شهوتپرستی انسان را به سوی انواع گناهان میکشاند و در واقع یکی از سرچشمههای اصلی گناه و معصیت و نافرمانی خدا محسوب میگردد؛ زیرا چشم و گوش انسان را بسته و به مصداق حدیث نبوی حبّک للشّیء یعمی و یصم(464) آدمی را کور و کَر کرده و قدرت درک واقعیتها را از او میگیرد و در چنین حال، زشتیها در نظر او زیبا و زیباییها در نظر او زشت و بیرنگ میشود.
به همین دلیل، در روایات سابق (روایت هشتم) خواندیم که امیرمؤمنان علیه السّلام درباره پیروی از شهوات سرکش بپرهیزید که شما را به ارتکاب انواع گناهان میکشاند.
در حدیث دهم، از همان حضرت نیز به این نکته اشاره شد که: هواپرستی عقل انسان را فاسد میکند و در حدیث نهم نیز فرمودند (اگر شهوتپرستی تشدید شود): دین انسان را بر باد میدهد و حتی انسان را به بتپرستی میکشاند. در این رابطه مفسّران و ارباب حدیث، در ذیل آیات 16 و 17 سوره حشر، داستانی درباره عابدی از قوم بنیاسرائیل به نام برصیصا آوردهاند که شاهد زندهای برای این مدعاست، داستان گرچه معروف است، امّا تکرارش خالی از صواب نیست:
...مرد عابد بنیاسرائیلی به خاطر سالها عبادتش، به آن حد از مقام قرب الهی رسیده بود که بیماران با دعای او سلامت خود را بازمییافتند و به اصطلاح مستجاب الدعوه شده بود.
روزی، زن جوان زیبایی را که بیمار بود، نزد او آوردند و به امید شفا در عبادتگاه او گذاردند و رفتند.
شیطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زینت داد که عنان اختیار را از کف او ربود؛ آن چنان که گویا عابد کَر و کور گشته و همه چیز را به دست فراموشی سپرده است. دیری نپایید که آن عابد دامان عفت خویش را به گناه بیآلود. پس از ارتکاب گناه به خاطر این که احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوایی او گردد؛ باز شیطان و هوای نفس به او پیشنهاد کرد که زن را به قتل رسانده و در گوشهای از آن بیابان وسیع دفن کند. هنگامی که برادران دختر، به سراغ خواهر بیمار خویش آمدند و عابد اظهار بیاطلاعی کرد؛ آنان نسبت به عابد مشکوک گشته و به جستجو برخاستند و پس از مدّتی، سرانجام جسد خونین خواهر خویش را در گوشه بیابان از زیر خاک بیرون کشیدند.
این خبر در شهر پیچید و به گوش امیر رسید. او با گروه زیادی از مردم به سوی عبادتگاه آن عابد حرکت کرد تا علّت این قتل را بیابد. هنگامی که جنایات آن عابد روشن شد؛ او را از عبادتگاهش فرو کشیدند تا بر دار بیاویزند.
در ادامه این حکایت آمده است: هنگامی که عابد در کنار چوبه دار قرار گرفت؛ شیطان در نظرش مجسم شد و گفت: من بودم که با وسوسههای خویش تو را به این روز انداختم؛ حال اگر آنچه را که من میگویم، اطاعت کنی، تو را نجات خواهم داد.
عابد گفت: چه کنم؟
شیطان گفت: تنها یک سجده برای من کافی است.
عابد گفت: میبینی که طناب دار را بر گردن من افکندهاند و من در این حال توانایی سجده بر تو را ندارم.
شیطان گفت: اشارهای هم کفایت میکند.
عابد بیچاره نادان، پس از این که با اشاره، سجدهای بر شیطان کرد؛ طناب دار گلویش را فشرد و او در دم جان سپرد.
آری! شهوتپرستی باعث شد تا آن عابد، ابتدا به زِنا آلوده شود و سپس قتل نفس انجام دهد و بعد دروغ بگوید و سرانجام مشرک گردد و بدین ترتیب محصول سالها عبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.
همه رنج جهان از شهوت آید - که آدم زان برون از جنت آید (465)