تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

مرورى بر مطالب پیشین

عنوان اصلى بحث ما «تزكیه نفس» بود. این مفهوم از ادبیات قرآن كریم گرفته شده است و در فارسى واژه‌اى كه دقیقاً معادل آن باشد و معناى آن را به درستى برساند، نداریم؛ اما مى‌توانیم با كنار هم چیدن چند واژه، آن را توضیح دهیم. به طور اجمال، مفاهیمى از قبیل: شكوفایى استعدادها، بالندگى، و رشد و كمال یافتن در معناى این كلمه مندرج است. قرآن در مقابل مفهوم تزكیه، واژه «تدسیه» را به كار برده است؛ آن جا كه در سوره «شمس» مى‌فرماید: وَ نَفْس وَ ما سَوّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها. وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها(304) مفهوم این آیه این است كه نفس انسان به گونه‌اى است كه در یك حركت تدریجى مى‌تواند رشد یافته و به كمال برسد، همان‌گونه كه مى‌تواند سیر نزولى بپیماید و به سقوط «اسفل سافلین(305) و حضیض «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ(306) بیفتد. این‌كه كدام یك از این دو مسیر پیموده شود بسته به اختیار خود انسان است؛ یعنى كمال انسان، كمالى اختیارى، و نه جبرى، است. البته این سیر مربوط به روح انسان است، كه حقیقت انسان نیز همان روح او است؛ وگرنه جسم انسان پس از آن‌كه در دوره‌اى مسیر رشد و صعود را پیمود، خود به خود در مسیر نزول و سقوط قرار مى‌گیرد و آن حركتْ خارج از اختیار انسان است: وَ مِنْكُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْم شَیْئاً(307) و بعضى از شما تا خوارترین [دوره]سال هاى زندگى ادامه حیات مى‌یابند، به طورى كه بعد از دانستن، چیزى نمى‌دانند. سیر طبیعى چرخه رشد و حركت جسم
( صفحه 192)
انسان به گونه‌اى است كه در سال هایى از زندگى به سبب پیرى بیش از حد، حافظه‌اش بسیار ضعیف مى‌شود و چیزهایى را كه مى‌دانسته از یاد مى‌برد. در آیه‌اى دیگر مى‌فرماید: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ(308) هر كه را عمر دراز دهیم، او را در خلقت دچار افت مى‌كنیم. این قانون طبیعت در مورد جسم انسان است و گریز و گزیرى از آن نیست. اما حركت روح انسان به اختیار خود او است و سیر تكاملى آن مى‌تواند تا آخرین لحظات عمر نیز ادامه یابد.
تفاوت دیگر جسم و روح انسان این است كه سنجش رشد یا نقص و ضعف جسم انسان ملاكش كمّى است و كارى آسان است، اما در مورد روح این گونه نیست. از نظر معارف اسلامى، ملاك رشد و نزول روح انسان «قرب الهى» است. هر مقدار روح انسان به خدا نزدیك‌تر و با او مأنوس‌تر شده باشد علامت رشد و كمال بیشتر است، و هر چقدر از خدا دور شده و فاصله گرفته باشد علامت سقوط و تنزل آن است. مفهوم «قرب» از ادبیات قرآن اخذ شده است: كَلاّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ(309) زنهار! فرمانش مبر، و سجده كن، و خود را [به خدا]نزدیك گردان. از قرآن فهمیده مى‌شود كه این مفهوم حتى در ادبیات مشركان و بت پرستان وجود داشته است: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى(310) و ما آنها (بت ها) را جز براى این‌كه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیك كنند، نمى‌پرستیم.
به هر حال آخرین مقامى كه خداوند در مسیر قرب الى الله از آن یاد مى‌كند، مقامى است كه در آیات مختلف با تعابیر مختلفى هم چون: نزد خدا، جوار خدا، بهشت خدا و امثال اینها از آن یاد كرده است: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ نَهَر. فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیك مُقْتَدِر(311) در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغ ها و نهرها هستند؛ در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانا. دعاى آسیه، همسر فرعون این است: رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ(312) پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه‌اى برایم بساز. قرآن مقام نفس مطمئنّه را نیز این گونه توصیف مى‌كند: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی(313) ‌اى
( صفحه 193)
نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت باز گرد، و در میان بندگان من در آى، و در بهشت من داخل شو.
آنچه كه انسان را در مسیر «قرب الى الله» به پیش مى‌برد و روح او را به خدا نزدیك مى‌گرداند «عمل صالح» است. عمل صالح عملى است كه «رضایت خداوند» در آن است. «عمل صالح» در اصطلاح قرآن به عملى گفته مى‌شود كه هم نفسِ عملْ خوب و شایسته است و هم این‌كه فرد آن را به قصد تقرب به خدا و جلب رضایت الهى انجام مى‌دهد. این‌چنین عملى است كه به انسان تعالى مى‌بخشد و او را در نردبان كمال بالا مى‌برد. این عمل در فرهنگ اسلامى و قرآنى «عبادت» نام دارد. در این اصطلاح، عبادت فقط به نماز و روزه و حج و نظایر آنها گفته نمى‌شود، بلكه هم چنان كه گفتیم، هر عملى كه ذاتاً كارى نیك و شایسته باشد و علاوه بر آن، به قصد جلب رضایت الهى انجام گیرد، عبادت خواهد بود. در آیه شریفه: ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ(314) جن و انس را نیافریدم جز براى آن‌كه مرا عبادت كنند، نیز همین معنا از عبادت مراد است؛ یعنى انسان را نیافریدم جز براى آن‌كه با انجام اعمال نیكى كه به قصد جلب رضایت من انجام مى‌دهد، به من تقرب پیدا كند.
هدفى كه براى انسان در نظر گرفته شده «قرب الهى» است و آنچه او را از این هدف و طىّ این مسیر بازمى دارد «غفلت» است. براى تأیید این امر به آیه شریفه 179 از سوره اعراف اشاره كردیم: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم؛ [چرا كه] دل هایى دارند كه با آن [حقایق]را دریافت نمى‌كنند، و چشمانى دارند كه با آنها[حقایق را]نمى بینند، و گوش هایى دارند كه با آنها[حقایق را]نمى شنوند. آنان همانند چهارپایان، بلكه گمراه ترند. آنان همان غافل ماندگانند. غافلان كسانى هستند كه نمى‌اندیشند از كجا آمده‌اند، به كجا مى‌روند و از چه راهى باید بروند. غفلت از مبدأ، معاد و راه بین مبدأ و معاد آنان را به ورطه‌اى مى‌اندازد كه هم سنگ حیوان و بلكه پست‌تر از حیوان مى‌گردند.
براى پیمودن مسیر تكامل، اولین گام این است كه انسان از غفلت بیرون بیاید و بفهمد در كجا است، چه كسى و براى چه او را آفریده و چه باید بكند. تا انسان غرق در التذاذات مادى
( صفحه 194)
است و تمام توجه و حواسش به شهوت و شكم است راه به جایى نخواهد برد. چنین انسانى اگر رتبه‌اش خیلى عالى باشد، حداكثر در حد حیوانات است! براى خارج شدن از حد حیوانیت و ورود در حریم انسانیت باید مرز «غفلت» را درنوردد و پشت سر بگذارد.
حالت مقابل غفلت، «توجه» است، كه در اصطلاح قرآن، «ذكر» نامیده مى‌شود. «ذكر» یعنى توجه دل به خدا. در این زمینه به «ذكر قلبى» و «ذكر لفظى» اشاره كردیم و گفتیم كه حقیقت ذكر همان ذكر قلبى است و ذكر لفظى نیز در حقیقت، راهى براى رسیدن به ذكر قلبى است. البته توضیح دادیم كه بر اساس آیات و روایات و آموزه هاى اهل بیت(علیهم السلام) در هر حال ذكر لفظى مفید است و كسانى كه ذكر لفظى را كلا كنار مى‌گذارند و تنها به ذكر قلبى اكتفا مى‌كنند قطعاً كارى بر خلاف رویّه و رضایت خدا و اهل بیت(علیهم السلام) انجام مى‌دهند.
در باره این‌كه «ذكر» و حالت توجه چگونه پیدا مى‌شود و این‌كه متعلَّق ذكر چیست، به آیاتى از قرآن اشاره كردیم؛ از جمله این آیه شریفه كه مى‌فرماید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیات لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ(315) مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین و در پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى [قانع كننده]است. همانان كه خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مى‌كنند، و در آفرینش آسمان ها و زمین مى‌اندیشند[كه :] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده اى؛ منزّهى تو! پس ما را از عذاب دوزخ در امان بدار.
اینها خلاصه مطالبى بود كه طى چند جلسه گذشته درباره بحث «تزكیه نفس» مطرح كرده بودیم. اینك ادامه بحث را پى مى‌گیریم.