تعصّب و حمیّت و تقلید سه مفهوم نزدیک به هم هستند که شاخه مذموم و شاخه ممدوح دارند هر چند غالباً واژه تعصّب در بخش مذموم به کار میرود.
به طور کلّی اگر وابستگی انسان به امور نادرست و غیرمنطقی باشد تعصّب مذموم است، و این همان چیزی است که در قرآن مجید از آن به عنوان تعصّب جاهلیّت یاد شده است، و اگر وابستگی به امور مثبت و مفید و سازنده و از روی علم و آگاهی باشد تعصّب مثبت و ممدوح است.
امام امیرمؤمنان به هر دو قسمت در خطبه قاصعه از نهجالبلاغه اشاره میفرماید: در یک جا میگوید: فأطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیّة، و أحقاد الجاهلیّة، فانّما تلک الحمیّة تکون فی المسلم من خطرات الشّیطان و نخواته و نزغاته و نفثاته؛ شرارههای تعصّب و کینههای جاهلیّت را که در قلب شما پنهان شده است، خاموش سازید که این نخوت و تعصّب ناروا در مسلمان از القائات و خودخواهیها و فساد و وسوسههای شیطان است.(326)
و در همین خطبه که اساس آن برکوبیدن کبر و غرور و تعصّب و لجاجت است در جای دیگر میفرماید: فأن کان لابدّ من العصبیّة فلیکن تعصّبکم لمکارم الخصال، و محامد الأفعال، و محاسن الامور الّتی تفاضلت فیها المجداء و النّجداء من بیوتات العرب... فتعصّبوا لخلال الحمد، من الحفظ للجوار، و الوفاء بالذّمام، و الطّاعة للبرّ، و المعصیة للکبر، و الأخذ بالفضل، و الکفّ عن البغی...؛ اگر قرار است تعصّبی در کار باشد، تعصّب خود را در اخلاق پسندیده، افعال نیکو، کارهای خوب، و اعمال و اموری که افراد باشخصیّت و شجاع از خاندانهای (برجسته) عرب داشتند قرار دهید... تعصّب شما در راه حفظ صفات باارزش همچون حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد، اطاعت از نیکیها، سرپیچی از تکبّر، جود و بخشش و خودداری از ستم باشد!(327)
به این ترتیب امام علیه السّلام به هر دو شاخه تعصّب در این خطبه اشاره فرموده، و فرزندش امام سجّاد علیه السّلام در برابر این سؤال که عصبیّت چگونه است، هر دو شاخه را در برابر یکدیگر قرار داده چنین میفرماید: العصبیّة الّتی یأثم علیها صاحبها أن یری الرّجل شرار قومه خیراً من قوم آخرین! و لیس من العصبیّة أن یحبّ الرّجل قومه ولکن من العصبیّة أن یعین قومه علی الظّلم؛ تعصّبی که دارنده آن مرتکب گناه میشود این است که انسان بدان طایفه خود را از نیکان طوایف دیگر بهتر بداند (و به خاطر تعصّب بدان را بر نیکان مقدّم بشمرد) ولی تعصّب این نیست که انسان به طایفه خود علاقه و محبّت داشته باشد تعصّب آن است که آنها را در ظلمشان یاری دهد.(328)
مطابق این حدیث وابستگی به قوم و طایفه تا آن حدّ که به آنها علاقه داشته باشد و در کارهای خیر آنان را یاری دهد نکوهیده نیست، چرا که این وابستگی نه تنها او را به انجام کار خلافی دعوت نکرده، بلکه تشویق به پیوندهای محبّتآمیز و سازنده نموده است، تعصّب نکوهیده آن است که انسان به خاطر وابستگیهای قومی و مانند آن حق و عدالت را زیر پا بگذارد و حتّی بدان وابسته را بر نیکان غیروابسته مقدّم بشمرد.
در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: لم یدخل الجنّة حمیّة غیر حمیّة حمزة ابن عبدالمطّلب، و ذلک حین أسلم غضباً للنّبیّ فی حدیث السّلا(329) الّذی القی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؛ هیچ تعصّبی وارد بهشت نمیشود جز تعصّب حمزة بن عبدالمطّلب(330) و این زمانی بود که اسلام آورد و به خاطر (بیاحترامی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جهت) بچهدان حیوانی که بر آن حضرت فکنده شده بود خشمگین گشت (و به یاری آن حضرت شتافت و اسلام را پذیرا شد).(331)
بدیهی است تعصّب حمزه در دفاع از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مقابل مشرکان کثیف و ننگین و بیمنطق چیزی جز دفاع از حق و عدالت نبود، و این تعصّب ممدوح است، اگر حمزه علیه السّلام به خاطر تعصّب چیزی بر خلاف حق و عدالت انجام میداد مذموم بود.