به هر حال اینها دو قطب مخالف مسیرى است كه پیش پاى انسان قرار دارد. یك طرف قطبى است كه انسان براى خودش هیچ نمىبیند: عَبْداً مَمْلُوكاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْء(98) بندهاى مملوك كه خودبخود بر هیچ كارى توانایى ندارد. امورش را كاملاً به خدا تفویض كرده و حتى امر اختیار خود را نیز به خدا سپرده است: اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیركَ لى عَنْ تَدْبیرى وَ بِاخْتیارِكَ عَنْ اِخْتیارى(99) خدایا مرا از اینكه خودم انتخاب كنم بى نیاز كن! تو به جاى من اختیار كن! این مقامى است كه در آن، انسان مىبیند كه ذره ذره وجود به هستى خدا بسته است و همگى شعاع نور وجود اویند. مىبیند كه همه عالم به اراده او در چرخش و گردش است و اگر لحظهاى و آنى نظرش را بردارد همه نیست و نابود مىشوند. در چنین مقامى بنده به عیان مىبیند كه اراده
( صفحه 73)
خدا همان و بود یا نبود شیئى نیز همان. إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ(100) چون به چیزى اراده فرماید، كارش همین بس كه بگوید: «باش»؛ پس [بى درنگ] موجود مىشود.
در آن سو، در منتهى الیه قطب مخالف نیز جایى است كه انسان چیزى غیر خود را نمىبیند! جایى است كه خود را دقیقاً به جاى خدا مىنشاند و با فریاد «اَنَا رَبُّكُمُ الاَعْلى» ادعاى خدایى مىكند! و همه چیز و همه كس را براى خود و در خدمت خود خاضع و خاشع مىخواهد، و اراده و خواستى جز اراده و خواست خود نمىپسندد.
آن گاه بین این دو قطب، مراتب بى شمارى وجود دارد كه از نظر تعداد به بى نهایت میل مىكند. اگر انسان موحدى در مقام «عبد خالص» نبود كه همان مقام توحید خالص است، در هر مرتبه دیگرى كه باشد طبیعتاً آمیزهاى از توحید و شرك خواهد بود. بسیارى از انسان هاى موحد كه به خدا و پیامبران و حساب و كتاب ایمان آوردهاند همینگونهاند؛ یعنى رگه هایى از شرك در ایمانشان دیده مىشود. البته این مراتب شرك، مراتبى نیست كه به اصل ایمان و سعادت انسان لطمه بزند اما قطعاً در تنزّل درجات كمال او اثر مىگذارد. افراد عادى معمولاً متوجه این گونه شرك ها نیستند و عمرى بى آنكه خود توجه داشته باشند با شرك زندگى مىكنند و سرانجام نیز در همین حالت غفلت و بى خبرى از این شرك هاى خفى از دنیا مىروند. اما بزرگان و كسانى كه ایمان و معرفتشان كاملتر است به این مسأله توجه دارند.
درباره مرحوم شیخ انصارى یا مرحوم میرزاى شیرازى نقل كردهاند كه وصیت كرده بود بعد از فوت من تمام نمازهایم را قضا كنید! براى كسى مثل شیخ انصارى یا میرزاى شیرازى این حرف بسیار عجیب است. به هر حال یكى از نزدیكان جرأت به خرج داده بود و پرسیده بود، آقا مگر شما چقدر نماز باطل یا نماز قضا دارید كه مىفرمایید همهاش را قضا كنند؟! بر حسب نقل، ایشان فرموده بودند: من هنگامى كه نماز مىخوانم خیلى لذت مىبرم؛ لذتى كه با هیچ لذت دیگرى قابل مقایسه نیست. از این خوف دارم كه این لذت ها در نیّتم تأثیر گذاشته باشد و نمازهایم را قربةً الى اللّه نخوانده باشم، بلكه یك عامل هم این بوده كه مىخواستهام به این لذت برسم!
این حرف شاید در نظر ما شبیه افسانه باشد! اما بزرگانى مثل شیخ انصارى بزرگیشان به همین است كه حتى این گونه انگیزه هاى بسیار ظریف و ناپیدا از نظر آنان دور نمىماند.
( صفحه 74)
###شرك و كفر خفى
این دید و مقام شیخ انصارى را مقایسه كنید با امثال بنده كه عمرى نهایت آرزو و تلاشمان این است كه به جایى برسیم كه از نماز خواندن لذت ببریم، و در آخر هم معلوم نیست به آن برسیم. شیخ انصارى از همان چیزى كه بسیارى از ما یك عمر در آرزوى آن هستیم استغفار مىكند! شیخ مىترسد كه نكند همین لذت، بتى بوده كه بین او و خدا مانع شده است. اینها مراتبى از شرك هاى خفى و اخفى است كه ممكن است مانع رشد و تكامل بیشتر بشود اما انسان را جهنمى نمىكند. شاید آیه شریفه سوره یوسف نیز اشاره به همین مطلب باشد: وَ ما یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ(101) بیشترشان به خدا ایمان نمىآورند جز اینكه [با او چیزى را]شریك مىگیرند.
به هرحال اینها شرك هاى خفى و ضعیفى است كه جز اولیاى خاص الهى كسى از آنها مصون نیست. ما اگر در خودمان دقت كنیم، خواهیم دید كه حتى عبادت هاى بسیار خوب و عالى ما نیز توأم با نه یك شرك، كه شرك هاى فراوان است! شاید براى ما بسیار كم اتفاق بیفتد كه بتوانیم نمازى با حضور قلب كامل بخوانیم؛ نمازى كه از ابتدا تا انتها تمام حواسمان به خدا و اشكمان جارى باشد و خضوع و خشوع كامل داشته باشیم. حال اگر به ما مىگفتند، هر چند این نماز را بخوانى باز هم تو را به جهنم مىبریم، آیا باز هم نماز مىخواندیم؟! اگر مىگفتند، در مقابل این نماز ذرهاى مزد و پاداش به تو نخواهیم داد، هنوز هم حاضر بودیم چنین نمازى بخوانیم؟! از این رو معلوم مىشود در خواندن این نماز نیت هاى دیگرى نیز دخیل بوده؛ و این همان شرك خفى است. عبد خالص امام سجاد(علیه السلام) است كه عرضه مىدارد، خدایا اگر بارها مرا در جهنّم سوزانت ببرى دست از محبت تو بر نخواهم داشت! همین مسایل است كه سبب شده بگویند: «حسنات الابرار سیئات المقربین». شیخ انصارى از همان نمازى كه ما آن را جزو حسنات عالى خود مىدانیم عذر خواه است و از خدا طلب استغفار مىكند!
البته باز هم تأكید مىكنیم كه گرچه این مراتب شرك وجود دارد و بیشتر ما نیز به آنها مبتلا هستیم، اما اینها آن شركى نیست كه «ذنب لا یُغْفَر» است و خدا هرگز آن را نمىبخشد: إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ؛(102)2 خداوند این را كه به او شرك آورده شود، نمىآمرزد. آن شرك اگر باشد
( صفحه 75)
هیچ عملى از انسان پذیرفته نمىشود و هر عمل صالحى هم انجام دهد مانند گردى در هوا پراكنده مىشود و از بین مىرود. وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً(103) و به هر گونه كارى كه كردهاند مىپردازیم و آن را [چون] گَردى پراكنده مىسازیم. با چنین مرتبهاى از شرك و كفر كه همان شرك و كفر «جلى» است هیچ عبادتى اثرى ندارد. به تعبیر قرآن: وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ(104) انسان هاى كافر مىپندارند اعمال نیكى كه انجام مىدهند آب زلالى است كه از آن استفاده خواهند كرد، اما به هنگام تشنگى و نیاز مىبینند آبى در كار نیست و سرابى آب نما است. مرتبه عالى این كفر و شرك در فرعون بود. سردمدار این مقام فرعون و ابلیس و دوستان و یارانش هستند، ولى مراتب نازله آن ممكن است در ما هم وجود داشته باشد كه باید مراقب باشیم رشد نكند و آن را برطرف كنیم.
درست است كه ما به چنان ورطهاى از سقوط نیفتادهایم كه مانند فرعون «انا ربكم الاعلى» بگوییم، اما ریشه هایى از آن فرعونیت و انانیت را در وجود خود داریم. براى ما نیز مانند فرعون مواردى پیش مىآید كه حقیقتى بر ما معلوم است اما چون به نفع ما نیست آن را انكار مىكنیم. «كافر» از «كفر» به معنى پوشاندن گرفته شده، و به كافر به این لحاظ كه روى حقیقت را مىپوشاند كافر گفتهاند. پس اگر حقیقتى بر ما معلوم شد و آن را پوشاندیم و انكار كردیم، مرتبهاى از كفر در ما هست. این كفر گرچه تا ضعیف است ضررى ندارد، اما اگر رشد كند مانند علف هرزى است كه به ریشه ایمان آسیب مىرساند و آن را خشك و تباه مىسازد. از این رو نباید از هواپرستى و خودپرستى هایى كه در وجودمان هست و گهگاه رخ نشان مىدهد به سادگى عبور كنیم. این فرعونى كوچك است كه اگر به آن میدان دهیم هیچ بعید نیست كارمان را روزى به جایى برساند كه فریاد «انا ربكم الاعلى» نیز برآوریم!