بحث ما در جلسات پیشین در باره نماز تأثیرگذار بود. گفتیم، نماز هنگامى مىتواند اثر واقعى خود را ببخشد كه توأم با خشوع باشد، كه فرمود: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ(508) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند؛ همانان كه در نمازشان خشوع دارند. به همین مناسبت، درباره مفهوم خشوع بحث كردیم و توضیحاتى بیان شد. اجمالا، گفتیم كه خشوع عبارت است از احساسى خاص از خودباختگى، بریدن و فرو شكستن كه براى انسان پیدا مىشود. این حالت توأم است با «خشیت» و «خوف». از این رو براى روشنتر شدن مفهوم «خشوع» باید مقدارى نیز درباره مفهوم «خشیت» و هم چنین «خوف» و تفاوت خشیت و خوف و ارتباط آنها با خشوع صحبت كنیم.
در قرآن كریم چنین مىخوانیم: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ(509) اگر این قرآن را بر كوهى فرو مىفرستادیم، یقیناً آن [كوه] را از بیم خدا فروتن [و]از هم پاشیده مىدیدى. اگر قرآن بر كوهى نازل مىشد حالت خشوع و شكستگى در آن پدیدار مىگشت و متلاشى مىگردید! در این آیه شریفه مفهوم «خشوع» و «خشیت» را با هم به كار برده است.
معمولاً مفهوم واژه «خشیت» به درستى بر ما روشن نیست. در زبان فارسى این كلمه در بسیارى موارد همراه با واژه «خوف» و گاهى نیز به همراه واژه «هیبت» به كار مىرود. بسیارى از ما تصور مىكنیم كه این سه كلمه مترادف و به یك معنا هستند، و حال آنكه این گونه نیست.
( صفحه 338)
اتفاقاً كلمه «هیبت» را معمولاً به غلط به كار مىبریم. ما در فارسى، مثلاً، مىگوییم: «فلانى چنان هیبتى داشت...» یا: «از هیبت فلانى، فلان حالت براى من پیدا شد»؛ كه هیبت را به شخص مقابل نسبت مىدهیم؛ در حالى كه هیبت حالتى براى خود شخص است كه از درك عظمت طرف مقابل حاصل مىشود! در هر صورت، هنگامى كه انسان با عظمتى فوق العاده مواجه مىشود و خود را در مقابل آن، حقیر و ناچیز احساس مىكند، حالتى از خودباختگى و فروشكستگى برایش پیدا مىشود. البته این حالت قابل توصیف نیست و انسان خود باید آن را درك كند. شاید براى ما پیش آمده باشد كه گاهى در مقابل شخصیت بزرگى واقع شده باشیم و دست و پایمان را گم كرده و لكنت زبان پیدا كرده باشیم. این همان حالتى است كه براى بیان آن مىگوییم: «از هیبت فلانى زبانم بند آمد و نتوانستم حرف بزنم». همان طور كه گفتیم «هیبت» در واقع صفت و حالت ما است كه از عظمت آن شخص پیدا مىشود.
حالت «هیبت»، گاهى با شناخت ها و توجهات دیگرى نیز توأم است. انسان گاهى پس از درك عظمت آن فرد و معرفت نسبت به شخصیت او، به این امر توجه مىكند كه با چه شخصیت عظیمى مخالفت كرده و نسبت به او نافرمانى و بى حیایى روا داشته است. این جا است كه علاوه بر حالت «خشیت» كه تحت تأثیر درك عظمت آن شخص به وجود آمده بود، حالت «خشوع» نیز در انسان پیدا مىشود. گاهى علاوه بر اینها به این امر توجه مىكند كه در قبال نافرمانى ها و گناهانى كه در مورد آن شخصیت بزرگ انجام داده، مستحق عقوبت شده و آن شخصیت، براى گناه كاران عذاب ها و عقوبت هایى را مهیا كرده است. در این جا علاوه بر حالت «خشیت» و «خشوع»، انسان دچار ترس و «خوف» نیز مىگردد.
«خشیت» و «خشوع» لزوماً همیشه با «خوف» همراه نیستند و به سبب ترس از عذاب الهى پدید نمىآیند، بلكه ممكن است صرفاً تحت تأثیر درك عظمت الهى پدیدار شوند؛ همانگونه كه در مورد كوه ها اشاره كردیم: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ(510) اگر این قرآن را بر كوهى فرو مىفرستادیم، یقیناً آن [كوه] را از بیم خدا فروشكسته [و]از هم پاشیده مىدیدى. در مورد كوه، گناه و نافرمانى مطرح نیست تا بگوییم كوه از ترس عذاب الهى حالت خشوع و خشیت پیدا مىكند، بلكه از هم فروپاشیدن كوه تحت تأثیر درك عظمت الهى حاصل مىشود.
( صفحه 339)
البته اینكه چگونه كوه عظمت الهى را درك مىكند براى ما روشن نیست. در قرآن و روایات و برخى مكاشفاتى كه از اهل معنا نقل مىشود، چیزها و مطالبى آمده كه ما انسان هاى معمولى از درك آنها عاجزیم؛ مثلاً قرآن مىفرماید فرو افتادن برخى سنگ ها، از خشیت الهى است! وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ(511) و برخى از آن [سنگ]ها از بیم خدا فرو مىآید. گاهى مىبینیم سنگى از بالاى كوه فرو مىغلطد و سقوط مىكند؛ قرآن مىفرماید این امر در اثر «خشیت» الهى است! حال این خشیت چگونه در سنگ ایجاد مىشود و آیا سنگ چگونه عظمت الهى را درك مىكند؛ آیا با همین صورت مادى و جسمانى است، یا صورتى باطنى و ملكوتى دارد كه ادراك عظمت الهى از آن طریق است، یا این بیان قرآن بیانى تمثیلى و تشبیهى است؛ اینها مسایلى هستند كه مفسران پیرامون آن بحث هایى كردهاند؛ ولى در هر حال حقیقت آن بر ما مكشوف نیست.
شبیه آیات فوق، برخى آیات دیگرى نیز در قرآن وجود دارد كه معناى آنها نیز به درستى بر ما معلوم نیست. نظیر این آیه شریفه كه مىفرماید: وَ إِنْ مِنْ شَیْء إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ(512) و هیچ چیز نیست مگر اینكه در حال ستایش، تسبیح او مىگوید، ولى شما تسبیح آنها را در نمىیابید. بر اساس این آیه شریفه، همه موجودات در حال تسبیح خداى متعال هستند، اما همان طور كه خود آیه شریفه مىفرماید، ما چگونگى تسبیح موجودات را درنمى یابیم.
در آیهاى دیگر مىفرماید: أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّات كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ(513) آیا ندانستهاى هر چه در آسمان ها و زمین است براى خدا تسبیح مىگویند، و پرندگان [نیز] در حالى كه در آسمان پر گشودهاند [تسبیح او مىگویند]؟ همه، ستایش و نیایش خود را مىدانند. در این آیه شریفه نیز تصریح شده كه همه موجودات نماز و تسبیحى دارند؛ اما براى ما انسان هاى معمولى چگونگى این نماز و تسبیح معلوم نیست و حقیقت این معنا را فقط اولیاى خاص الهى درك مىكنند:
نطق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ما خامُشیم
( صفحه 340)
در هر صورت، آیه شریفهاى كه در ابتداى بحث به آن اشاره كردیم، مىفرماید: اگر این قرآن را بر كوه نازل مىكردیم، از هم فرو مىپاشید و شكافته و متلاشى مىشد. ظاهراً نباید این خشیت و فروپاشیدگى كوه به سبب معصیت و گناه باشد! و دست كم در ظاهر آیه اشارهاى به این مسأله نشده است، بلكه ظاهر آیه شریفه این است كه این متلاشى شدن در اثر درك عظمت الهى است.
بنابراین پدید آمدن حالت خشیت و خودباختگى و ترس در انسان، نسبت به خداى متعال، اعم است از اینكه خاستگاه آن، احساس گناه و ترس از عذاب باشد یا اینكه صرفاً به سبب درك عظمت خداى متعال پدید آید. یكى از حالت هاى انسان این است كه وقتى در برابر شخصیتى بسیار باعظمت قرار مىگیرد، گاهى رنگش مىپرد، بدنش به لرزه مىافتد و حالتى ترس گونه بر او مستولى مىشود؛ اما عروض این حالت لزوماً به سبب ترس از عذاب و عقوبت نیست، بلكه مىتواند تحت تأثیر درك عظمت آن شخصیت پدید آید. در روایات نقل شده كه وقتى امام حسن مجتبى(علیه السلام) مشغول وضو گرفتن مىشدند، بدنشان به لرزه مىافتاد و رنگ مباركشان مىپرید(514) درباره حضرت زهرا(علیها السلام) نیز آمده است كه آن حضرت وقتى در محراب عبادت مىایستادند بندبند بدنشان مىلرزید! و خداى متعال در این حال، خطاب به ملایكه مىفرمود،اى فرشتگان مقرب من! بنگرید كه این بنده و كنیز من چگونه از خشیت من به خود مىلرزد! شاهد باشید كه دوستان او را (به سبب همین خشیت وى) مورد شفاعت قرار خواهم داد(515)
در هر حال به نظر مىرسد مفهوم «خشیت» با مفهوم «خوف» تا حدودى متفاوت باشند و خشیت اعم باشد از خوفى كه به سبب عذاب و عقاب دست مىدهد، و خوفى كه تحت تأثیر درك عظمت الهى پیش مىآید؛ گرچه كلیت این مسأله با مراجعه به آیات قرآن تأیید نمىشود. قرآن كریم مىفرماید: وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِیفَتِهِ(516) رعد، به حمد او، و فرشتگان از بیم او تسبیح مىگویند. در این آیه مىفرماید، ملایكه از خوف خداى متعال تسبیح او را مىگویند؛ در حالى كه بر اساس آیات قرآن، ملایكه اهل معصیت و گناه نیستند تا
( صفحه 341)
بگوییم خوف آنان از خداى متعال به سبب گناه است. قرآن درباره ملایكه مىفرماید: لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ(517) از آنچه خداى متعال به آنان دستور داده سرپیچى نمىكنند و آنچه را كه مأمورند انجام مىدهند. از این رو از این آیه شریفه استفاده مىشود كه واژه «خوف» در مواردى كه ترس از گناه مطرح نیست نیز به كار مىرود.
در هر حال، با توضیحاتى كه دادیم، معلوم شد كه «خشوع» ممكن است اسباب مختلفى داشته باشد: گاهى صرفاً به سبب درك عظمت مقام الهى است؛ گاهى به سبب شرمسارى و خجالت از گناهى است كه نسبت به خداى متعال از انسان سر زده است؛ و گاهى نیز ممكن است به سبب ترس از عذاب و عقاب الهى باشد. از باب تشبیه و مثال، مجرمى را تصور كنید كه بازجویىاش كردهاند و مشتش باز شده و مىداند كه با این وضعیت قطعاً محكوم به اعدام است. چنین كسى از آن هنگامى كه درك مىكند مشتش كاملاً باز شده و دیگر راهى براى پنهان كارى ندارد، حالت بریدن به او دست مىدهد.