براى نیل به درك عظمت خداوند ابتدا باید ببینیم اصولا چه مفهومى از این امر در ذهن داریم. هنگامى كه مىگوییم: «هو العلىُّ العظیم» چه تصورى از عظمت خداوند داریم؟ ما موجودى مادى و محدود هستیم و در درك مفاهیم غیرمادى كمتر توفیق داریم. از این رو باید تلاش كنیم معرفت خود را تقویت كرده، سطح آن را بالا ببریم.
به هر حال در مقوله عظمت الهى، ما باید از همین مفاهیم مادى شروع كنیم. ما ابتدا، بزرگى را با مصادیق جسمانى آن درك مىكنیم، كه از مقوله «كمّیّت» است. در ابتدا وقتى مىگوییم چیزى بزرگ است، منظورمان این است كه حجمش زیاد است. هر چه طول و عرض و ارتفاع چیزى بیشتر باشد، مىگوییم آن چیز بزرگتر است. در این میان، موجوداتى هستند كه حجم ندارند و جسمانى نیستند، اما ما مفهوم «بزرگى» را در مورد آنها هم به كار مىبریم؛ مثلاً مىگوییم فلانى «روحش» بزرگ است؛ در حالى كه روح، ماهیتى مادى و جسمانى نیست. وقتى مىگوییم روح كسى بزرگ است منظورمان این نیست كه حجم روح او بیشتر از دیگران است! در این موارد، در واقع ما چون مفهوم دیگرى نداریم تا بتوانیم آن معنا و حقیقت را بیان كنیم، به ناچار از همین الفاظى كه معانى مادى دارند استفاده مىكنیم. به این كار اصطلاحاً «توسعه در مفهوم» مىگویند؛ یعنى مفهومى را كه در اصل براى معنایى مادى وضع شده در معناى غیرمادى نیز به كار مىبریم و مىگوییم بزرگى منحصر به بزرگى جسمانى نیست، بلكه بزرگى معنوى هم داریم. به همین منوال وقتى بخواهیم خدا را به این وصف متصف كنیم، باز هم از همین الفاظ استفاده مىكنیم؛ در حالى كه مصداق بزرگى در این جا كاملاً متفاوت از بزرگى جسمانى و حتى روحانى است. اما به هر حال چارهاى نداریم و ذهن ما از مفهوم بزرگى، در ابتدا چیزى جز بزرگى حجم درك نمىكند. مَثَل ما در این موارد، مَثَل مورچه است كه امام باقر(علیه السلام) مىفرماید، مورچه خیال مىكند كه خدا هم دو شاخك دارد(518) چرا كه شاخك هاى مورچه براى او بسیار حیاتى هستند، و از این رو مىپندارد هر موجودى كه
( صفحه 343)
شاخك نداشته باشد ناقص است؛ به این ترتیب مورچه براى خدا نیز شاخك قایل است! تصورات ما هم در ابتدا از خدا چنین تصوراتى است. «علىّ» و «عظیم» بودن خدا را در قالب هاى مادى درك مىكنیم. «علوّ» و بالایى خدا را فكر مىكنیم به این معناست كه خداوند بالاى آسمان ها است! این بدان سبب است كه ما در ابتدا از علوّ، چیزى جز علوّ مادى نمىفهمیم. باید به تدریج به ذهن خود فشار بیاوریم تا خود را متقاعد كنیم كه علوّى دیگر غیر از علوّ جسمانى نیز وجود دارد. هر اندازه كه معرفت ما بالاتر رود، مفاهیمى را هم كه درباره خداوند به كار مىبریم از آلودگى هاى مادى و پیرایه هاى جسمانى تنزیه مىشود. در مراتب ابتدایى معرفت، ما از «علىِّ اعلى» بودن خداوند، مفهوم بالایى و پایینى به ذهنمان مىآید؛ در حالى كه خداوند بالا و پایین ندارد.
در هر صورت ما در آغاز با همین مفاهیم مادى آشنا هستیم و هنگامى كه بخواهیم در مورد مسایل معنوى و غیرمادى نظیر خداى متعال و اوصافش فكر كنیم ابتدا باید از همین مفاهیم كمك بگیریم، تا كم كم ذهن خود را تجرید كنیم و به حقیقت آن معانىِ غیر مادى نزدیك شویم. این مسأله در مورد «درك عظمت خداوند» نیز صادق است. خدا به چشم سر كه دیده نمىشود؛ رؤیت قلبى و دیدن به چشم دل هم كه امثال امیرالمؤمنین(علیه السلام) دارند براى ما میّسر نیست؛ پس ما چگونه عظمت خداوند را بفهمیم؟! مسأله این جا است كه «خشوع» پس از درك عظمت الهى حاصل مىشود؛ اما عظمت الهى را چگونه مىتوانیم درك كنیم؟!