تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم - فروع مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

جزع و بی‏تابی‏

جزع نقطه مقابل صبر است و آن، حالت بی‏قراری و ناشکیبایی در برابر حوادث و مشکلات است، به گونه‏ای که انسان در برابر حادثه زانو زند، مأیوس شود، بی‏تابی کند و یا از تلاش و کوشش برای رسیدن به مقصد چشم بپوشد.
جزع یکی از بدترین و نکوهیده‏ترین صفات است که انسان را در دنیا و آخرت به بدبختی می‏کشاند و از رسیدن به مقامات والا بازمی‏دارد و ارزش و مقام او را در جامعه کاسته، شربت زندگی را در کامش تلخ، و شهد حیات را شرنگ می‏سازد.
قرآن مجید در سوره معارج، انسان را موجودی حریص و کم‏طاقت معرفی می‏کند که وقتی بدی به او برسد، بی‏تابی می‏کند و هنگامی که خوبی به او رسد، بُخل می‏ورزد و مانع دیگران می‏شود، انّ الانسان خلق هلوعاً اذا مسّه الشّرّ جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعاً.(792)
منظور از انسان در این آیه - همانند بعضی از آیات مشابهی که انسان را با صفات ناشایستی توصیف کرده - انسان‏های تربیت‏نیافته و به اصطلاح خودرو و فاقد شخصیت است و لذا در ذیل همین آیات با جمله (الّا المصلّین... تا...و الّذین هم علی صلاتهم یحافظون(793)، افراد باایمانی را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفّت و امانت و شهادت به حق وفا دارند، استثنا کرده و از تحت عنوان هلوع خارج می‏کند.
تعبیر آیات فوق، شاید اشاره به این باشد که معمولاً افراد جزوع و ناشکیبا بخیل هم هستند؛ همان‏گونه که بخیلان ناشکیبا می‏باشند؛ به تعبیر دیگر این دو صفت با یکدیگر رابطه دارند و از این رو در مفهوم هلوع جمع شده‏اند.
در روایات اسلامی نیز بحث‏های جالب و عمیق و نکته‏های قابل ملاحظه‏ای در این زمینه دیده می‏شود که هر یک از دیگری آموزنده‏تر است، در ذیل به چند نمونه از آنها اشاره می‏شود:
1- امیرمؤمنان علی علیه السّلام در مذمّت جزع می‏فرمایند: ایّاک و الجزع فانّه یقطع الأمل و یضعّف العمل و یورث الهمّ؛ از جزع و ناشکیبایی بپرهیز؛ زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم و اندوه به بار می‏آورد.(794)
2- همان امام بزرگوار در جای دیگر ضمن اشاره به نکته لطیف دیگری می‏فرمایند: الجزع أتعب من الصّبر؛ بی‏تابی از صبر و شکیبایی ناراحت‏کننده‏تر است.(795)
دلیل آن روشن است؛ زیرا جزع و بی‏تابی هیچ مشکلی را حل نمی‏کند، تنها اثرش این است که روح و جسم انسان را در هم می‏کوبد، به همین دلیل از شکیبایی پر زحمت‏تر می‏باشد؛ مثلاً، هنگامی که انسان، عزیزی را از دست دهد، ممکن است سرش را به دیوار بکوبد، گریبان چاک کند، نعره و فریاد بکشد و یا سرانجام خودکشی کند؛ اما هیچ یک از این‏ها عزیز از دست رفته را بازنمی‏گرداند، بلکه تنها پایه‏های ایمان و سلامت جسم و جان او را در هم می‏کوبد، علاوه بر این، اجر و پاداش انسان را نیز بر باد می‏دهد که شرح آن در حدیث بعد می‏آید.
3- حضرت علی علیه السّلام می‏فرماید: ألجزع لایدفع القدر ولکن یحبط الأجر؛ جزع (در برابر مصائب)، مقدرات را تغییر نمی‏دهد؛ ولی اجر و پاداش انسان را از بین می‏برد.(796)
درباره این که چرا پاداش را از بین می‏برد، باید گفت: جزع و ناشکیبایی دلیل بر عدم رضا و عدم تسلیم در برابر مقدرات الهی است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمت پروردگار را دربردارد؛ هر چند صاحبش از آن غافل باشد.
4- در حدیث دیگری که از امام هادی علیه السّلام نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالب دیگری، می‏فرمایند: ألمصیبة للصّابر واحدة و للجازع اثنان؛ مصیبت برای انسان صبور یکی است و برای انسان بی‏صبر و شکیبا دوتاست.(797)
جزع و بی‏تابی - چنان که در قبل اشاره شد - مشکلات عظیم جسمی و روحی به دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را برباد می‏دهد، بنابراین مصیبت افراد ناشکیبا مضاعف می‏شود.
5- امام کاظم علیه السّلام در بیان یکی از وصایای حضرت مسیح علیه السّلام می‏فرمایند: ((و لاتجعلوا قلوبکم مأوی للشّهوات انّ أجزعکم عند البلاء لأشدّکم حبّاً للدّنیا و انّ أصبرکم علی البلاء لأزهدکم فی الدّنیا؛ دل‏های خود را پناهگاه شهوات قرار ندهید، آن کس که در بلا، بیشتر بی‏تابی می‏کند، علاقه‏اش به دنیا بیشتر است و آن کس که در بلا، شکیباتر است، نسبت به دنیا، بی‏اعتناتر است.(798)
از این روایت استفاده می‏شود که یکی از سرچشمه‏های مهم جزع و بی‏تابی، حرص و حبّ دنیاست و برای کاستن از شدّت جزع، باید از علاقه به دنیا کاست.
6- در حدیث دیگری از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هنگام عیادت یکی از یارانش که آخرین ساعات عمرش را می‏گذراند، فرمودند: ای فرشته مرگ! با او مدارا کن که باایمان است. ملک‏الموت عرض کرد: بشارت باد بر تو ای محمد! که من نسبت به همه مؤمنان مدارا می‏کنم. بدان ای محمد! هنگامی که من روح فرزندان آدم را می‏گیرم، خانواده آنان بی‏تابی می‏کنند. در گوشه‏ای از خانه می‏ایستم و می‏گویم: چرا این‏گونه بی‏تابی می‏کنید؟ من قبل از پایان عمرش روح او را نگرفتم و این یک مأموریت الهی است، گناهی ندارم؛ ان تحتسبوه و تصبروا توجروا، و ان تجزعوا تأثموا و توزروا؛ اگر راضی به رضای خدا باشید صبر کنید به شما پاداش داده می‏شود و اگر جزع و بی‏تابی کنید گناه می‏کنید.(799)
7- حدیث کوتاه و پرمعنی دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السّلام آمده است: من لم ینجه الصّبر أهلکه الجزع؛ کسی که صبر او را نجات ندهد، بی‏تابی او را هلاک خواهد کرد.(800) (این هلاکت می‏تواند اشاره به هلاکت دنیا و آخرت باشد).
8- این بحث را با حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم - به عنوان ختامه مسک - پایان می‏دهیم. در این حدیث آمده است که یکی از اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرزندش را از دست داده بود، حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دستور نوشتن نامه‏ای به این مضمون را به او دادند: خداوند متعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکیبایی دهد!... مبادا با جزع و بی‏تابی، اجر خود را از بین ببری و فردای قیامت به خاطر از دست دادن ثواب صبر بر مصیبت، پشیمان گردی، هنگامی که ثواب و مصیبتت را ببینی، می‏فهمی که مصیبت از آن کوتاه‏تر بوده است و بدان! جزع و بی‏تابی، عزیز از دست رفته را بازنمی‏گرداند، غم و اندوه، قضای الهی را تغییر نمی‏دهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تأسّفت را از میان می‏برد.(801)
مرحوم محدّث قمی در سفینةالبحار داستان جالبی درباره بوذرجمهر و مسئله صبر و جزع که بسیار مناسب این نوشتار است، نقل می‏کند: در بعضی از تواریخ آمده است که انوشیروان نسبت به بوذرجمهر خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریکی زندانی کنند. چندین روز گذشت، انوشیروان کسی را فرستاده تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان، در حالی که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسید: چگونه در این حالت که سخت در مضیقه‏ای، فارغ‏البال می‏باشی؟
بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونی که از شش ماده ترکیب شده است، استفاده می‏کنم و این معجون همان‏گونه که می‏بینید، مرا بر سر حال آورده است.
فرستاده پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات به آن پناه بریم؟
بوذرجمهر در جواب گفت:
مادّه اوّل آن ألثّقة باللّه؛ توکّل بر خداست.
ماده دوّم؛ آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ می‏دهد و بی‏تابی در برابر آن، مشکلی را حل نخواهد کرد.
ماده سوّم؛ صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون‏های الهی به کمک انسان می‏شتابد.
ماده چهارم؛ اگر صبر نکنم، چه کنم؟ بنابراین با جزع خود را هلاک ننمایم.
ماده پنجم؛ از مشکلی که من دارم، مصائب مشکل‏تری نیز وجود دارد؛ پس خدا را شُکر که در آن‏ها گرفتار نشدم!
ماده ششم؛ از ستون به ستون فرج است.
این سخن به انوشیروان رسید، او را آزاد و گرامی داشت.(802)