بحث ما در جلسات گذشته در باره اهمیت حضور قلب و خشوع در نماز بود. درباره مفهوم خشوع مطالبى را بیان كردیم. اجمالا، گفتیم خشوعى كه شرط فلاح دانسته شده، عبارت است از نوعى حالت انعطاف كه در دل و قلب انسان پدید مىآید. بروز این حالت در اثر توجه به صفات الهى است. البته میزان معرفت افراد نسبت به خداوند و صفات و افعال الهى بسیار متفاوت است. از این رو درجه محبت و میزان توجه آنها به خداوند نیز مراتب مختلفى دارد. هرقدر انسان معرفتش به خداى متعال كاملتر و محبتش بیشتر باشد و نسبت به دنیا و لذایذ آن كمتر دل بسته، و قلبش پاكتر باشد، حالت خشوع بیشترى در او ظهور پیدا مىكند. از سوى دیگر، كسانى كه مبتلا به گناه هستند و دلشان آلوده است و معرفت چندانى نسبت به خداى متعال ندارند و قلبشان مملوّ از محبت دنیا است، چندان انعطافى در مقابل خدا و یاد او پیدا نمىكنند. به تعبیر قرآن كریم، دل هاى برخى افراد مانند سنگ و حتى سختتر از آن مىشود كه هیچ چیز در آن اثر نمىكند: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ(537) پس دل هاى شما بعد از این سخت گردید، همانند سنگ، یا سختتر از آن؛ چرا كه از برخى سنگ ها جوى هایى بیرون مىزند، و پارهاى از آنها مىشكافد و آب از آن خارج مىشود؛ و برخى از آنها از بیم خدا فرو مىریزد. این دل ها آن چنان بى تفاوت و سخت مىشوند كه هرچه تذكر به آنها داده مىشود و آیات الهى بر آنان تلاوت مىگردد و موعظه مىشوند، كوچك ترین تأثیرى در آنها ندارد.
( صفحه 362)
به هرحال، براى ایجاد حالت خشوع در نماز، اشاره كردیم كه عواملى مىتواند در نرم شدن قلب انسان و پیدا شدن خشوع در آن مؤثر باشد. عامل اول، توجه به عظمت الهى و حقارت و ناچیزى خویش است؛ و عامل دوم، توجه به دنائت و پستى و زشت كارى خود در برابر ذات اقدس و جلالت پروردگار. گرچه ممكن است این دو عامل شبیه هم به نظر آیند، ولى تفاوت آنها از قبیل تفاوت «كمّ» و «كیف» است. همان طور كه در جلسات پیشین توضیح دادیم، ما افراد معمولى، براى درك عظمت الهى، بیشتر ناچاریم از مفاهیم و معیارهاى كمّى استفاده كنیم. از این رو توجه به عظمت پروردگار را مىتوانیم مقولهاى كمّى به حساب آوریم. اما توجه به زشتى و زشت كارى و پلیدى خود در مقابل قداست، جلالت و طهارت ذات پروردگار، مقولهاى كیفى است. در اثر توجه به امر اول، حالت خُردى و حقارت در مقابل پروردگار به انسان دست مىدهد و در مقابل عظمت الهى خود را ناچیز و كوچك یافته، كرنش مىكند. در اثر توجه به امر دوم نیز انسان با در نظر گرفتن اینكه در مقابل چه شخصیت مهربان و بزرگوارى بى حرمتى كرده و دست به زشت كارى و پلیدى زده است، احساس شرمندگى نموده حیایى فوق العاده مىكند و در مقابل خداوند سرافكنده و فروشكسته مىگردد.
عامل سوم براى ایجاد حالت خشوع در قلب، توجه به این مطلب است كه گذشته از قداست و جلالت خداوند، ما نسبت به كسى گناه مىكنیم و جفا روا مىداریم كه ولى نعمت ما است و نعمت هاى فراوان و بزرگى به ما داده است. ما در عوض قدردانى و سپاس نسبت به این ولى نعمت و الطاف و نعمت هاى بى شمار او، حقش را نادیده گرفته، نمك مىخوریم و نمكدان مىشكنیم. ما به جاى سپاس گزارى در مقابل نعمت هاى خداوند، با نافرمانى و عصیان در مقابل او، دل دشمن خدا را شاد مىكنیم. توجه و تأمل در این مطلب نیز مىتواند حالت شكستگى و خشوع را در ورح و قلب انسان پدید آورد.