آیات اوّل و دوّم ناظر به قوم عاد و ثمود است که پیامبرانی به نام هود و صالح داشتند این جمعیّت با پیشرفتی که در کشاورزی و صنعت پیدا کرده بودند سخت سرگرم به دنیا شده و به آن دل بسته بودند و آرزوهای دور و دراز آنها را در خود غرق ساخته بود و چنان گرفتار غرور و کبر و نخوت شده بودند که نه تنها کمترین اعتنایی به دعوت خیرخواهانه پیامبرشان هود و صالح علیهما السّلام نکردند، بلکه به مبارزه با آنها برخاستند.
قرآن مجید در نخستین آیه از آیات بالا، از زبان حضرت صالح علیه السّلام خطاب به آن قوم سرکش چنین نقل میکند: به خاطر بیاورید که قوم عاد به خاطر طغیان از میان رفتند و خداوند شما را جانشینان آنان قرار داد و در زمین مستقرّ ساخت که در دشتهایش قصرها برای خود بنا میکنید و در کوهها (در دل سنگها) برای خود خانههایی میتراشید، به یاد نعمتهای خدا باشید و در زمین فساد نکنید! (و أذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد عاد و بوّأکم فی الأرض تتّخذون من سهولها قصوراً و تنحتون الجبال بیوتاً فاذکروا آلاء اللّه و لاتعثوا فی الارض مفسدین).(247)
در دوّمین آیه وضع قوم عاد را شرح میدهد که توضیحی است برای آیه قبل که درباره قوم ثمود بود.
از زبان پیامبرشان (حضرت هود علیه السّلام) چنین نقل میکند: آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانهای از سر هوا و هوس میسازید؟- و قصرها و قلعههای زیبا و محکم بنا میکنید که گویی در دنیا جاودانه خواهید ماند! (أتبنون بکلّ ریع آیة تعبثون و تتّخذون مصانع لعلّکم تخلدون).(248)
هود علیه السّلام با این سخن به آنها میفهماند که یکی از علل مهّم انحراف شما هوسرانی و تکیه بر آرزوهای دراز است که شما را از خدا غافل کرده و در زرق و برق دنیا غرق ساخته است.
مصانع جمع مصنع به معنی ساختمان و قصر مجلّل و محکم است، این واژه از مادّه صنع گرفته شده که به معنی کار نیکو انجام دادن است، بنابراین صنع به هر کاری گفته نمیشود، بلکه به کارهایی اطلاق میگردد که دارای امتیاز خاصّی است.
قوم عاد و ثمود تصوّر میکردند که با این بناهای محکم و زیبا و خانههای مجلّلی که در درون دل کوهها ایجاد کرده بودند، میتوانند خود را از آفات و گزند حوادث مصون دارند و سالیان دراز زنده بمانند و به عیش و نوش بپردازند.
همین معنی درباره قوم ثمود در آیات دیگری مطرح شده است و باز از زبان صالح علیه السّلام این چنین میخوانیم: أتترکون فی ما ههنا آمنین فی جنّات و عیون و زروع و نخل طلعها هضیم و تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین؛ آیا چنین میپندارید که همیشه در نهایت امنیّت در نعمتهایی که اینجاست، میمانید - در این باغها و چشمهها - در این زراعتها و نخلهایی که میوههایش شیرین و رسیده است و شما از کوهها خانههایی (بسیار محکم) میتراشید و در آن به عیش و نوش میپردازید (و همه چیز را به دست فراموشی میسپارید؟!).(249)
بیشک غرور و غفلت حاصل از طول امل منحصر به قوم عاد و ثمود نبود، ولی در قرآن مجید در مورد این دو گروه سرکش، این رذیله اخلاقی برجستگی خاصّی دارد.
در سوّمین آیه سخن از گفتگوی مؤمنان و منافقان در روز قیامت است که منافقان خود را در ظلمت و تاریکی در صحنه محشر میبینند، در حالی که مؤمنان در پرتوی نور و ایمان به سوی بهشت در حرکتند، منافقان از مؤمنان تقاضا میکنند اجازه بدهید ما هم از نور شما بهرهای بگیریم، ولی دیوار بلندی در میان این دو فاصله میشود.
در اینجا منافقان فریاد میزنند ...الم نکن معکم...؛ آیا ما در دنیا با شما نبودیم (پس چرا از ما جدا شدید؟)(250)
مؤمنان در پاسخ میگویند: آری ما با هم بودیم، ولی شما خود را فریب دادید و در انتظار حوادث ناگوار برای مسلمانان بودید و پیوسته در امر معاد و دعوت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ابراز تردید میکردید و آرزوهای دراز، پیوسته شما را مغرور ساخت تا فرمان مرگ شما از سوی خدا فرارسید، (...قالوا بلی و لکنّکم فتنتم أنفسکم و تربّصتم و أرتبتم و غرّتکم الأمانیّ حتّی جاء أمراللّه...)(251)
به این ترتیب آیه فوق عامل بدبختی منافقان را در چهار چیز خلاصه میکند که چهارمین آنها آرزوهای طول و دراز است.
امانیّ جمع اُمنِیّه از مادّه مَنی (بر وزن مَغز) در اصل به معنی اندازهگیری کردن است، و تمنی به معنی آرزوست، چرا که انسان در درون دل در عالم خیال اموری را برای خود اندازهگیری میکند و به همین جهت به خیالات باطل و سخنان دروغ و آرزوهای دور و دراز اَمنِیّه و جمع آن امانیّ اطلاق شده است.
در تفسیر منهجالصادقین و تفسیر قرطبی در ذیل این آیه حدیثی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که مضمونش این است: آن حضرت درحالی که یارانش را موعظه میفرمود خطهایی (موازی هم) بر زمین کشید، بعد یک خط عمودی بر همه آنان رسم فرمود، سپس گفت: میدانید این خطوط چه معنی دارد؟ عرض کردند: نه یا رسول اللّه! فرمود: این خطوط مانند آرزوهای دور و دراز انسانهاست (که حدّ و مرزی ندارند) و آن یک خط (عمودی) همان مرگ و پایان زندگی است که بر همه آنها کشیده میشود و همه آمال و آرزوها را باطل میکند. همین معنی با تفاوت مختصری از ابن مسعود نقل شده است و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطّی به شکل مربّع کشید و خطّی در وسط آن رسم فرمود و آن را به خارج مربّع ادامه داد و خطوط کوچکی از طرف راست و چپ آن کشید، سپس فرمود: این (خطّی که در وسط مربّع است) انسان است و این (مربّع) اجل اوست که به او احاطه کرده و این (ادامه خطّی که به خارج از مربّع پیش رفته) آرزوهای دراز اوست که از اجل و مرگ او هم فراتر میرود و این خطوط کوچک عوارض و حوادثی است که او را احاطه کرده، اگر (فرضاً) اجل خطا کند، این حوادث و عوارض او را از بین میبرند و اگر این حوادث و عوارض خطا کنند اجل او را از میان برمیدارد.(252)
در چهارمین آیه مؤمنان را به طور غیرمستقیم مخاطب قرار داده و هشدار میدهد که مراقب وضع خویش باشند، مبادا بر اثر آرزوهای دور و دراز به سرنوشت مرگبار و اسفناک اقوام پیشین گرفتار شوند، میفرماید: آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد، و مانند کسانی نباشند که پیش از این کتاب آسمانی بر آنها داده شد، سپس زمان طولانی به آنها گذشت (و بر اثر غفلت و آرزوهای دراز) قلبهای آنها قساوت پیدا کرد. و بسیاری از آنان گناهکارند. ألم یأن للّذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر اللّه و ما نزل من الحقّ و لایکونوا کالّذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون.(253)
مطابق این آیه آنچه باعث نرمش قلب آدمی و انعطاف آن به سوی حق و خشوع و خضوع در پیشگاه خدا میشود، همان ذکرللّه و یاد خدا و توجه به حق است، آری یاد خدا است که آرزوهای دور و دراز را بر میچیند، و انسان را متوجّه مسؤولیّتهایش میکند، و دل را نورانی، و فکر انسان را واقعبین و ماهیّت زندگی ناپایدار دنیا را در برابر او مشخص میسازد.
دلی کز نور معنی نیست روشن - مخوانش دل که آن سنگ است و آهن
دلی گز گرد غفلت زنگ دارد - از آن دل سنگ و آهن ننگ دارد
در پنجمین آیه خطاب به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، اشاره به کفّار و مشرکان کرده، میفرماید: بگذار آنها بخورند و از دنیای مادّی بهرهگیرند و آرزوها (یدراز) آنان را غافل سازد ولی به زودی خواهند فهمید (که چه اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند)، (ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا و یلههم الأمل فسوف یعلمون).
آری آنان همچون چهارپایانند که جز آب و علف چیزی نمیفهمند، تنها تفاوتی که با چهارپایان دارند و آنها را از چهاپایان پَستتر کرده این است که یک مشت آرزوی طول و دراز اطراف فکرشان را احاطه کرده و به آنها اجازه نمیدهد که در سرنوشت خود بیندیشند و پیش از آنکه دست اجل گریبان آنها را بگیرد بیدار شوند و از بیراهه بازگردند.
در اینجا تأثیر منفی آرزوهای دراز در وجود انسان به خوبی تبیین شده و نشان میدهد که تا چه حد آرزوها انسان را به خود مشغول میسازد و از خدا غافل میکند.
تعبیر به ذَرهُم (آنها را رها کن) به وضوح نشان میدهد که امیدی به هدایت این گروه نیست وگرنه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هرگز مأمور نمیشد آنها را رها سازد.
چگونه میتوان امید به هدایت گروهی داشت که هدف نهایی آنها خور و خواب همچون حیوانات است و آرزوهای دراز به آنها اجازه نمیدهد که لحظهای به پایان زندگی و به آفریدگاری که این مواهب حیات را به آنها بخشیده بیندیشند و درباره هدفی که برای آن آفریده شدهاند لحظهای فکر کنند.
در ششمین آیه مورد بحث، اشاره به این حقیقت میکند که غالباً آرزوهای دراز که هرگز انسان به آنها نمیرسد، او را احاطه میکنند و امکانات او را که باید در مسیر سعادت به کار گرفته شود به خود جذب میکند و او را از راه بازمیدارد، میفرماید: آیا انسان به آنچه آرزو میکند میرسد؟! (نه هرگز نخواهد رسید) (أم للانسان ما تمنّی).(254)
این استفهام در واقع یک نوع استفهامانکاری است، چگونه ممکن است انسان به همه آرزوهایش برسد در حالی که طول آرزوها گاه دهها یا صدها برابر عمر اوست! و گاه اصلاً نقطه پایانی ندارد! و هر جا برسد آرزوهای دیگری در برابر او خودنمایی کرده و وی را به سوی خود جلب مینماید.
باید توجّه داشت که این آیه به دنبال آیاتی است که اشاره به بتهای مشرکان میکند که آرزو داشتند شفیع آنها در درگاه خداوند شوند و قرآن میگوید این آرزو هرگز برآورده نخواهد شد، ولی با این حال مفهوم آیه عام است و به اصطلاح مورد، مخصّص نیست.
در هفتمین آیه سخن از دنیاپرستان خودخواه با آرزوهای دور و دراز است، میفرماید: وای بر هر عیبجوی مسخرهکنندهای - همان کس که مال و ثروت (عظیمی) را جمعآوری و شماره کرده است (بیآنکه حساب مشروع و نامشروع را بکند) و گمان میکند اموالش سبب جاودانگی اوست!، (ویل لکلّ همزة لمزة الّذی جمع مالاً و عدّده(255) یحسب أنّ ماله أخلده).(256)
در واقع این سه آیه علّت و معلول یکدیگرند، چرا که این انسان بیخبر و خودبین و خودپسند دیگران را استهزاء میکند، به خاطر آنکه ثروت عظیمی برای خود از طرق نامشروع فراهم ساخته، چرا دست به جمع چنین ثروتی زده؟ به خاطر اینکه میپندارند داشتن چنین ثروتی به او جاودانگی میدهد، این پندار که با طول امل و آرزوهای دراز همراه است سبب غرور و خودبرتربینی میشود و آن هم به نوبه خود سبب استهزاء و عیبجویی نسبت به دیگران است.(257)
از این آیه به خوبی میتوان استفاده کرد که آرزوهای دراز گاهی به حدّی میرسد که انسان مرگ را به کلّی فراموش کرده، خود را جاودانه میپندارد و همین امر سبب طغیان و سرکشی او میشود و آن طغیان سرچشمه گناهان دیگری میگردد.
در هشتمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از گروهی است که حق را شناختند و سپس به آن پشت کردند و از آن اعراض نمودند، میفرماید: کسانی که بعد از روشن شدن حق به آن پشت کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است!، (انّ الّذین أرتدّوا علی أدبارهم من بعد ماتبیّن لهم الهدی الشّیطان سوّل لهم و أملی لهم).(258)
اَملَی لَهم از مادّه اِملَاء به معنی پدیده آوردن آرزوهای دور و دراز است که انسان را به خود مشغول میدارد.
در واقع آیه ناظر به این حقیقت است که چگونه ممکن است یک انسان حق را بشناسد و باور کند سپس آن را نادیده بگیرد و به آن پشت کند و راه نجات خود را ببیند با این حال از بیراهه برود!
آیا میتوان باور کرد انسان عاقلی چنین کند؟! آری! هنگامی که تسویلات شیطان انسان را احاطه کند و زشتیها را در نظرش به صورت زیباییها نشان دهد و او را گرفتار آرزوهای دور و دراز سازد، بعید نیست حق را به دست فراموشی بسپارد و به آن پشت کند.
از اینجا میتوان دریافت که آرزوهای طولانی چه بلایی بر سر انسان میآورد و چگونه انسان عاقل را به کلّی از عقل و خِرد بیگانه میکند؟!
از مجموع آیات فوق که قسمتی درباره اقوام پیشین بود و بخشی درباره معاصران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قسمتی نیز به صورت یک قانون کلّی مطرح شده بود میتوان چنین نتیجه گرفت که طول امل و آرزوهای دراز از خطرناکترین دشمنان سعادت بشر است که نه تنها افراد، بلکه اقوام و ملّتها را در کام مرگ و بدبختی فرو میبرد.