تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نفس و «قرب الى اللّه»

مفهوم «قرب الى اللّه» كه در این قبیل بحث ها بسیار به كار مى‌رود نیز چنین مفهومى است. در این جا براى تبیین و تفهیم یك حقیقت معنوى، از مفاهیم و الفاظى كه دالّ بر امور مادى و حسى است استفاده شده است. «قرب» و «بُعد» و دورى و نزدیكى، در امور حسى و مادى معنا دارد. مى‌توان گفت این شیىء از آن شیىء دور، یا به آن نزدیك است. اما از باب توسعه در معنا، همین مفهوم را در قرب و بعد معنوى نیز به كار مى‌برند؛ مثلاً وقتى مى‌گوییم، فلانى به
( صفحه 43)
رییس جمهور نزدیك است، منظورمان این نیست كه از نظر مكانى نزدیك رییس جمهور ایستاده یا نشسته است؛ مقصود این است كه با رییس جمهور دوست و صمیمى است.
در مورد این قرب اعتبارى و معنوى، انسان از نزدیك بودن به بزرگان و تقرب نزد آنان احساس غرور، افتخار و شادمانى مى‌كند؛ حال ممكن است آن فرد از نظر مقام هاى معنوى فرد بزرگى باشد یا از نظر مقام هاى مادى و دنیایى. در هر حال جاى تردید نیست كه انسان نزدیك بودن به بزرگان را مایه افتخار مى‌داند؛ مثلاً اگر كسى از نزدیك به مقام معظّم رهبرى سلام كند و با ایشان مصافحه و معانقه نماید، از این امر به خود مى‌بالد؛ كه من به رهبر معظّم انقلاب سلام كردم و ایشان جواب سلام مرا دادند و من ایشان را در آغوش گرفتم.
كسانى هم هستند كه عنایت خدا براى آنان مهم است و اگر خداى متعال به آنان گوشه چشمى كند، از فرط ابتهاج در پوست خود نمى‌گنجند. راستى آیا تقرب به چنین كسى مایه افتخار و مباهات نیست؟! كسى كه همه هستى در دست او و متعلّق به او است. كسى كه با یك «كُن» هرچه بخواهد، مى‌كند. كسى كه «اگر نازى كند بارى فرو ریزند قالب ها». كسى كه هر چه كمال و خیر است در او جمع است. كسى كه زیبایى مطلق است و كوچك ترین شائبه نقصى در او راه ندارد. كسى كه خالق همه زیبایى ها و خوبى ها است. به واقع باید گفت كه افتخار حقیقى، تقرب به چنین موجودى است. سعادت واقعى این است كه چنین كسى دست عنایتى بر سر انسان بكشد و او را به لذت هم صحبتى و وصل خویش بنوازد.
از همین رو است كه مى‌بینیم «تقرب الى اللّه» مفهوم محورى معارف توحیدى است و در تعالیم همه انبیا بسیار بر آن تأكید مى‌شود. انبیا و اوصیاى ایشان در طول تاریخ آن قدر بر این مفهوم تأكید و اصرار ورزیده بودند كه حتى در ادبیات كفار و مشركان هم وارد شده بود. قرآن از قول مشركان مكه مى‌فرماید: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى(47) ما آنها [بت ها] را جز براى آن‌كه ما را هرچه بیشتر به خدا نزدیك گردانند، نمى‌پرستیم. آرى، حتى مشركان و بت پرستان به دنبال تقرب الى اللّه بودند؛ البته راه را اشتباه گرفته بودند. آنان تصور كردند، حال كه خدا را نمى‌بینند و نمى‌توانند سر به آستان خود او بسایند و با او مرتبط شوند، باید با بت ها كه محسوس و در معرض دید آنها هستند ارتباط برقرار كنند! غافل از این‌كه خدا را نیز مى‌شود دید؛ كه امیر مؤمنان و سرخیل موحّدان و خداپرستان فرمود: لَمْ اَكُنْ بِالَّذى اَعْبُدُ رَبّاً
( صفحه 44)
لَمْ اَرَهُ(48) خدایى را عبادت نكرده‌ام كه نمى‌دیده ام! البته خدا را نه به چشم سر، كه به چشم دل باید دید: لا تُدْرِكُهُ الْعُیونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِیانِ، و لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلوبُ بِحَقایِقِ الایمانِ(49) چشم ها او را آشكارا درك نمى‌كنند، لكن دل ها به وسیله حقایق ایمان او را درك مى‌كنند.