در مورد انواع ذكر لفظى و زمان و شرایط و تأثیر مربوط به هریك، روایات زیادى در معارف اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. البته ذكر لفظى، زمان و مكان و عدد خاصى ندارد و در هر زمان و مكان و به هر تعدادْ مطلوب و مستحب است. اذكارى هم كه زمان و مكان و عدد و شرایط خاصى دارد در كتاب هاى روایى و سایر كتاب ها آمده است و كسانى كه مایل باشند، مىتوانند به آنها مراجعه كنند. در هر حال ذكر لفظى چندان نیازى به بحث بیش از این ندارد. اما درباره ذكر قلبى جاى بحث و تحقیق بیشتر هست و چون اساس و اصل ذكر هم ذكر قلبى
( صفحه 126)
است انسان باید در مورد آن بیشتر مطالعه كند و از صاحبدلان و افراد آگاه در باره چگونگى تحقق ذكر قلبى و به خصوص دوام آن استفاده نماید.
در زمینه ذكر قلبى بعضى از متصوفه كیفیت هاى خاصّى اختراع كردهاند كه در شریعت وارد نشده است. از این اصطلاحات كه بگذریم، از مجموع آیات و روایاتى كه در این زمینه وارد شده استفاده مىشود كه ذكر سه مرتبه دارد.
اولین مرتبه ذكر قلبى، ذكرى است كه ملازم با انجام واجبات و ترك محرمات است. در حدیثى اینچنین وارد شده كه حضرت مىفرماید: منظور از اینكه همیشه به یاد خدا باشى این نیست كه مرتب «سبحان اللّه» و «الحمداللّه» بگویى، بلكه منظور این است كه واجبات و محرماتى كه خدا برایت تعیین كرده رعایت كنى و مراقب باشى در این مورد كوتاهى و تقصیرى نورزى.(178)1 در همین مرتبه ذكر، یك مرحله بالاتر این است كه انسان از مشتبهات و مكروهات نیز اجتناب نماید. بنابر این یك مرتبه از ذكر این است كه انسان در اعمال خود مراقب باشد خلاف خواسته خداوند عمل نكند.
این مرتبه از ذكر در واقع همان تقواى الهى است. تقوا همین است كه انسان پیوسته مراقب باشد این كارى كه انجام مىدهد مورد رضایت خداوند هست یا نه. تقوا چیزى غیر از انجام واجبات و ترك محرمات نیست. طبیعى است وقتى انسان در هر عملى مراقب رعایت واجب و حرام خدا باشد، این حالت مستلزم یاد خدا است؛ نمىشود انسان پیوسته واجب و حرامش را رعایت كند و در عین حال از خدا غافل باشد! در ملازمت انجام واجبات و ترك محرمات قطعاً نوعى یاد خدا، گرچه مرتبهاى خفیف از آن وجود دارد. این نازل ترین مرتبه ذكر قلبى است كه ممكن است كسى داشته باشد. البته گفتیم در همین مرتبه، مرحله عالىتر این است كه انسان مستحبات و مكروهات را هم رعایت كند و امور مشتبه را ترك نماید.
دومین و سومین مرتبه از مراتب ذكر قلبى در حدیثى كه جناب ابوذر از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل كرده، آمده است. البته مضمون و محتواى این حدیث در روایات دیگرى نیز وارد شده است، اما امتیاز این حدیث این است كه مورد اتفاق شیعه و سنى است و هر دو گروه آن را نقل كردهاند. بر اساس این روایت، ابوذر از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) درباره احسان سؤال مىكند. گویا
( صفحه 127)
علت این سؤال ابوذر آیاتى از این قبیل بوده كه مىفرماید: لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمحْسِنِینَ(179) بر كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، گناهى در آنچه تناول كردند نیست، در صورتى كه تقوا پیشه كنند و ایمان بیاورند و كارهاى شایسته كنند؛ سپس تقوا پیشه كنند و ایمان بیاورند؛ آن گاه تقوا پیشه كنند و احسان نمایند، و خدا نیكوكاران را دوست دارد. ظاهر این آیه این است كه، در زمره «محسنین» در آمدن، پس از مرحله تقوا است و پس از مرحله عمل صالح قرار دارد. از این رو در ذهن ابوذر آمده كه «احسان» مورد نظر قرآن چیست و چگونه مىشود به مقام «محسنین» كه بالاتر از مقام «متقیان» است رسید. به هر حال پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ این سؤال ابوذر كه احسان چیست، فرمودند: اَلاِحْسانُ اَنْ تَعْمَلَ لِلّهِ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراكَ(180) احسان این است كه آن چنان براى خدا كار كنى كه گویا خدا را مىبینى، و اگر تو او را نمىبینى [بدانى كه] او تو را مىبیند.
بر اساس این حدیث، یك مرتبه از ذكر قلبى این است كه انسان پیوسته متذكر این معنا باشد كه در حضور خداى متعال است و خدا او را مىبیند و شاهد و ناظر اعمال و رفتار او است. براى تقریب به ذهن، این حالت شبیه این است كه انسان در پشت شیشهاى رفلكسى باشد كه خودش آن طرف را نمىبیند اما مىداند كه كسانى كه آن طرف شیشه هستند او را مىبینند. این جا گرچه انسان هیچگاه به ظاهر كسى را نمىبیند اما چون مىداند و یقین دارد كه كسانى از آن سوى شیشه او را مىبینند، حواسش را جمع مىكند كه خطایى از او سر نزند و كار زشتى انجام ندهد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز مىفرمایند یك مرتبه ذكر قلبى این است كه همیشه متوجه باشى كه خدا تو را مىبیند و در خلوت و جلوت در حضور او هستى و كوچك ترین عمل تو، حتى نفس كشیدن و چشم بر هم زدنت از خدا مخفى نیست.
مرتبه سوم و بالاتر این است كه انسان چنان باشد كه: كَاَنَّكَ تَراهُ؛ گویا او خدا را مىبیند. این حالت مشكلتر از مرحله قبلى است. در مرحله قبل، انسان خدا را نمىدید اما به این باور رسیده بود كه خدا در همه حال او را مىبیند و شاهد و ناظر او است. این جا، هم «مى داند» كه
( صفحه 128)
خدا شاهد و ناظر بر اعمال او است، و هم «مى بیند» كه خدا حاضر است. اگر این حالت براى انسان تكرار شود و به صورت «ملكه» در آید و ثَبات یابد، شبیه آن حالتى است كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ ذِعلِب یمانى مىفرماید. او سؤال كرد: یا امیرالمؤمنین آیا پروردگارت را دیده اى؟ حضرت فرمودند: اَ فَاَعْبُدُ ما لا اَرى(181) آیا چیزى را مىپرستم كه نمىبینم؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىفرماید، من خداى غایب را عبادت نمىكنم، بلكه او را مىبینم و عبادتش مىكنم! البته واضح است كه این دیدن با چشم سر نیست بلكه رؤیتى است كه در اثر نور ایمان، براى قلب حاصل مىشود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در پاسخ ذِعلب یمانى كه سؤال كرد، چگونه خدا را مىبینى، فرمود: لا تُدْرِكُهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِیانِ و لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلوبُ بحقائِقِ الایمانِ(182) چشم ها او را آشكارا درك نمىكند، لكن دل ها با حقایق ایمان او را درك مىكند. این مرتبه سوم، از ذكر و یاد معمولى فراتر مىرود و نزدیك به «رؤیت» مىشود.
بنابراین به طور خلاصه، براى ذكر قلبى سه مرحله مىتوان در نظر گرفت: مرحله اول، یاد خدا در مقام عمل؛ كه در اثر التزام به انجام واجبات و ترك محرمات حاصل مىشود؛ مرتبه دوم این است كه انسان همیشه خود را در حضور خدا ببیند؛ و مرتبه سوم كه كامل ترین مرتبه ذكر و یاد به شمار مىرود این است كه به جایى برسد كه گویا او خدا را مىبیند: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ(183) پس به هر سو رو كنید آن جا روى خدا است. این مقامى است كه انسان به هر طرف رو كند و بر هر چه و هر كه نظر نماید و هر كجا كه باشد خدا را مىبیند؛ البته دیدن به همان معناى صحیحِ رؤیت قلبى، نه دیدنى كه لازمهاش اثبات صفات نقص و جسمانیت براى خدا است.