خلاصه كلام این است كه، ریشه همه سقوط ها و لغزش هاى انسان غفلت است. غفلت از خودِ انسانى خویش، غفلت از هویت انسانى و حقیقت انسانیت خود است كه همه این مفاسد را به بار مىآورد. آن گاه كه انسان به «خود» توجه مىكند، ارتباط وجودى خویش را با آن كس كه دم به دم به او هستى مىبخشد، مىشناسد و مىیابد. آن جا است كه مىیابد، بى خدا هیچ است و خود او و هرچه كه دارد، نمىتواند كه مستقل و منعزل از هستى و اراده حضرت حق وجود داشته باشد.
براى آنكه به عارضه «غفلت» مبتلا نشویم و به بلیّه «خودفراموشى» و «از خود بیگانگى» گرفتار نیاییم، لازم است دقایقى از شبانه روز را براى توجه به خود اختصاص دهیم. لحظاتى با خود خلوت كنیم و از خود بپرسیم كه: من كیستم، چیستم، كجایم، به دنبال چه مىگردم و چه سرنوشتى در انتظار من است؟ اگر این توجه تمرین و تكرار شود آثارى بسیار مثبت و ارزنده به همراه خواهد داشت؛ چرا كه توجه به خود، ملازم با توجه به علت هستى بخش و كسى است كه وجود ما را آن به آن افاضه مىكند، و او كسى غیر از خداى متعال نیست.
( صفحه 113)
یكى از مطالبى كه در قرآن و روایات و سیره عملى اهل بیت و ائمه اطهار(علیهم السلام) بسیار مورد تأكید و عنایت واقع شده مسأله «یاد خدا» است. شاید براى بسیارى از افراد این سؤال پیش بیاید كه مگر صرف به یاد خدا بودن چه نقشى مىتواند در تكامل انسان داشته باشد كه تا بدین حد مورد تأكید واقع شده است؟!
پاسخى كه معمولاً به این سؤال داده مىشود این است كه، اگر انسان به یاد خدا باشد گناه نمىكند و وظایفش را بهتر انجام مىدهد. البته این پاسخ در جاى خود صحیح است. قطعاً یكى از عوامل بازدارنده گناه این است كه انسان خدا را حاضر و ناظر ببیند و به خدا توجه داشته باشد. اگر انسان توجه كند به فرمایش رهبر كبیر انقلاب، امام راحل(رحمه الله) ، كه انسان همواره در محضر خدا است طبیعتاً به گناه روى نمىآورد. هم چنین اگر مثلاً هنگامى كه نماز مىخواند به حضور خدا توجه داشته باشد طبیعتاً وظیفهاش را بهتر انجام خواهد داد و نماز بهترى خواهد خواند.
اما نكتهاى كه هست این است كه این فایده براى یاد خدا نظیر فایدهاى است كه از غذا خوردن براى فكّ انسان حاصل مىشود. البته غذا خوردن ورزشى براى فك ها هم هست و موجب تقویت ماهیچه هاى فك مىشود؛ اما آیا هدف غذا خوردن و فایده اصلى آن همین است؟!
در بحث ما هم اگر گفتهاند به یاد خدا باشید كه موجب دورى از گناه و انجام بهتر وظایف مىگردد، این در حقیقت براى آن است كه ما هرچه بیشتر به این عمل ترغیب شویم؛ وگرنه فایده و اثر یاد خدا بسیار بیشتر و بالاتر از اینها است. البته براى كسانى كه مبتلا به گناه هستند و حریف نفس خود نمىشوند و در انجام وظایف الهى خود اهمال مىورزند، یكى از بهترین راه ها تمرین یاد خدا و تلقین این مطلب به نفس است كه در محضر خدا قرار دارند؛ اما این فقط یكى از آثار یاد خدا است و فواید بسیار مهمتر و ارزش مندترى نیز دارد. اگر توجه كنیم كه اولا، انسان براى «تكامل» آفریده شده است؛ و ثانیاً، تكامل او ارتباط كامل با خدا دارد و راه ارتباط با خدا هم دل و قلب انسان است؛ آن گاه متوجه مىشویم كه اصلاً ابزار تكامل انسان چیزى جز یاد خدا نیست. روح انسان اگر بخواهد بزرگ بشود و تكامل یابد راهش این است كه با یاد خدا، تجلّى نور ذات اقدس حق را بر وجود خویش بیشتر و بیشتر نماید. هرچه خداوند بر قلب و روح انسان بیشتر تجلّى كند روح و نفس كاملتر مىشود و جز این نیز راهى وجود ندارد.
( صفحه 114)
ما چون بیشترین بها را به ظاهر و اعمال ظاهرى مىدهیم، فكر مىكنیم بزرگ ترین عامل سقوط انسان انجام گناه و كارهاى بد است؛ در حالى كه توجه نداریم عامل اصلى كه در پس همه این گناه ها، كارهاى بد و نیت هاى بد وجود دارد «غفلت از یاد خدا» است. علة العلل همه این سقوط ها، انحراف ها، گناه ها و زشت كارى ها این است كه از خدا و از حضور خدا غافل مىشویم. از آن سو نیز علة العلل همه عبادت ها، اطاعت ها و نیت ها و اعمال صالح ما، یاد خدا و توجه به آن نور الانوار است.
اینها مطالبى است كه شاید تصور و باور كردن آن براى ما مشكل باشد، ولى واقعیت همین است. اگر ما بتوانیم روح و نفس خود را تكامل بخشیم، مىتوانیم به برخى از این واقعیت ها و مطالبى كه در آیات و روایات اشاره شده برسیم و مزه آنها را درك كنیم.
از نظر فلسفى، رابطه ما با خدا رابطه معلول با علت هستى بخش است و در چنین رابطه اى، درك معلولیت عین درك علت است. امكان ندارد معلولْ حقیقت خودش را درك كند بى آنكه علتش را درك كرده باشد. در یك تشبیه بسیار ناقص، وجود ما مثل پرتو نورى است كه با لامپ و چراغ ارتباط دارد؛ البته خدا نور بى نهایت است: اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ(166)خدا، روشنى آسمان ها و زمین است. همه موجودات عالم، پرتوهایى از آن نور مطلق و بى نهایتند. شعاع نور اگر بخواهد حقیقت وجود خودش را درك كند راهى ندارد جز آنكه نور و منبع خود را درك كند و به آن توجه نماید. ما پرتوى از خورشید ذات اقدس الهى هستیم، كه خود فرمود: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی(167) از روح خود در او دمیدم. حقیقت ما كه همان روح ما است شعاعى است از آن خورشید لایزال و اگر لحظهاى و آنى و كمتر از آنى خورشید نباشد كجا نورى خواهد بود؟!
از این رو تكامل روح ما در پرتو توجه به خدا است؛ هم او كه روح و نفس ما چیزى نیست جز رشحهاى از انوار وجودش.