تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

بحثى استطرادى

چون بحث «نفس» مطرح است، بى مناسبت نیست كه یكى از آیاتى را كه این واژه در آن آمده و محل برخى بحث ها است، بررسى كنیم. در قرآن كریم در آیات متعددى اشاره شده كه انسان از «نفس واحده» آفریده شده است. از باب نمونه، در سوره اعراف مى‌فرماید: هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة(28) او است آن كس كه شما را از نفس واحدى آفرید. آیا نفس در این آیه به چه معنا است؟ مراد از نفس در این آیه شریفه، نفس امّاره یا نفس لوّامه و... نیست؛ مراد در این جا «شخصِ» انسانى است. این آیه در صدد افاده این مطلب است كه منشأ آفرینش انسان ها «یك شخص» و «یك بشر» بوده است؛ نه دو یا سه یا چند شخص.
وصف «واحده» كه در این آیه آمده، از نظر ادبیات عرب، صیغه مؤنث است. از همین رو
( صفحه 33)
برخى تصور كرده‌اند این آیه دلالت دارد بر این‌كه اولین موجود انسانى كه خلق شده مؤنث بوده، كه همان حضرت حوّا، مادر ما انسان ها است. براى تأیید این نظر خود به ادامه آیه نیز استشهاد كرده‌اند كه مى‌فرماید: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها(29) و جفت وى را از آن [نفس واحده] پدید آورد. یا در جاى دیگر مى‌فرماید: وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها(30) و جفت وى را از آن [نفس واحده]آفرید. مى‌گویند، «زوج» به مرد گفته مى‌شود. بنابراین، وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها، یعنى از حضرت حوّا، حضرت آدم را آفرید. بلى، اگر فرموده بود: وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَتها، معنا این مى‌شد كه از حضرت آدم حضرت حوّا را آفرید؛ چون «زوجه» به زن اطلاق مى‌شود.
در بررسى و نقد این سخن باید بگوییم كه این امر ناشى از عدم آشنایى كافى با زبان عربى است. اولا در عربى، هم به مذكر (مرد) و هم به مؤنث (زن) «زوج» اطلاق مى‌شود و اختصاصى به مرد ندارد. ثانیاً این‌كه فرموده «نفس واحده» و كلمه «واحده» را به صیغه مؤنث آورده از آن رو است كه كلمه «نفس» مؤنث مجازى است و در ادبیات عرب بین وصف و موصوف از جهت مذكر و مؤنث بودن باید مطابقت وجود داشته باشد. پس نه صفت «واحده» و نه تعبیر «زوجها» در این آیات دلالتى ندارد بر این‌كه اولین مخلوق انسانى، زن بوده است.
از دیگر موارد استعمال كلمه «نفس» در قرآن، این آیه است كه مى‌فرماید: كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ رَهِینَةٌ(31) هركسى در گرو دست آورد خویش است. در این آیه نیز «نفس» به معناى «شخص» است. مى‌فرماید، هر شخصى در گرو عمل خویش است.
گاهى نیز «نفس» در قرآن به معنى «روح» به كار رفته است؛ نظیر این آیه كه مى‌فرماید: أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ(32) جان هاتان را خارج كنید. یا این آیه كه مى‌فرماید: اللّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها(33) خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‌ستاند. منظور از «نفس» در این آیات، مجموع روح و بدن نیست، بلكه روح به تنهایى مراد است.
در هر حال، «نفس» كاربردهاى متفاوتى دارد و در هر مورد باید دقت كرد به كدام معنى به كار رفته است.
( صفحه 34)
خلاصه بحث «نفس» این شد كه این كلمه، شبیه مشترك هاى لفظى است؛ گرچه اصل معناى لغوى آن یكى بیشتر نیست، اما مصادیق مختلفى دارد. گاهى مصداق آن بدن است، گاهى روح و گاهى مجموع روح و بدن. هم چنان كه یك مصداق آن، نفس امّاره، یك مصداق آن، نفس لوّامه و مصداق دیگر آن، نفس مطمئنّه است. منظور از «نفس امّاره»، حالتى است كه انسان تمایلات خود را بى هیچ مهار و كنترلى رها كرده است. «نفس لوّامه» به حالتى از نفس اطلاق مى‌شود كه در اثر توجه به انحراف و گناه و اشتباهى كه كرده، پشیمان مى‌گردد و به ملامت خود مى‌پردازد. در نهایت نیز نفسى كه به كمال رسیده و ملكات فاضله در آن ثابت گردیده، «نفس مطمئنّه» نامیده مى‌شود.
منظور از دشمنى نفس و عقل نیز تضادى است كه بین تشخیص عقل و گرایش هاى كنترل نشده و كاملاً رها گردیده انسان وجود دارد. تمایلات انسان حد و مرز نمى‌شناسد و فقط به دنبال این است كه هرچه بیشتر و سریع‌تر اشباع و ارضا شود؛ اما اقتضاى تشخیص و راهنمایى عقل، رعایت برخى محدودیت ها و نگاه داشتن جانب احتیاط و سرعت نگرفتن است. این جا است كه مى‌گوییم عقل و نفس با هم مى‌ستیزند؛ و این است معناى دشمنى عقل و نفس؛ نه آن‌كه ما در درون خود دو موجود مستقل داشته باشیم كه به روى هم شمشیر مى‌كشند و با هم در مى‌افتند.