اولین نكتهاى كه در این باره باید بدان توجه كنیم این است كه خوف افراد از خداوند، بر حسب مراتب ایمان و معرفت آنان بسیار متفاوت است. خوفى كه اولیاى خاص الهى از خدا دارند با خوفى كه امثال ما داریم بسیار فرق مىكند. خوف هاى ما اصلاً براى آنها مطرح نیست و قرآن كریم به عنوان یك نقطه قوّت و صفتى ممدوح، مىفرماید آنان از این گونه خوف ها به دور هستند: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ(523) آگاه باشید كه بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مىشوند. خوف اولیاى خدا از سنخى دیگر است. ما حقیقت خوف
( صفحه 352)
آنها را نمىتوانیم درك كنیم، اما از برخى قراین مىتوانیم به اندازه معرفت خود، دورنمایى مبهم از آن را تصویر نماییم.
از برخى دعاهایى كه از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، مىتوان كم و بیش حدس زد و به دست آورد كه خوف آنان از خدا چگونه خوفى بوده است. براى نمونه، این تعبیر حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در دعاى كمیل است كه خطاب به خداى متعال عرضه مىدارد: فَهبْنى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ(524) گیرم كه توانستم بر عذاب تو صبر كنم، اما چگونه دورىات را تحمل نمایم؟!! از این كلام انسان مىفهمد كه بزرگان دین ترسشان در مورد خدا از چیزهایى دیگر و از ترس هاى ما بسیار قوىتر بوده است. با اینكه آنان عظمت عذاب الهى را به مراتب بیش از ما درك مىكردند و حقیقت آن را مىدانستند، اما مناجاتشان این گونه است. آنان بسیار بهتر از ما مىدانستند و مىفهمیدند كه عذاب هاى آخرت تا چه حد سخت و دردناك است، ولى با این حال چنین عرضه مىداشتند كه خدایا! تحمل آن عذاب ها آسانتر از تحمل درد فراق و دورى از تو است!
ما باید اعتراف كنیم كه معناى این گونه مطالب را به درستى نمىفهمیم؛ چرا كه احساس نمىكنیم در باب فراق خداى متعال كمبودى داشته باشیم.
اجمالا، اگر بخواهیم كمى به فضاى این گونه مطالب نزدیك شویم، باید به رابطه محبتى كه بین محب و محبوب وجود دارد توجه كنیم. كسانى كه كمابیش با عوالم محبت آشنایى دارند، مىدانند كه بزرگ ترین نیاز یك محب و عاشق این است كه مورد توجه محبوب و معشوق خود قرار گیرد و به هر معنا و مفهومى كه هست، به وصال محبوب خود برسد. حال اینكه وصال خدا چگونه است و چه معنایى دارد چیزى است كه ما چندان درك نمىكنیم؛ هم چنان كه از فراق و غم فراق خداوند نیز چندان چیزى نمىفهمیم. به هر حال، «وصال» در مقابل «فراق» است، و اگر كسى از فراق خدا مىنالد، حتماً معناى وصال خدا را نیز درك كرده است. از این رو وقتى امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىفرماید: «گیرم كه بر عذابت صبر كردم، با غم فراقت چه كنم» معلوم مىشود آن حضرت، لذت وصال الهى را چشیده كه براى از دست دادن آن و تبدیلش به فراق این گونه ناله مىزند! براى درك معناى وصال نیز باید اهل عالم محبت بود. كسانى كه با این عالم سر و كار دارند، مىدانند كه گاهى چنان رابطهاى بین محب و محبوب
( صفحه 353)
برقرار مىشود و حالتى براى آن دو پیش مىآید كه احساس مىكنند هیچ چیز بین آنان حایل نیست. این همان حالت «وصال» است. در این حال، هر كس به اندازه مرتبه محبت خود و به اندازه كمال وجودى محبوبش، آن چنان لذتى مىبرد كه با هیچ كلمهاى قابل وصف نیست. اگر بخواهیم با گوشه هایى از این حالت آشنا شویم باید «مناجات المحبین»، از جمله مناجات هاى «خمس عشره»(525) را مطالعه كنیم و در مضامین آن دقت و تأمل نماییم. با مطالعه این مناجات و دقت در مضامین آن، انسان تا حدودى با ادراك ائمه اطهار(علیهم السلام) از محبت الهى آشنا مىشود و مىفهمد كه آنان در چه فضایى به سر مىبرند.
به هر حال، كسانى كه مرتبهاى از محبت الهى را داشته باشند و مزه محبت او را چشیده باشند، هیچ چیز دیگرى براى آنها ارزش ندارد! چنان كه در همین مناجات المحبین، امام سجاد(علیه السلام) مىفرماید: اِلهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلا(526) خدایا كیست كه شیرینى محبت تو را چشیده باشد و از تو روى گرداند و به سراغ دیگرى رود؟! كسانى كه از این معانى چیزى فهمیدهاند و چشیدهاند، نهایت آرزویشان این است كه به وصال محبوبشان برسند، و در مقابل، بالاترین ترسشان نیز این است كه از وصال او محروم گردند و به فراقش مبتلا شوند. این یك نوع و یك مرتبه از «خوف الهى» است؛ خوف از فراق و خوف از اینكه به آن آرزوى دیرینه خود كه مراتبى از آن در دنیا حاصل شده است و مرتبه كاملش در آخرت حاصل مىشود، نایل نشوند.