ریشه همه كفرها «خودپرستى» است. فرد در هر مرتبهاى از مراتب شرك و كفر خفى و جلى كه
( صفحه 76)
باشد، اگر بررسى كنیم، خواهیم دید كه به همان نسبت دچار خودپرستى است. اگر بخواهیم ملاكى داشته باشیم كه مشخص كند هریك از رفتارهاى ما روى قوس صعود و تكامل است یا روى قوس سقوط و تنازل، باید ببینیم این كار را واقعاً چون «خدا» خواسته انجام مىدهم یا چون «خود»م مىخواهم. البته در برخى از مراتب شرك خفى ممكن است آن خودپرستى آن چنان مخفى و ناپیدا باشد كه حتى بر خودمان نیز پوشیده بماند.
به هرحال از تسویلات نفس نباید غافل بود. یكى از تسویلات نفس این است كه براى خودپرستى گاهى از در منطق و استدلال وارد مىشود و سعى دارد به انسان بقبولاند كه اصلاً این كارى كه تو مىكنى عین عقل و منطق است؛ نظیر آنچه ابلیس براى توجیه خودپرستى خود انجام داد. او هم براى سرپیچى از مسیر عبودیت و گرفتن طریق انانیت، به اصطلاح خودش با خدا بحث علمى كرد و برهان منطقى آورد كه سجده او بر آدم كارى خطا است! باید از این گونه تسویلات نفس به خدا پناه ببریم.
در همین زمانِ خودمان كسانى را مىشناسیم كه به چنین مصیبتى گرفتار آمدهاند. آنان كه در اثر رشد انانیت در نفسشان، ایمان خود را از دست دادهاند، سخنان كفرآمیز خود را در قالب استدلال علمى و برهانى ـ البته از دید خودشان ـ بیان مىكنند. برخى از اینها كسانى هستند كه چند سال در حوزه علمیه تحصیل كردهاند و با قرآن و حدیث و فلسفه و كلام آشنا هستند. چنین كسى كه بیش از چهل سال در اسلام رشد كرده و با قرآن سر و كار داشته به یك باره نظریه مىدهد كه «ایمان با یقین جمع نمىشود و اساساً ایمان همیشه در جایى مطرح است كه انسان نسبت به آن مسأله جهل و تردید داشته باشد»! این سخن از كسى كه قرآن را دیده، خوانده و مىشناسد و هنوز هم به ظاهر دم از اعتقاد به قرآن مىزند بسیار عجیب است؛ قرآنى كه مرتب از اعتماد به ظن و گمان در مسایل اصول اعتقادات مذمت مىكند و انسان را به تحصیل یقین فرا مىخواند. در همان ابتداى قرآن و در آیات ابتدایى سوره بقره، قرآن در توصیف مؤمنان و آنان كه «ایمان» آوردهاند، مىفرماید یكى از علایم آنها «یقین» است: وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ(105) قرآن شك داشتن را در حوزه مسایلى كه متعلَّق ایمان هستند عیب و اشكال فرد دانسته و با كنایه، چنین كسانى را انسان هایى سطحى و سبك مغز معرفى مىكند: بَلِ
( صفحه 77)
ادّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَكّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ(106) بلكه علم آنان درباره آخرت نارسا است؛ [نه] بلكه ایشان درباره آن تردید دارند؛ [نه]، بلكه آنان در مورد آن كور [دل]اند. افرادى كه وقتى به آخرت مىرسند ظرفیت علمشان به آخر مىرسد و كشكول علمشان تهى مىگردد! نه فقط علمشان تمام مىشود بلكه در حال شك و تردید به سر مىبرند، و بلكه بالاتر، اصلاً نسبت به این حقیقت كورند و توان دیدن آن را ندارند.