تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

كفر، سرانجام گناه

به هر حال تا این جا این حقیقت بر ما معلوم شد كه دو راه پیش روى ما است: راه كفر و راه ایمان؛ راه خدا و راه شیطان؛ راه راست و راه كج. راه راست و «صراط مستقیم»، راه خداپرستى و ایمان به خدا و اطاعت از او است. راه سقوط و انحراف نیز روى گرداندن از خدا، نادیده گرفتن دین و حقایق آن، و اطاعت از شیطان است. اكنون ما باید ببینیم كه چه باید بكنیم تا اولا از بین این دو راه، در مسیر ایمان قرار بگیریم و ثانیاً، پس از قرار گرفتن در مسیر ایمان، بتوانیم سریع‌تر در مراتب آن بالا برویم و هرچه بیشتر از كج اندیشى و كفر و گمراهى فاصله بگیریم. از سوى دیگر نیز باید ببینیم چه چیز ما را به سوى كفر و پیش رَوى در مراتب آن سوق مى‌دهد، تا از آن بر حذر باشیم.
در مورد این‌كه چه چیز باعث مى‌گردد انسان به تدریج از ایمان دور و به كفر نزدیك شود
( صفحه 259)
و سرانجام سر از كفر در آورد، قبلاً اشاره كردیم كه عامل این امر «گناه» است. در این باره به آیاتى از قرآن كریم نیز استناد كردیم. مناسب است در این جا تحلیلى در این زمینه داشته باشیم كه اصولا چگونه مى‌شود كه گناه سر از كفر در مى‌آورد و چه نسبتى بین گناه كردن و مبتلا شدن به كفر وجود دارد.
علماى اخلاق معمولاً ابتلاى انسان به گناه را در اثر غلبه «شهوت» یا «غضب» مى‌دانند. در هر حال، هنگامى كه انسان تحت تأثیر یكى از این دو عامل یا چیزى از این قبیل، براى اولین بار مرتكب گناه مى‌شود، پس از لحظه‌اى آن حالت غلبه شهوت یا غضب از بین مى‌رود و به حال عادى باز مى‌گردد. هنگامى كه به حال عادى بازگشت طبعاً پشیمان مى‌شود و با خود مى‌گوید: «این چه كارى بود كه انجام دادم؟ یك لحظه لذتى بردم یا خشمم را خالى كردم، اما براى خودم عذاب ابدى جهنم را خریدم!». این حالت براى بسیارى از افراد پیش مى‌آید و از كرده خود نادم مى‌گردند و استغفار مى‌كنند و خداى متعال نیز آنها را مى‌آمرزد. حتى در روایات هست كه اگر مؤمنى گناه كند خداوند به فرشتگان كه مأمور ثبت اعمال هستند دستور مى‌دهد تا هفت ساعت گناه او را ننویسند، شاید توبه كند(417) آرى خداوند مى‌خواهد تا آن جا كه امكان دارد اصلاً این عمل در كارنامه او ثبت نشود. این نهایت عنایت الهى است كه اصلاً نمى‌خواهد پرونده بنده‌اش لكه دار شود تا بعد بخواهند پاك كنند. به هر حال اگر توبه كرد، مثل این است كه اصلاً گناهى نكرده است: اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ(418) كسى كه از گناه توبه كند، مانند كسى است كه اصلاً گناهى نكرده است.
اما اگر پس از ارتكاب گناه اول، از آن توبه نكرد و شیطان بر او مسلط شد و گناه دوم و سوم و... را نیز انجام داد، به تدریج آن روحیه پشیمانى در او ضعیف مى‌شود. وقتى گناه مكرر شد كم كم به آن، عادت مى‌كند. این جا است كه قبح و زشتى گناه برایش از بین مى‌رود. اما در این میان، تضادى در نفس او پیش مى‌آید: از یك سو به خدا ایمان دارد و مى‌داند این كار حرام و گناه است و عذاب هاى آن چنانى براى آن در نظر گرفته شده است؛ از سوى دیگر نیز به گناه عادت كرده و نمى‌تواند آن را ترك كند. در واقع بین «باور» و «عمل» او تعارض و تضاد پیش مى‌آید و در درون خود دو نیرو را با هم در جنگ و ستیز مى‌یابد. از خود مى‌پرسد: «آیا
( صفحه 260)
من آدم بدى هستم»؟ سپس این امر را در نظر مى‌آورد كه به لوازم ایمانش و آنچه به طور یقینى برایش ثابت شده، عمل نكرده است؛ از این رو پاسخ مى‌دهد: «بلى، من آدم بدى هستم كه این همه مرتكب زشت كارى و گناه شده ام». اما از سوى دیگر، «حبّ ذات» و این‌كه خود را دوست دارد، نمى‌گذارد حتى پیش خودش هم بپذیرد كه آدم بدى است. انسان همیشه دوست دارد فكر كند آدم خوبى است. این یكى از خصوصیات و خصلت هاى عجیب روحى انسان است. بسیارى از كسانى كه اهل تبه كارى و زشت كارى و گناه هستند، با این‌كه مى‌فهمند و مى‌دانند عملشان زشت و بد است، اما حتى نزد خودشان نمى‌خواهند به بدى خود اعتراف كنند! در هر حال این تضادى است كه آن كسى كه ایمان دارد و اهل گناه نیز هست در خود احساس مى‌كند: از یك سو لوازم ایمان اقتضا مى‌كند كه «من آدم بدى هستم»، از سوى دیگر نیز حب ذات مى‌گوید: «نه، من آدم بدى نیستم». انسان براى خلاصى از این تعارض و ستیز كه روح او را آزار مى‌دهد و آرامش او را برهم مى‌زند، سعى مى‌كند به هر نحو كه شده آن را حل كند. این جا شیطان وارد عمل مى‌شود و ابتدا شبهه و تشكیكى در ذهن او ایجاد مى‌كند كه: «از كجا معلوم كه اینها واقعاً گناه باشد؟! به راستى معلوم نیست آن قدرها هم كه تو فكر مى‌كنى این كار بد باشد». اما باز فطرت پاك انسانى او پاسخ مى‌دهد: «این كارى است كه همه علما به اتفاق به حرمت آن فتوا داده‌اند و در همه رساله هاى عملیه هم نوشته است و من سال ها از منبرها و وعاظ و گویندگان حرمت آن را شنیده ام». این بار این گونه خود را قانع مى‌كند كه: «علما در موارد متعددى با هم اختلاف فتوا دارند و همین نشان مى‌دهد كه آنها نیز ممكن است اشتباه كنند؛ چرا كه خدا در یك مسأله ده حكم كه ندارد. از كجا معلوم، شاید در این جا هم اشتباه كرده باشند و این عمل گناه نباشد». این روزها برخى حتى از این حد هم فراتر رفته‌اند. آنان در مقابل دلایل قطعى و محكمى كه از آیات قرآن براى آنان اقامه مى‌شود كه دیگر جاى هیچ بحث و گفتگو و حرف هایى از این قبیل كه علما اختلاف فتوا دارند و... را باقى نمى‌گذارد با گستاخى مى‌گویند: «اولا كه قرآن كلام خدا نیست، كلام پیامبر است و پیامبر هم بشرى عادى بوده كه امكان خطا دارد، و ثانیاً بر فرض هم كه قرآن كلام خدا باشد، اصلاً چه كسى مى‌گوید خدا اشتباه نمى‌كند؟! نخیر، شاید خود خدا هم اشتباه كرده باشد»!! آرى، تعجب نكنید! از این موجود دو پا هرچه كه بگویید برمى آید! برخى از همین به اصطلاح روشن فكران دینى و كج اندیشان دین ستیزِ به ظاهر مسلمان، در دانشگاه ها و مراكز علمى سخنرانى كرده و گفته‌اند،
( صفحه 261)
ما هیچ دلیلى نداریم بر این‌كه خدا حتماً راست مى‌گوید. از این رو حتى اگر در جایى ثابت شود كه كلامى قطعاً كلام خدا است، اینان مى‌گویند: «از كجا معلوم كه خدا راست گفته؛ شاید دروغ گفته باشد»؟! از چنین كفر آشكار و دین ستیزىِ وقیحانه و شیطان صفتىِ مكارانه‌اى به خدا پناه مى‌بریم!
این است آن سیرى كه گفتیم، گناه به تدریج انسان را به مرز كفر نزدیك مى‌كند و سرانجام به اعماق وادى كفر پرتاب مى‌كند. براى رفع آن تضاد درونى كه موجب بحران روحى‌اش شده، ابتدا مى‌گوید: «شاید فتوا اشتباه باشد»، بعد مى‌گوید: «شاید سند روایت درست نباشد»، سپس مى‌گوید: «شاید پیغمبر اشتباه كرده»، پس از آن مى‌گوید: «شاید خدا اشتباه كرده» و سرانجام نیز خیال خودش و همه را راحت مى‌كند و مى‌گوید: «خدا دروغ گفته است»!!
چه چیز انسان را به چنین گردابى از سقوط و انحراف مى‌اندازد؟ گناه مكرر و بى حساب: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ(419) آخر، سرانجام كار آنان كه بسیار به اعمال زشت و كردار بد پرداختند این شد كه به حق كافر شده و آیات خدا را تكذیب و تمسخر كردند. آرى، سرانجام گناه، كفر است. اگر از كافر شدن و عذاب ابدى در هراس هستیم، باید از ابتدا مراقب باشیم در وادى گناه قدم نگذاریم. حركت در مسیر گناه، حركت در مسیر كفر است. هرچه سرعت انسان در ارتكاب گناه بیشتر باشد، زودتر به كفر مى‌رسد. البته ممكن است كسانى در بین راه توفیقى نصیبشان شود و با موعظه اى، شنیدن آیه قرآنى، دعاى عبد صالحى و نظایر آنها به وادى ایمان بازگردند، ولى به هرحال مسیر گناه، مسیرى است كه اگر ادامه یابد به كفر مى‌انجامد.