اما پرسش اساسى در این میان این است كه براى پیمودن این مسیر و نزدیك شدن هر چه بیشتر به آن قله چه باید كرد؟ حاصل بحث هایى كه پیش از این داشتیم این شد كه ایمان، برآیندِ مجموع دو عامل است: یكى شناخت و علم، و دیگرى اراده ترقى و تكامل و تقرب به سوى خدا. از این رو تقویت ایمان و بالا رفتن در مراتب و درجات آن، بسته به تقویت این دو عامل است. ما باید سعى كنیم معرفت و شناخت خود را نسبت به خداى متعال و صفات و افعال او
( صفحه 243)
بیشتر كنیم تا ایمانمان افزوده شود. هم چنین هر چه شناختمان نسبت به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بیشتر شود ایمانمان بیشتر خواهد شد. گاهى تجربه كردهایم كه اگر كرامتى از یكى از اولیاى خدا ببینیم یا آن را از طریقى موثق و یقین آور بشنویم، مىبینیم گویا نورانیتمان بیشتر مىشود و گرایشمان به انجام كارهاى خیر و پیمودن مسیر كمال بیشتر مىشود. این همان ازدیاد ایمان در اثر افزایش شناخت است. هر چه شناخت اجمالى ما درباره این مسایل به شناخت تفصیلى تبدیل شود، متعلَّق ایمان براى ما شفافتر و واضحتر مىگردد و راحتتر مىتوانیم آن را بپذیریم.
عامل دوم براى تقویت ایمان، تقویت اراده نسبت به انجام اعمال صالح و كارهاى خیر است. اراده، تنها با معرفت و شناخت حاصل نمىشود، بلكه نیاز به تمرین و ممارست دارد؛ چیزى كه عرب به آن «ریاضت» مىگوید. ریاضت شرعى كشیدن نیز از همین جا است؛ یعنى انسان براى تقویت جنبه هاى معنوى در خویش، به یك سرى تمرین ها روى بیاورد. یكى از فلسفه هاى اینكه هر روز و در هر روز پنج نوبت به ما دستور داده شده عبادت كنیم، همین است كه این كار نوعى تمرین است و موجب تقویت اراده ما مىشود. هم چنین هر سال به ما دستور داده شده كه یك ماه (ماه رمضان) را روزه بگیریم؛ یكى از آثار مهم روزه، تقویت اراده است. سایر عبادات و دستورات شرعى نیز كه وارد شده و به طور كلى تمامى اعمال خیر، تمرین هایى براى تقویت اراده حركت به سوى كمال و تقرب الى الله است. اراده تقرب به خدا، در واقع نوعى حركت درونى است. این اراده امرى اختیارى است و موجب به پیش رفتن روح انسان به سوى مقصد مىشود؛ زیرا تغییرى تدریجى در باطن انسان پدید مىآید و «تغییر تدریجى» همان «حركت» است. وقتى انسان تصمیم گرفت كه دل و قلبش را متوجه خدا كند، به تدریج تغییرى در روح و باطن او پدید خواهد آمد: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً(389) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان ها و زمین را پدید آورده است. این توجه كردن، یعنى اینكه اراده كردهام تغییرى را در درون خود به وجود آورم؛ این همان حركت تكاملى روح است. هر قدر این اراده در شكل و قالب اعمال مختلف ظهور پیدا كند، آن حركت، هم دامنه و گستره و هم سرعت بیشترى پیدا مىكند.
( صفحه 244)
اگر محورهاى مختصات را در ریاضیات در نظر بگیریم، محور xها محور گستره ایمان و محور yها محور مراتب و درجات ایمان است. انبیا براى آن آمدهاند كه راه انسانیت و تكامل انسانى را به ما نشان دهند. براى پیمودن مسیر تكامل انسانى باید از نقطه صفر بر روى محورهاى مختصات، روى خود را به سوى خدا كنیم. وقتى در نقطه صفر هستیم، آزادیم كه به هر سو مایلیم رو كنیم. توصیه انبیا این است كه: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً(390) پس روى خود را با گرایش تمام به سوى دین كن. كدام دین؟ فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها(391) همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. اگر انسان این كار را بكند و سمت و سوى حركت خود از نقطه صفر را به این جهت قرار دهد قدم به قدم به خدا نزدیك مىگردد. این همان كارى بود كه حضرت ابراهیم(علیه السلام) كرد و گفت: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ(392) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان ها و زمین را پدید آورده است؛ و همان است كه به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) دستور داده شد: قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ(393) بگو: «در حقیقت، نماز من و [سایر]عبادات من و زندگى و مرگم، براى خدا، پروردگار جهانیان است. وقتى انسان رو به سوى او بود، نه تنها نماز و عبادتش، كه همه چیزش، تمام حركات و سكناتش و زندگى و مرگش براى خداى متعال خواهد بود؛ و از این رو نه فقط نماز و عبادتش كه سراسر زندگىاش موجب تكامل او و تقربش به سوى خدا مىگردد.
اما خداى متعال آن چنان قدرتى به انسان داده است كه مىتواند در همان حال كه رو به سویى كرده و به پیش مىرود، بسیار ساده و راحت، بلافاصله رویش را از آن سو برگرفته و به سوى دیگر كند. همان انسانى كه تا یك لحظه پیش رویش به سوى خدا بود و به سمت خدا و تكامل انسانى حركت مىكرد، به یك باره رویش را برمى گرداند و به طرف شیطان متوجه مىشود! به هر اندازه كه توجهش به شیطان و راه و كار شیطان متمركز شود، فوراً به همان اندازه سقوط مىكند. این حقیقت سیر انسانى است. از این رو انسان باید موقعیت خود را در عالم هستى بشناسد و بداند حركتش چگونه است؛ چطور حركتش تكاملى و رو به رشد مىشود
( صفحه 245)
و چگونه سیر نزولى پیدا مىكند. اگر این گونه شد اولا قدر خود را بهتر مىشناسد، و ثانیاً مراقب است قدم هایش را استوارتر بردارد و انحراف پیدا نكند و نلغزد.
امام صادق(علیه السلام) در روایتى، تقوا را همینگونه تفسیر كردند. راوى از آن حضرت پرسید «تقوا چیست»؟ حضرت در پاسخ فرمودند: بیابانى را در نظر آور كه پر از خس و خاشاك و مار و عقرب باشد. اگر بخواهى در شب تاریكى در چنین بیابانى راه بروى چگونه گام برمى دارى؟ روشن است؛ بسیار با احتیاط، و كاملاً مراقبى كه پاى بر سر مار و عقربى یا خارى نگذارى. حضرت فرمودند، تقوا همین است. تقوا این است كه توجه داشته باشى در مسیر زندگى مار و عقرب ها فراوانند و دایم باید حواست جمع باشد تا طورى قدم بردارى كه مار و عقرب ها به تو آسیب نزنند.
از این رو در مسیر زندگى و براى طى مسیر تكامل، اولین كارى كه انسان باید انجام دهد این است كه جهت حركت خود را مشخص كند. اشاره كردیم كه ما در ابتدا در نقطه صفر از محورهاى مختصات هستیم و مىتوانیم به هر سو؛ بالا، پایین، راست و چپ بچرخیم. البته راه كلى دو مسیر بیشتر نیست؛ یكى خدا و دیگرى شیطان؛ یكى بهشت و دیگرى جهنم؛ و یكى نور و دیگرى ظلمت. انسان مىتواند به سوى خدا حركت كند: فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلاً(394)هر كه بخواهد به سوى پروردگار خویش راهى در پیش گیرد؛ یعنى از نقطه صفر به سمت yهاى مثبت حركت كند و بالا برود. نیز مىتواند به سمت yهاى منفى و نقطه زیر صفر حركت كند و پایین بیاید و سیر نزولى را در پیش گیرد. هم چنین در سمت yهاى مثبت، مىتوانید گستره حركت خود را بر روى محور xها طورى قرار دهید كه مثلاً فقط نماز و عباداتتان براى خدا باشد، هم چنان كه مىتوانید گستره حركت خود را به گونهاى قرار دهید كه همه زندگى تان عبادت و براى خدا و به سوى خدا باشد!