اما به راستى چگونه است كه انجام اعمال صالح موجب تقویت ایمان انسان مىشود؛ مثلاً اگر صدقه بدهیم، یا نماز بخوانیم، یا براى خدا به كسى كمك كنیم و...، موجب مىشود كه ایمان ما زیاد گردد؟ البته در پذیرش تعبدى آن بحثى نیست و چون قرآن فرموده، مىپذیریم؛ مثلاً
( صفحه 246)
قرآن مىفرماید شنیدن آیات قرآن موجب ازدیاد ایمان و تقویت آن مىشود: وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً(395) و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید. از این رو در اصل این مطلب تردیدى نداریم، اما مىخواهیم ببینیم از نظر تحلیلى مسأله چگونه است؟ در این باره، بیانى كه تا حدّى بتواند انسان را قانع كند این است كه:
ارزش همه كارهایى كه نام آنها را «عمل صالح» مىگذاریم به این است كه داراى روح خاصّى هستند، و آن روح، توجه به خداى متعال است. البته گاهى ما در عملمان به صورت آگاهانه، به این روحْ توجه كامل داریم و گاهى نیز توجهمان كم رنگ و نیمه آگاهانه است. از این رو است كه روح عمل صالح در واقع همان توجه به خدا است و موجب ازدیاد ایمان ما به خدا مىگردد.
از آن جا كه ما با عالم محسوسات و مفاهیم مادى سروكار داریم، از این رو چارهاى نداریم كه براى بیان مطالب معنوى و غیر مادى نیز از همین الفاظ مادى استفاده كنیم. در واقع این كار نوعى ایجاد توسّع در معنا است. مثلاً لفظ «علىّ» یا «عظیم» براى علوّ و بالایى و بزرگى مادى وضع شده است. وقتى مىگوییم «فلان چیز "علىّ" است»، یعنى در جایى بلند قرار دارد. یا وقتى مىگوییم «چیزى عظیم است» بزرگى مادى مد نظر است. اما همین مفاهیم را عیناً براى خداى متعال نیز به كار مىبریم و مىگوییم: «خداوند علىّ و عظیم است». در این جا این دو مفهوم را از آن خصایص مادى خود جدا مىكنیم و سپس آن را به خدا نسبت مىدهیم؛ گرچه كه در هر صورت چون ذهن ما مشوب به معانى مادى است، باز هم نمىتواند حقیقت بالایى و بزرگى معنوى را درك كند.
در مورد بیان سیر تكاملى یا تنازلى انسان نیز از چنین تمثیل ها و توسعه هایى استفاده مىشود. یكى از مفاهیمى كه قرآن در این باره به كار مىگیرد مفهوم نور و ظلمت است: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ(396) خداوند ولىّ كسانى است كه ایمان آوردهاند. آنان را از تاریكى ها به سوى روشنایى به در مىبرد. و[لى]كسانى كه كفر ورزیدهاند، سرورانشان طاغوت[ها]هستند، كه آنان را از روشنایى به سوى تاریكى ها به در مىبرند. خداى متعال،
( صفحه 247)
عالَمى از نور را براى انسان ها به تصویر مىكشد و در مقابل آن، عالَمى ظلمانى و تاریك؛ كه برخى از افراد از عالَم ظلمت به عالم نور راه مىیابند و برخى دیگر به به عكس از عالم نور به عالم ظلمت وارد مىشوند. فردى كه از عالَم ظلمت به عالَم نور پاى مىگذارد به مثابه كسى است كه شبى در بیابانى تاریك گرفتار آمده و ناگهان نقطهاى نورانى و روشن نظرش را جلب مىكند. با دیدن آن نقطه نورانى امیدى در دل او زنده مىشود و شروع به حركت به سمت آن مىكند. هر چقدر جلوتر مىرود آن نقطه بزرگ و بزرگتر مىشود، تا جایى كه به خود آن منبع مىرسد.
حركت نور به گونهاى است كه وقتى از منبع خود جدا مىشود، هر چه از آن فاصله مىگیرد جمعتر و باریكتر مىشود و تقریباً شكل مخروطى پیدا مىكند تا جایى كه سرانجام در رأس مخروط به صورت نقطهاى درمى آید. فردى كه از عالم ظلمت وارد عالم نور مىشود ابتدا همان نقطه نورانى را كه در واقع رأس مخروط است، مىبیند و هر چه جلوتر مىرود شعاع هاى نور بیشتر و قوىتر مىشود، تا وقتى كه به خود منبع مولّد نور مىرسد، كه در آن جا بسته به نوع منبع، قوى ترین و شدیدترین نور را مىبیند. اگر آن منبع ستارهاى یا خورشیدى فروزان باشد هنگامى كه به آن نزدیك شود با دریایى از نور مواجه مىگردد. شما خورشید را در نظر بگیرید كه چه گستره عظیمى از فضا را روشن مىكند. فقط فاصله بین زمین تا خورشید یكصد و چهل و چهار میلیون كیلومتر است، و خورشید تمام این فضا و ده ها برابر آن را روشن مىكند! حال منبعى نورانى را در نظر بگیرید كه نور آن بى نهایت است. البته ما نمىتوانیم بى نهایت را مجسّم كنیم، اما اجمالا، گسترهاى از نور كه هر چه برویم تمام نمىشود، نور بى نهایت است. قرآن مىفرماید خداى متعال چنین منبع نورى است: اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالاَرْضِ؛(397) خدا نور آسمان ها و زمین است. ما در نوك آن مخروط نورانى هستیم كه از ذات اقدس الهى تا وجود ما كشیده شده است. حركت تكاملى ما بدین معنا است كه ما از انتها و رأس این مخروط شروع به حركت به سمت قاعده آن كنیم. هر چه به قاعده مخروط نزدیك شویم نور بیشتر و شدیدتر مىشود و وجود ما را بیشتر روشن مىكند. پشت سر ما نیز دریایى از ظلمت قرار دارد؛ دریایى كه به تعبیر قرآن، ظلمتى فوق ظلمتى دیگر در آن موج مىزند. كافران و كسانى كه وارد این دریاى ظلمت مىشوند هر چه دست و پا مىزنند راه به جایى نمىبرند و چیزى غیر از ظلمت عایدشان نمىشود. هر موجى از ظلمت را كه پشت سر
( صفحه 248)
مى گذارند موجى عظیمتر از آن از راه مىرسد و آنان را در خود فرو مىبلعد. به راستى قرآن چه زیبا این مطلب را ضمن تمثیلى به تصویر مىكشد: وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ ... أَوْ كَظُلُمات فِی بَحْر لُجِّیّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَكَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور(398) و كسانى كه كفر ورزیدند، كارهایشان... مانند تاریكى هایى است كه در دریایى ژرف است كه موجى آن را مىپوشاند [و]روى آن موجى [دیگر]است [و] بالاى آن ابرى است. تاریكى هایى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هرگاه [غرقه]دستش را بیرون آورد، آن را نخواهد دید، و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود.
اما فرد مؤمن كه خدا او را از دریاى ظلمت رهانیده و به عالم نور وارد كرده، اكنون مىتواند در نور به پیش برود. این به پیش رفتن تا كجا است؟ پاسخ این است كه حد و مرز ندارد؛ نورى است بى نهایت كه هر چه هم از سمت نوك مخروط به سمت قاعده آن نزدیك شویم هیچگاه به خود منبع و قاعده مخروط نمىرسیم. هر چه به پیش رویم باز هم جاى این هست كه جلوتر برویم. اما باید توجه داشته باشیم كه این نور، نور حسّى نیست؛ گرچه قرآن با تعبیر «نور» از آن یاد مىكند. حركت تكاملى ما این است كه دنبال این جرقه نور را، كه همان مرتبه اولیه ایمان است، بگیریم و قدم به قدم به سمت منبع مولد نور، یعنى خداى متعال، جلو برویم. خداى متعال نیز در این مسیر انسان را مدد مىكند. همین كه وارد اولین مرتبه ایمان شد، همان جا خدا به او عنایت مىكند و قلبش را هدایت مىفرماید: وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ؛(399)2 و كسى كه به خدا بگرود، [خدا] دلش را به راه آوَرَد. كسى كه به ایمان راه یافته، مردهاى بوده كه خداوند او را به نور ایمان زنده كرده است؛ عنایتى كه كافر با ظلمتى كه براى خود ایجاد كرده و با حصارى كه به دور خود كشیده، از آن محروم مانده است: أَ وَ مَنْ كانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِج مِنْها(400) آیا كسى كه مرده [دل]بود و زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون كسى است كه گرفتار در تاریكى ها است و از آن بیرون آمدنى نیست؟
( صفحه 249)
در مقابل عالم نور، عالم ظلمت است. هر چه انسان به طرف هواهاى نفسانى و شیطان برود از آن منبع و عالم نور فاصله مىگیرد و در عالم ظلمت به پیش مىرود. اگر بخواهیم خدا دست ما را بگیرد و از عالم ظلمت به عالم نور وارد كند شرط آن «ایمان» است؛ چرا كه فرمود: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ(401) یعنى ملاك اینكه خداوند ولایت و هدایت برخى را به عهده مىگیرد این است كه «آمنوا» هستند و «ایمان» آوردهاند. به عكس، كفر موجب مىشود انسان در تاریكى ها فرو رود و از ولایت «الله» خارج شده و شیطان و طاغوت را ولىّ خود قرار دهد.
براى پیش رفتن در عالم نور، «عمل صالح» لازم است. «عمل صالح» عملى است كه روح ایمان در آن دمیده شده و برخاسته از ایمان است. هر چقدر این روح قوىتر باشد ، عمل صالحتر و قدرت پیش برندگى آن بیشتر است و نورانیت بیشترى به انسان مىدهد. قرآن كریم مىفرماید: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ(402) سخنان پاكیزه به سوى او بالا مىرود، و كار شایسته به آن رفعت مىبخشد. مرحوم علامه طباطبایى ـ رضوان الله علیه ـ در ذیل این آیه مىفرمایند، این آیه نقش عمل را نسبت به ایمان روشن مىكند و از آن معلوم مىشود كه عمل صالح موجب رفعت ایمان مىگردد: وَالْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ. مرحوم علامه مىفرمایند، آنچه كه انسان را به سمت خدا بالا مىبرد و او را در مسیر تكامل سیر مىدهد در واقع همان «كلمه طیّب» است. «كلمه طیّب» آن ارادهاى است كه از انسان براى حركت به سوى خدا صادر مىشود؛ به عبارتى، اولین درجه ایمانى است كه انسان در آن گام مىنهد. «كلمه طیّبه» همان كلمه «لا اله الاّ اللّه» و كلمه توحید است. ایمان به توحیدْ انسان را به سوى خدا به پیش مىبرد؛ و آنچه باعث رفعت این ایمان مىشود عمل صالح است؛ چرا؟ چون عمل صالح چیزى است كه جوهرش با ایمان سنخیت دارد؛ جوهر عمل صالح، همانگونه كه اشاره كردیم، توجه به خدا است. البته مراتب توجه متفاوت است. گاهى توجه كاملاً آگاهانه و متمركز است؛ در این حال انسان به هیچ چیز دیگر غیر از خدا توجه نمىكند. نمازهایى كه ائمه اطهار(علیهم السلام) مىخواندند از این قبیل بود. آنان در آن حال از همه چیز غافل مىشدند و فقط به خداى متعال توجه مىكردند. چنین عمل صالحى، مىتواند در یك لحظه انسان را فرسنگ ها به پیش ببرد.
( صفحه 250)
نماز بهترین عمل صالحى است كه مىتواند این تأثیر را داشته باشد؛ كه فرمود: حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَل؛ بشتابید به سوى بهترین كار. آرى، همین دو ركعت نمازى كه ما به سادگى ذكرى مىگوییم و خم و راست مىشویم، اگر واقعاً نماز باشد بهترین عملى است كه مىتواند انسان را در درجات كمال و قرب به خداى متعال بالا ببرد.