در نخستین آیه، به معرفی گروهی از بدترین افراد انسان پرداخته شده؛ گروهی که شاید بدتر از آنان در میان انسانها یافت نشود که درباره اوصاف آنها میفرماید: ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها (و عقلهایی) دارند که با آن چیزی درک نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبیند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند. آنها همچون چهارپایانند، بلکه بدترند. آنها همان غافلانند؛ ولقد ذرأنا لجهنّم کثیراً من الجنّ و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالأنعام بل هم أضلّ اولئک هم الغافلون(521)
در این آیه عامل نهایی بدبختی این گروه دوزخی را غفلت شمرده است. غفلتی که از ترک اندیشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحلهای حتّی فروتر از چهارپایان سقوط میدهد. زیرا اگر چهارپایان غافلند، استعداد غفلتزدایی را ندارند؛ ولی اگر انسان با داشتن منبع آگاهی در غفلت غوطهور شود، به طور قطع از چهارپایان هم کمترند.
مفهوم آیه بالا این نیست که خدا گروهی را به اجبار به دوزخ میفرستد؛ بلکه همانگونه که در آیه با صراحت آمده، دوزخی شدن آنان از ناحیه خودشان است، چون به آنها عقل داده شده ولی به کار نمیبندند، چشم و گوش دارند، اما با آن حقایق را نمیبینند و نمیشنوند.
پس هر چه هست از ناحیه خود آنها است، منتهی خداوند حکم مشروطی دارد و آن این که: کسانی که استعدادهای خدادادی را به کار نگیرند، سرنوشتشان آتش دوزخ است! و حصول این شرط بستگی به اراده خود انسان دارد.
در دوّمین آیه سخن از کافران در آستانه رستاخیز است. در آن هنگام که وعده خدا نزدیک میشود، چنان وحشتی سراسر وجودشان را فرامیگیرد که چشمانشان از حرکت بازمیایستد و در اینجاست که فریاد آنها بلند میشود که: ای وای! بر ما، ما از این صحنه در غفلت بودیم، بلکه ظالم و ستمگر بودیم؛ و أقترب الوعد الحقّ فاذا هی شاخصة أبصار الّذین کفروا یا ویلنا قد کنّا فی غفلة من هذا بل کنّا ظالمین.(522)
به این ترتیب، این گروه از کافران، عامل اصل انحراف خویش را غفلت معرفی میکنند؛ غفلتی که آنها را به ظلمکردن به خویشتن و دیگران دعوت نموده و حتی به انبیا الهی و کتب آسمانی ظلم و ستم روا داشتند.
آنان این سخن را زمانی میگویند که لرزشی، سراسر جهان را فرامیگیرد و نشانههای رستاخیز ظاهر میشود و پردههای غفلت در آن شرایط هولناک کنار میرود، در حالی که تمام درهای توبه و بازگشت بسته شده است.(523)
شاخصه از ماده شخوص بر وزن خلوص در اصل به معنی خروج از منزل یا از شهری به شهر دیگر است و از آن جا که انسان به هنگام وحشت شدید، چشم او از حرکت بازمیایستد و به جایی خیره میشود، به گونهای که گویی از حَدَقه بیرون میآید؛ به این حالت شخوص گفته شده است.
در سوّمین آیه، خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دستور میدهد که با چه کسانی معاشر و همراه باشد و چه افرادی را از اطراف خویش بِراند: با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند و تنها ذات او را میطلبند، هرگز چشمهای خود را به خاطر زینتهای دنیا از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن؛ همانها که پیروی هوای نفس کردند و کارهایشان افراطی است؛ و اصبر نفسک مع الّذین یدعون ربّهم بالغداة والعشیّ یریدون وجهه و لاتعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدّنیا و لاتطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا وأتّبع هواه و کان أمره فرطاً.(524)
در این آیه، اوصاف کسانی که شایسته همنشینی پیامبر را در ایمان و عبادت و ذکر پروردگار در هر صبح و شام دارند، برشمرده و از اطاعت (و همنشینی با) کسانی که دلهایشان از ذکر خدا غافل بوده و از هوای نفس پیروی نموده و کارشان به افراط گراییده است، نهی مینماید.
از تعبیرات این آیه، رابطه هواپرستی و افراط در آن، با غفلت استفاده میشود. آری! غافلان از یاد خدا، هواپرستند و در راه افراط گام برمیدارند و اگر در مذمّت غفلت چیزی جز این نباشد، کافی است.
طبق بیان آیه فوق که: خداوند دلهای آنها را غافل کرده، به یقین به خاطر اعمالشان است که نتیجه آن مجازات الهی؛ یعنی، غفلت از یاد خداست.
معروف است که آیه فوق درباره جمعی از ثروتمندان متکبّر و خودخواه عصر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده که به حضور حضرت رسیدند و گفتند: ای محمد! اگر تو در صدر مجلس بنشینی و اینگونه افراد که بوی بدشان مَشام ما را آزار میدهد و لباسهای خشن و پشمینه بر تن دارند(525) از خود دورسازی، مجلس تو، مجلس در خور اشراف و شخصیّتهایی همچون ما بشود، آن گاه ما نزد تو خواهیم آمد و از سخنانت بهره خواهیم گرفت، ولی با وجود این دو گروه، دیگر جای ما نیست!(526)
ولی خداوند از درون این گروه غافل و بیخبر آگاه بود و میدانست که اینگونه افراد پُرادّعا و بیمحتوا، نه یار روز صُلحاند و نه سرباز روز جنگ. بر آنها نمیتوان اعتماد کرد و از فکر آنها نیز نمیتوان استفاده کرد، به همین دلیل خداوند به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هشدار داد که مراقب وسوسههای آنها باشد.
در چهارمین آیه، دوزخیان را با ذکر چند ویژگی، معرّفی میکند: کسانی که امید لِقای ما را ندارند (به معاد و رستاخیز معتقد نیستند) و تنها به زندگی دنیا خوشنودند و به آن اطمینان دارند و نیز کسانی که از آیات ما غافلند، جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالی که انجام میدادند.
در این آیات، آخرین چیزی که روی آن تکیه شده غفلت از آیات الهی است که در واقع، ریشه اصلی انکار معاد و اعتماد بر دنیا و فراموشی آخرت است. خلاصه این که غفلت ریشه اصلی همه بدبختیهای انسان است؛ در حالی که ریشه خوشبختی بهشتیان، آگاهی و بیداری و ذکر خدا است که در آیات بعد همین سوره، به آن اشاره شده است.
در تفسیر روحالبیان در ذیل این آیه، در یک حدیث قدسی، چنین میخوانیم که خداوند میفرماید: از سه گروه در شگفتم: از کسانی که ایمان به آتش دوزخ دارند و میدانند در پیش روی آنهاست، چگونه میخندند و از کسانی که به دنیا دل بستهاند، در حالی که میدانند به زودی از آنها جدا میشوند و از کسانی که غافلاند و میدانند (فرشتگان پروردگار) از آنها غافل نیستند، چگونه مشغول لهو و لعب هستند.
تفسیر مذکور در ذیل همین حدیث، داستانی از نعمان بن منذر - یکی از پادشاهان حیره در عصر جاهلیّت - نقل میکند: روزی (پادشاه) در زیر درختی برای گستردن بساط لهو و لعب فرود آمد.
عُدی، - یکی از نزدیکان او گفت: ای پادشاه! این درخت آوازی دارد، آیا میدانی چه میگوید؟ این درخت میگوید:
ربّ رکب قد أناخُوا حَولنا - یمزجون الخمر بالماء الزّلال
ثمّ أضحوا أسف الدّهر بهم - و کذالک الدّهر حالاً بعد حال
چه بسیار سوارانی که در اطراف ما از مَرکَب فرود آمدند و بساط عیش و نوش گستردند و شراب را با آب زلال آمیختند؛ ولی چیزی نگذشت که طوفانهای روزگار، آنها را از میان برداشت و اینگونه است دنیا، در زمانی بعد از زمانی دیگر.(527)
در پنجمین آیه، سخن از افراد ظاهربینی است که بر اثر غفلت و بیخبری نه تنها اسرار جهان هستی را که ما را با سرایی دیگر پیوند میدهد، نمیبینند؛ بلکه از زندگی دنیا نیز تنها به ظاهر آن قناعت کردند، قرآن در این رابطه بیان میدارد: این گروه (از کافران)، تنها ظاهر از زندگی دنیا را میبینند و از آخرت غافلند؛ یعلمون ظاهراً من الحیاة الدّنیا و هم عن الآخرة هم غافلون.(528)
اگر غفلت و بیخبری، سایه شوم و سنگین خود را بر قلوب آنها بیفکنده بود، در جای جای زندگی دنیا، هم خدا را و هم معاد را میدیدند. در قرآن مجید، اسرار آفرینش موجودات و گوشههایی از نظام جهان مادّه به عنوان نشانهها و آیات خدا مطرح شده و زندگی انسان در رستاخیز نیز در لا به لای همین زندگی دنیا و حوادثی که در اطراف ما میگذرد، نشان داده شده است؛ منتها، فقط افراد بصیر و بینا و آنها که نغمه توحید و معاد را از درون این حوادث میشنوند، به آن واقف میگردند، نه غافلان کوردل و بیخبر.
ضمناً تکرار ضمیر هم در آیه، تأکیدی بر این مطلب است که این غفلت سبب ظاهربینی و عدم وصول به عمق مسایل است.
این نکته قابل توجّه است که واژه غفلت در جایی که به کار میرود که اسباب و مقدّمات آگاهی فراهم باشد؛ ولی انسان بر اثر هوای نفس یا ضعف ایمان یا علل دیگر آنها را نادیده بگیرد. شاهد این سخن آیاتی است که بعد از این آیه در سوره روم آمده است؛ خداوند به نمونههایی از آثار توحید و معاد که در جهان هستی و در گرداگرد وجود ما قرار دارد، اشاره میکند و غافلان را هشدار میدهد.
در ششمین آیه از خطرناکترین گروه کافران سخن به میان آمده، کسانی که علاوه بر کُفر آلوده به تکبّر و لجاجت شدید نیز شدهاند. در پایان آیه، دلیل بدبختی آنها را غفلت از آیات الهی دانسته و میفرماید: به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبّر میورزند، از ایمان به آیات خود منصرف سازیم؛ (به طوری که) اگر هر آیه و نشانهای را ببینید، به آن ایمان نمیآورند و اگر راه هدایت را ببینند، راه خود را انتخاب نمیکنند و اگر راه گمراهی را ببینند راه خود را انتخاب میکنند؛ (همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند؛ سأصرف عن آیاتی الّذین یتکبّرون فی الأرض بغیر الحقّ و ان یروا کلّ آیة لایومنوا بها و ان یروا سبیل الرّشد لایتّخذوه سبیلاً و ان یروا سبیل الغیّ یتّخذوه سبیلاً ذلک بأنّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین.(529)
درباره جمله سأصرف عن آیاتی؛ (به زودی آنها را از آیات خود منصرف میسازیم)، بحثهای زیادی در میان مفسّران دیده میشود، شاید به این دلیل که کار خداوند، هدایت به سوی آیات و نشانههای اوست، و اساساً تمام انبیا و اوصیا برای همین آمدهاند؛ با این حال، چگونه ممکن است خداوند گروهی را از آیات خودش ممنوع و محروم سازد؟ بر همین اساس دست به توجیهات زیادی زدهاند که بسیاری از آنها مشتمل بر تکلّف است.
پاسخ این سؤال با بررسی آیات دیگر قرآن روشن میشود؛ زیرا، پارهای از اعمال انسانها مانند تکبّر در برابر حق و لجاجت و تعصّب شدید، به صورت حجاب و پرده تاریکی بر قلب انسان میافکند و او را از مشاهده جمال زیبای حق بازمیدارد. در واقع اعمال و صفت زشت خود آنهاست که حجاب آنها میشود و اگر حجاب افکنی به خداوند نسبت داده شده، به خاطر این است که خداوند، این اثر را در اینگونه اعمال و صفات آفریده است و یا به تعبیر دیگر، یکی از مجازات طبیعی کسانی که دارای این صفات و اعمالند، انصراف از آیات الهی است.
قابل توجّه این که: در پایان آیه، باز تأکید میکند که علّت منصرف ساختن آنها از آیات الهی، همان اصرارشان بر تکذیب و غفلت و بیخبریشان از نشانههای خداست.
در هفتمین آیه، به دنبال آیات قبل از آن که سخن از لجاجت فرعونیان در برابر آیات الهی و بلاهای مختلفی است که به عنوان بیدار باش بر آن قوم نازل شد و به دعای موسی بن عمران برطرف گردید، میفرماید: (هنگامی که نَه معجزات الهی در آنها اثر گذاشت و نَه بلاهای هشداردهنده) سرانجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق نمودیم؛ زیرا، آنها آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل شدند؛ فانتقمنا منهم فأغرقناهم فی الیمّ بأنّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین.(530)
همانگونه که از آیه استفاده میشود، سرچشمه بدبختی و هلاکت قوم فرعون، تکذیب آیات الهی و غفلت بود.
ممکن است غفلت سرچشمه تکذیب باشد؛ بنابراین ریشه اصلی، همان غفلت و بیخبری بوده است و یا این که بعضی از آیات را تکذیب کردند و بعضی را به فراموشی و غفلت سپردند که در این صورت هر کدام، عامل مستقلی محسوب میشوند.
بعضی از مفسّران ضمیر عنها را به نِقمَت و عذاب الهی بازگرداندهاند که در این صورت تنها تکذیب آیات الهی موجب بدبختی آنها محسوب میشود؛ ولی این احتمال بسیار ضعیف است؛ زیرا، این ضمیر در کنار آیات قرار گرفته و ظاهراً به آن بازگشت میکند.
بعضی از مفسّران در این جا، سؤالی مطرح کردهاند که شاید همین سؤال سرچشمه احتمال بازگشت ضمیر عنها به نِقمَت و عذاب باشد و آن این که غفلت از اختیار انسان بیرون است و چیزی نیست که موجب عذاب الهی شود.
ولی پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا، در بسیاری از موارد، سرچشمه غفلت اختیاری است. هنگامی که انسان به سراغ آیات الهی نرود و در آن تدبّر نکند و گوش به سخنان معلّمان الهی ندهد، طبیعی است که حالت غفلت بر او چیره میشود و از همین رو، بسیار دیدهایم که افراد خطا کار را به خاطر غفلتشان مذمّت کردهاند.
در هشتمین آیه گرچه از واژه غفلت سخن به میان نیامده؛ ولی محتوای آن مفهوم غفلت را میرساند. این آیه، درباره مشرکان عصر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که گرفتار غفلت شدیدی بودند و گاه از خواب غفلت بیدار میشدند و به توحید روی میآوردند و گاه به کلّی در منجلاب شِرک غرق میگشتند، میفرماید: هنگامی که بر کِشتی سوار میشوند (و با طوفانهای شدید و گردابهای وحشتناک و امواج کوه پیکر دریا رو به رو میگردند) خدا را با اخلاص میخوانند (و بتها را به فراموشی میسپارند)؛ امّا هنگامی که خدا آنها را نجات میدهد و به خشکی میرساند، باز مشرک میشوند؛ فاذا رکبوا فی الفلک دعوا اللّه مخلصین له الدّین فلّما نجّاهم الی البرّ اذاهم یشرکون.(531)
آری! طوفان حوادث خطرناک، پردههای غفلت و بیخبری را کنار میزند و چشم عقل را بینا و روشن میسازد. گروهی این بیداری را مغتنم شمرده و به اصلاح خطاهای خویش میپردازند؛ ولی گروه بیشتری، تنها در همان لحظات بیدارند، امّا بعد از پایان حادثه، دوباره پردههای غفلت بر عقل و قلب آنها کشیده شده و به همان راه سابق بازمیگردند.
بعضی از مفسّران در ذیل این آیه نقل کردهاند: مشرکان عرب به هنگام سفر دریا، بعضی از بتها را با خود میبردند تا حافظ و نجاتدهنده آنها باشد؛ امّا هنگامی که با خطر رو به رو میشدند و امواج کوه پیکر دریا را میدیدند که کِشتی آنها را همچون پَرکاهی، جا به جا میکند، بتها را به دریا میریختند و صدای آنها به یا اللّه یا اللّه بلند میشد.(532)
در نهمین آیه، به صورت یک حکم کلّی و عمومی - که درباره همه اقوام و افراد صادق است - میفرماید: هر کس از یاد خدا روی گردان شود (و غافل گردد)، شیطان را به سراغ او میفرستیم تا همواره با او قرین باشد؛ و من یعش عن ذکرالرّحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین.(533)
آری! توجّه به خدا به مقتضای انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة... سبب همنشینی با فرشتگان میگردد؛ حال آن که غفلت و بیخبری از یاد او، شیاطین را قرین انسان میسازد. شیاطینی که بر گرده او سوار میشوند و به هر راهی که خواستند، میبرند. این که میفرماید: ما شیطانی را به سراغ او میفرستیم تا قرین او باشد، در واقع به این معنی است که عمل او؛ یعنی، غفلت و بیخبری در روی گردانی از خداوند رحمان، چنین اثری را به دنبال دارد و به تعبیر دیگر، این مجازاتی است که در دنیا دامنگیر این افراد میشود.
با توجّه به این که یعش از ماده عشو (بر وزن نشر) به معنی ضعیف و کم نور شدن چشم است؛ آن چنان که گویی پردهای بر آن افتاده که مفهوم آن، چیزی جز غفلت و بیتوجّهی و اعراض نیست.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در حدیثی فرمودهاند: اذا أراد اللّه بعبد شَرّاً قیّض له شیطاناً قبل موته بسنة، فلا یری حسناً الّا قبّحه عنده حتّی لایعمل به، و لایری قبیحاً الّا حسّنة حتّی یعمل به؛ هنگامی که خداوند شَرّ بندهای را (به خاطر غفلت و بیخبری از خدا) بخواهد، شیطانی را یک سال قبل از مرگ او سراغ او میفرستد (که همه چیز را در نظر او دگرگون میسازد) آنگاه هیچ کار خوبی را نمیبیند، مگر این که آن کار در نظرش، زشت جلوه میکند و آن را رها میسازد و هیچ کار بدی را نمیبیند، مگر این که آن کار در نظرش، زیبا جلوه میکند و آن را انجام میدهد.(534)
بحث درباره این آیه را با شعر مناسبی از تفسیر روحالبیان که ذیل همین آیه نقل شده است، پایان میدهیم:
دریغ و درد که با نفس بدقرین شدهایم - و از این معامله با دیو همنشین شدهایم
به بارگاه فلک بودهایم و رشک ملک - زجور نفس جفا پیشه این چنین شدهایم
در دهمین آیه، سخن از پروردگارانی است که هرگاه به خاطر غفلتی مختصر، امواج وسوسههای شیطان، آنها را احاطه کند، پردههای غفلت را با یاد خدا، میدرند. آنگاه طوفان فرومینشیند و پردهها کنار میرود و چشمشان بینا میشود؛ خداوند در این رابطه میفرماید: پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند، به یاد (خدا) میافتند و بینا میگردند؛ انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا فاذاهم مبصرون.(535)
این تعبیر نشان میدهد که یاد خدا، چشم قلب انسان را بینا میکند؛ در حالی که غفلت از یاد او، راه را برای نفوذ شیاطین در دل انسان هموار میسازد.
طائف به معنی طوافکننده است و منظور از آن - همانگونه که جمعی از مفسّران بزرگ گفتهاند - همان وسوسههایی است که از ناحیه شیطان صادر میشود و گویی اطراف قلب طواف میکند تا راهی برای نفوذ در کعبه دل پیدا کند و آن را به بتخانهای مبدل سازد که این نفوذ تنها در حال غفلت انسان از یاد خداست؛ زیرا، به محض این که انسان به یاد خدا بیفتند، آن وسوسهها و خطورات از قلب دور میشود و نور رحمت حق بر آن متجلّی میگردد.
یازدهمین آیه، از غافلانی سخن به میان آمده است که تا پایان عمر در عالم بیخبری و غفلت به سر میبرند؛ اما هنگامی که سیلی اجل به صورت آنها نواخته شود و در سکرات موت قرار گیرند و آثار اعمال خود را به چشم بنگرند (در وحشت و اضطراب شدیدی فرومیروند) آنگاه به آنها گفته میشود: این همان چیزی است که از آن فرار میکردید. سپس اشاره به وضع آنها در قیامت میکند که هر انسان، در حالی که کسی وی را به پیش میراند، وارد محشر میشود و گواه (یا گواهانی) نیز هستند (که آمادهاند تا در دادگاه عدل الهی، اعمال او را بازگو کنند؛ در این حالت اضطراب شدیدی سرتاپای او را فرامیگیرند؛ آن چنان که گویی قالب تهی میکند).
در این حال به او خطاب میشود: گفته میشود تو از این موضوع غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً بینا شده است. (در واقع حادثه تازهای رخ نداده، فقط چشم تو بینا شده است و پردههای غفلت کنار رفته و حقایق را، آن چنان که هست، میبینی)؛ لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید.(536)
دو مأموری که در قیامت با انسان همراهند، یکی او را به دادگاه عدل الهی میراند و دیگری به عنوان گواه اعمالش در دادگاه الهی با او همراه میشود. احتمالاً این دو همان فرشتههایی هستند که در دنیا دائماً همراه او بودند و تمام اعمال کوچک و بزرگ او را مینوشتند، در قیامت نیز دست مجرمان را گرفته و با پروندهای که همراه دارند، به دادگاه عدل الهی میبرند، آنها هرگز در دنیا این دو فرشته الهی را نمیدیدند و اصلاً به آنها ایمان نداشتند؛ در حالی که پیوسته همراهش بودند؛ ولی در قیامت که پردههای غفلت کنار میرود و چشم آنها بینا میشود، آنان را میبینند.
در دوازدهمین و آخرین آیه، پیرامون روز قیامت و شرح حال غافلان، در آن روز پُر حسرت و اندوه میفرماید: آنها را از روی حسرت بترسان، روزی که همه چیز پایان یافته، در حالی که آنها در غفلتند و ایمان نمیآورند؛ و أنذرهم یوم الحسرة اذ قضی الأمر و هم فی غفلة و هم لایؤمنون.(537)
یکی از نامهای روز قیامت یومالحسرة است؛ زیرا، غافلان و بیخبران از خواب غفلت بیدار شده و همه اعمال خود را میبینند. نامه اعمال و پرونده جنایات آنها از یک سو، فرشتگان گواه بر اعمال، از سوی دیگر و از همه دردناکتر، گواهی تک تک اعضای بدن، حتی پوست تنشان نسبت به اعمالشان، آتش ندامت و پشیمانی را بر سر تا پای وجودشان مستولی میگرداند؛ امّا آنان راهی جز سوختن و ساختن در پیش ندارند، چون پروندهها بسته شده و بازگشت به دنیا برای جبران غیرممکن است. از این جهت، حسرت و اندوه، تمام وجود آنها را فرامیگیرد مخصوصاً هنگامی که فرشتگان الهی آنها را ملامت و سرزنش کرده و به آنها میگویند: اینها همه نتیجه غفلت شماست.
روشن است که این غفلتها مربوط به قیامت و حتّی عالم برزخ نیست؛ زیرا، به محض قرار گرفتن در آستانه مرگ و انتقال از دنیا، پردهها کنار رفته و انسان با چشم برزخی، حقایق جهان را میبیند که در آن هنگام دیگر چیزی از غفلت باقی نمیماند، همانطور که در آیه 99 و 100 سوره مؤمنون آمده است: حتّی اذا جآء أحدهم الموت قال ربّ أرجعون لعلّی أعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انّها کلمة هو قائلها و من ورآئهم برزخ الی یوم یبعثون؛ (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنها فرارسد، میگوید: پروردگار من! مرا بازگردانید تا آنچه را ترک کردهام (و کوتاهی نمودهام، عمل صالحی انجام دهم. به او میگویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان میگوید، (و اگر بازگردد اعمالش مانند سابق است) و پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته میشوند.