در مقابل آن نقطه اوج كه انسان همه چیز را از خدا مىداند و مىبیند، نقطه حضیض و نهایت سقوط این است كه انسان بخواهد همه چیز و همه كس تحت اراده او در آیند و خود تابع هیچ چیز و هیچ كس نباشد. چنین انسانى در پى آن است كه بر همه چیز تسلط پیدا كند و همه تابع اراده او شوند و به میل او رفتار نمایند. او معتقد است زیر بار هیچ كس نباید برود، حرف هیچ كس را نباید بشنود، تسلیم هیچ كس نباید بشود و تنها اراده خودش بر سرنوشت او و بلكه بر همه جهان و جهانیان حاكم باشد. آرى، انسان گاه به مرتبهاى مىرسد كه با وجود آنكه خود مىداند و درك مىكند كه «بنده» و «مملوك» است، اما از روى علم و عمد این امر را انكار مىكند. به طور كلى یكى از ویژگى هاى انسان این است كه گاه با اینكه مطلبى مثل آفتاب برایش روشن است اما چشمش را مىبندد و انكار مىكند! ربوبیت خدا را نسبت به خود كاملاً مىفهمد، اما مىگوید ابداً چنین چیزى وجود ندارد! حقانیت انبیا كاملاً برایش به اثبات مىرسد، اما زیر بار نمىرود و مىگوید وحى و معجزات انبیا تخیّل و سحر و جادو است! او فقط خود را مىبیند و حاضر نیست غیر خود را ببیند. این همان «خودپرستى» است. البته خودپرستى مراتبى دارد، كه بالاترین مرتبهاش این است كه انسان كاملاً و در همه شؤون، خود
( صفحه 71)
را جاى خدا بگذارد و با سر دادن نداى «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى(94) بگوید اصلاً آن «خدا»یى كه شنیدهاید من هستم!
از نمونه هاى بارزى كه تا نهایت درجه سقوط به پیش رفت و همه شؤون خدا را براى خود قایل شد و با گفتن أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى ادعاى خدایى كرد فرعون است. حضرت موسى(علیه السلام) نزد فرعون رفت و او را به خدا و ایمان به او دعوت كرد. فرعون گفت: این خدایى كه تو مىگویى كیست و در كجا است؟ حضرت موسى(علیه السلام) فرمود: او خالق آسمان و زمین و كسى است كه همه هستى از او است. فرعون گفت: چه دلیلى دارى بر اینكه چنین خدایى وجود دارد و تو نیز فرستاده او هستى؟ موسى(علیه السلام) فرمود: خداوند به من معجزاتى داده است؛ و سپس فوراً در همان مجلس معجزه «عصا» و «ید بیضا» را به فرعون نشان داد. موسى(علیه السلام) ناگهان عصایش را به زمین انداخت و تبدیل به اژدهایى بزرگ گردید كه به این طرف و آن طرف حركت مىكرد. فرعون با دیدن این صحنه دچار وحشت شد و چون جرأت نكرد در آن جلسه حرف ها و ادعاى موسى را انكار كند، از این رو مهلتى براى فكر كردن خواست. سپس براى آنكه در ظاهر و در چشم مردم چنین وانمود كند كه من به دنبال كشف حقیقت هستم، به وزیرش هامان دستور داد برجى بلند برایش بسازد تا از فراز آن به جستجوى خدا در آسمان بپردازد: یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ. أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ كاذِباً(95)اى هامان، براى من برجى بلند بساز، شاید من به آن راه ها برسم؛ راه هاى [دست یابى به] آسمان ها، تا از خداى موسى اطلاع حاصل كنم و من او را دروغ پرداز مىپندارم. بعد هم به قول خودش، در آسمان ها در پى خداى موسى تحقیق كرد، اما خبرى از خدا نبود! از این رو به مردم گفت: من جز خودم هیچ خدایى سراغ ندارم: ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِله غَیْرِی(96) شاهد سخن در این كلام حضرت موسى(علیه السلام) است كه خطاب به فرعون گفت: لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ(97) قطعاً مىدانى كه این [نشانه ها] را جز پروردگار آسمان ها و زمین فرو نفرستاده است. با دو تأكید مىفرماید تو «مى دانى». در ادبیات عرب، هم حرف «لام» و هم
( صفحه 72)
حرف «قد» هر دو براى تأكید به كار مىروند. در این آیه مىفرماید: لَقَدْ عَلِمْتَ؛ تحقیقاً، تحقیقاً، تو مىدانى كه این معجزاتى كه من نشان دادم جز از جانب «ربُّ السماوات و الارض» نیست.
این بیان قرآن و كلام صادق خداوند است. مىفرماید، فرعون هم یقین داشت كه خدایى كه موسى مىگوید، هست، و هم یقین داشت كه موسى فرستاده آن خدا است؛ اما با این همه انكار كرد و گفت: إِنِّی لَأَظُنُّهُ كاذِباً، موسى دروغ مىگوید و ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِله غَیْرِی، غیر از خودم، خدایى براى شما سراغ ندارم!
داستان فرعون و نظایر آن نشان مىدهد كه انسان تا چه حد ممكن است سقوط كند، و تا چه حد مىتواند خودپرست و فریب كار باشد. با اینكه حقیقت كاملاً بر او مكشوف است، با این حال از سر خود پرستى و براى حب مقام و ثروت و نظایر آنها، دست به انكار مىزند. البته تعداد چنین افرادى كه تا این حد بتوانند در مقابل نداى وجدان خود و آفتاب حقیقتى كه بر وجودشان تابیده مقاومت كنند، زیاد نیست، اما بالاخره قرآن گواه است كه چنین انسان هایى كه به معناى حقیقى كلمه به اسفل سافلین فرو افتادهاند وجود داشتهاند. این راه هنوز هم بسته نیست و ممكن است هنوز هم باشند یا بیایند كسانى كه حتى گستاخانهتر از فرعون هم سخن بگویند!