: مشرکان عرب به هنگام سفر دریا، بعضی از بتها را با خود می‏بردند تا حافظ و نجات‏دهنده آنها باشد؛ امّا هنگامی که با خطر رو به رو می‏شدند و امواج کوه پیکر دریا را می‏دیدند که کِشتی آنها را همچون پَرکاهی، جا به جا می‏کند، بتها را به دریا می‏ریختند و صدای آنها به یا اللّه یا اللّه بلند می‏شد.(532)
در نهمین آیه، به صورت یک حکم کلّی و عمومی - که درباره همه اقوام و افراد صادق است - می‏فرماید: هر کس از یاد خدا روی گردان شود (و غافل گردد)، شیطان را به سراغ او می‏فرستیم تا همواره با او قرین باشد؛ و من یعش عن ذکرالرّحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین.(533)
آری! توجّه به خدا به مقتضای انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة... سبب همنشینی با فرشتگان می‏گردد؛ حال آن که غفلت و بی‏خبری از یاد او، شیاطین را قرین انسان می‏سازد. شیاطینی که بر گرده او سوار می‏شوند و به هر راهی که خواستند، می‏برند. این که می‏فرماید: ما شیطانی را به سراغ او می‏فرستیم تا قرین او باشد، در واقع به این معنی است که عمل او؛ یعنی، غفلت و بی‏خبری در روی گردانی از خداوند رحمان، چنین اثری را به دنبال دارد و به تعبیر دیگر، این مجازاتی است که در دنیا دامنگیر این افراد می‏شود.
با توجّه به این که یعش از ماده عشو (بر وزن نشر) به معنی ضعیف و کم نور شدن چشم است؛ آن چنان که گویی پرده‏ای بر آن افتاده که مفهوم آن، چیزی جز غفلت و بی‏توجّهی و اعراض نیست.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در حدیثی فرموده‏اند: اذا أراد اللّه بعبد شَرّاً قیّض له شیطاناً قبل موته بسنة، فلا یری حسناً الّا قبّحه عنده حتّی لایعمل به، و لایری قبیحاً الّا حسّنة حتّی یعمل به؛ هنگامی که خداوند شَرّ بنده‏ای را (به خاطر غفلت و بی‏خبری از خدا) بخواهد، شیطانی را یک سال قبل از مرگ او سراغ او می‏فرستد (که همه چیز را در نظر او دگرگون می‏سازد) آن‏گاه هیچ کار خوبی را نمی‏بیند، مگر این که آن کار در نظرش، زشت جلوه می‏کند و آن را رها می‏سازد و هیچ کار بدی را نمی‏بیند، مگر این که آن کار در نظرش، زیبا جلوه می‏کند و آن را انجام می‏دهد.(534)
بحث درباره این آیه را با شعر مناسبی از تفسیر روح‏البیان که ذیل همین آیه نقل شده است، پایان می‏دهیم:
دریغ و درد که با نفس بدقرین شده‏ایم - و از این معامله با دیو همنشین شده‏ایم ‏
به بارگاه فلک بوده‏ایم و رشک ملک - زجور نفس جفا پیشه این چنین شده‏ایم ‏
در دهمین آیه، سخن از پروردگارانی است که هرگاه به خاطر غفلتی مختصر، امواج وسوسه‏های شیطان، آنها را احاطه کند، پرده‏های غفلت را با یاد خدا، می‏درند. آن‏گاه طوفان فرومی‏نشیند و پرده‏ها کنار می‏رود و چشمشان بینا می‏شود؛ خداوند در این رابطه می‏فرماید: پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‏های شیطان شوند، به یاد (خدا) می‏افتند و بینا می‏گردند؛ انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا فاذاهم مبصرون.(535)
این تعبیر نشان می‏دهد که یاد خدا، چشم قلب انسان را بینا می‏کند؛ در حالی که غفلت از یاد او، راه را برای نفوذ شیاطین در دل انسان هموار می‏سازد.
طائف به معنی طواف‏کننده است و منظور از آن - همان‏گونه که جمعی از مفسّران بزرگ گفته‏اند - همان وسوسه‏هایی است که از ناحیه شیطان صادر می‏شود و گویی اطراف قلب طواف می‏کند تا راهی برای نفوذ در کعبه دل پیدا کند و آن را به بتخانه‏ای مبدل سازد که این نفوذ تنها در حال غفلت انسان از یاد خداست؛ زیرا، به محض این که انسان به یاد خدا بیفتند، آن وسوسه‏ها و خطورات از قلب دور می‏شود و نور رحمت حق بر آن متجلّی می‏گردد.
یازدهمین آیه، از غافلانی سخن به میان آمده است که تا پایان عمر در عالم بی‏خبری و غفلت به سر می‏برند؛ اما هنگامی که سیلی اجل به صورت آنها نواخته شود و در سکرات موت قرار گیرند و آثار اعمال خود را به چشم بنگرند (در وحشت و اضطراب شدیدی فرومی‏روند) آن‏گاه به آنها گفته می‏شود: این همان چیزی است که از آن فرار می‏کردید. سپس اشاره به وضع آنها در قیامت می‏کند که هر انسان، در حالی که کسی وی را به پیش می‏راند، وارد محشر می‏شود و گواه (یا گواهانی) نیز هستند (که آماده‏اند تا در دادگاه عدل الهی، اعمال او را بازگو کنند؛ در این حالت اضطراب شدیدی سرتاپای او را فرامی‏گیرند؛ آن چنان که گویی قالب تهی می‏کند).
در این حال به او خطاب می‏شود: گفته می‏شود تو از این موضوع غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً بینا شده است. (در واقع حادثه تازه‏ای رخ نداده، فقط چشم تو بینا شده است و پرده‏های غفلت کنار رفته و حقایق را، آن چنان که هست، می‏بینی)؛ لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید.(536)
دو مأموری که در قیامت با انسان همراهند، یکی او را به دادگاه عدل الهی می‏راند و دیگری به عنوان گواه اعمالش در دادگاه الهی با او همراه می‏شود. احتمالاً این دو همان فرشته‏هایی هستند که در دنیا دائماً همراه او بودند و تمام اعمال کوچک و بزرگ او را می‏نوشتند، در قیامت نیز دست مجرمان را گرفته و با پرونده‏ای که همراه دارند، به دادگاه عدل الهی می‏برند، آنها هرگز در دنیا این دو فرشته الهی را نمی‏دیدند و اصلاً به آنها ایمان نداشتند؛ در حالی که پیوسته همراهش بودند؛ ولی در قیامت که پرده‏های غفلت کنار می‏رود و چشم آنها بینا می‏شود، آنان را می‏بینند.
در دوازدهمین و آخرین آیه، پیرامون روز قیامت و شرح حال غافلان، در آن روز پُر حسرت و اندوه می‏فرماید: آنها را از روی حسرت بترسان، روزی که همه چیز پایان یافته، در حالی که آنها در غفلتند و ایمان نمی‏آورند؛ و أنذرهم یوم الحسرة اذ قضی الأمر و هم فی غفلة و هم لایؤمنون.(537)
یکی از نامهای روز قیامت یوم‏الحسرة است؛ زیرا، غافلان و بی‏خبران از خواب غفلت بیدار شده و همه اعمال خود را می‏بینند. نامه اعمال و پرونده جنایات آنها از یک سو، فرشتگان گواه بر اعمال، از سوی دیگر و از همه دردناکتر، گواهی تک تک اعضای بدن، حتی پوست تنشان نسبت به اعمالشان، آتش ندامت و پشیمانی را بر سر تا پای وجودشان مستولی می‏گرداند؛ امّا آنان راهی جز سوختن و ساختن در پیش ندارند، چون پرونده‏ها بسته شده و بازگشت به دنیا برای جبران غیرممکن است. از این جهت، حسرت و اندوه، تمام وجود آنها را فرامی‏گیرد مخصوصاً هنگامی که فرشتگان الهی آنها را ملامت و سرزنش کرده و به آنها می‏گویند: اینها همه نتیجه غفلت شماست.
روشن است که این غفلت‏ها مربوط به قیامت و حتّی عالم برزخ نیست؛ زیرا، به محض قرار گرفتن در آستانه مرگ و انتقال از دنیا، پرده‏ها کنار رفته و انسان با چشم برزخی، حقایق جهان را می‏بیند که در آن هنگام دیگر چیزی از غفلت باقی نمی‏ماند، همان‏طور که در آیه 99 و 100 سوره مؤمنون آمده است: حتّی اذا جآء أحدهم الموت قال ربّ أرجعون لعلّی أعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انّها کلمة هو قائلها و من ورآئهم برزخ الی یوم یبعثون؛ (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می‏دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنها فرارسد، می‏گوید: پروردگار من! مرا بازگردانید تا آنچه را ترک کرده‏ام (و کوتاهی نموده‏ام، عمل صالحی انجام دهم. به او می‏گویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می‏گوید، (و اگر بازگردد اعمالش مانند سابق است) و پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می‏شوند.