تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نقش توجه به مبدأ و معاد در هویت یابى انسان

كسى كه از وجود خودش تنها همین مظاهر مادى و حیوانى را مى‌فهمد و در سرتاسر زندگى فقط به همین ها توجه مى‌كند، همان انسانى است كه از هویت انسانى خویش غافل شده است. تفاوت انسان و حیوان در این است كه انسان یك بُعد «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحى(120) دارد كه حیوان ندارد. توجه به این بعد است كه انسان را از حیوانیت به در مى‌آورد. پرورش این بعد است كه
( صفحه 86)
انسان را «انسان» مى‌كند. ما اگر بخواهیم حقیقت خودمان را بشناسیم باید ببینیم این «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحى» چیست و چه اقتضائاتى دارد.
از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) چنین نقل شده است: رَحِمَ اللّهُ امْرَأً عَرَفَ مِنْ اَیْنَ وَ فى اَیْنَ وَ اِلى اَیْنَ؛ خدا رحمت كند آن كس را كه بداند از كجا است، و در كجا است و به سوى كجا مى‌رود(121)
اگر كسى سه شناخت را تحصیل كند و بتواند پاسخ سه پرسش اساسى را بدهد «خود» را شناخته است:
1. از كجا آمده ام؟ مبدأم كجا است؟
2. در حال حاضر در كجا و در چه وضعیتى قرار دارم؟
3. به كجا مى‌روم و مقصدم كجا است؟
پاسخ این سه سؤال، در واقع همان سه مطلبى است كه اصول دین را تشكیل مى‌دهند: توحید، نبوت و معاد. شناخت این‌كه ما كجا بوده‌ایم و اصل و ریشه وجود ما از كجا است، همان بحث «توحید» و خداشناسى است. شناخت این‌كه روى در كجا داریم و به سوى چه مقصدى در حركتیم، همان شناخت «معاد» است. این مسأله هم كه بین این مبدأ و مقصد در این دنیا چه باید بكنیم تا به سلامت به آن مقصد برسیم، مربوط به بعثت انبیا و «نبوت» است.
از این رو این طور نیست كه این سه اصل به طور تصادفى اصول دین شده باشند، بلكه كاملاً حساب شده است. «دین» براى تأمین «سعادت» انسان آمده است و انسان اگر بخواهد به سعادت واقعى خود دست یابد، باید پاسخ صحیح این سه پرسش را براى خود روشن كند.
اگر انسان ارتباط خود با خدا را درك نكند امكان ندارد بتواند خود را بشناسد: نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ؛ فراموشى خدا ملازم با فراموشى و گم كردن «خود» است. «انسان» چیزى نیست جز «فعل خدا». «انسان» چیزى نیست جز «تعلّق به خدا». «انسان» چیزى نیست جز «ارتباط با مبدأ افاضه كننده وجودش». اگر خدا را نشناسد، طبیعتاً «فعل خدا»، «تعلق به خدا» و «ربط وجودى به خدا» برایش معلوم و مفهوم نخواهد بود؛ یعنى «خود»ش براى خودش معلوم و مفهوم نخواهد بود؛ چون «خود»ش چیزى غیر از اینها نیست. البته توضیح و درك دقیق این مطالب نیاز به بحث هاى عمیق فلسفى دارد، ولى در هر حال حقیقت جز این نیست.
( صفحه 87)
پس از آن‌كه خدا را شناختیم و دانستیم ما «فعل او» و مخلوق او و هستى یافته از او هستیم، طبیعتاً بلافاصله پرسشى كه مطرح مى‌شود این است كه خداوند چرا این فعل را انجام داده و این مخلوق را خلق كرده است؟ هدفش از هستى دادن به من و به وجود آوردنم چه بوده است؟ تحقیق براى یافتن پاسخ این پرسش ما را به بحث معاد مى‌رساند؛ یعنى به طور منطقى و طبیعى، این دو سؤال و این دوبحث به هم گره خورده‌اند. سؤال اول این است كه مبدأ من كجا است؟ پاسخ صحیح این است كه من فعل خدا و مخلوق اویم. بلافاصله سؤال دوم پیش مى‌آید كه چرا خدا این فعل را انجام داد و مرا خلق كرد؟
دقیقاً به علت همین ارتباط منطقى است كه در قرآن كریم مى‌بینیم «ایمان بالله و بالیوم الاخر»، مبدأ و معاد با هم و در كنار هم ذكر مى‌شود؛ به این نمونه ها توجه كنید:
لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ...(122) لیكن نیكى این است كه كسى به خدا و روز بازپسین ایمان آورد.
مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ(123) كسانى كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند پس بر ایشان بیمى نیست.
إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ(124) مساجد خدا را تنها كسانى آباد مى‌كنند كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‌اند.
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ(125) قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیكو است: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسین امید دارد.
لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ(126) قومى را نیابى كه به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‌اند دوست بدارند.
( صفحه 88)
ذلِكُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ(127) این است اندرزى كه به آن كس كه به خدا و روز بازپسین ایمان دارد، داده مى‌شود.
«اللّه» مبدأ ما است و «یوم الاخر» و روز قیامت انتهاى مسیر و مقصد ما. قیامت كجا است؟ جایى است كه هم بهشت دارد و هم جهنم؛ هم «لقاءاللّه» و هم صحبتى با ابرار دارد و هم سخط اللّه و هم نشینى با مار و عقرب. باز به طور طبیعى و منطقى پرسشى كه پس از یافتن پاسخ پرسش دوم مطرح مى‌شود این است كه چه باید بكنیم تا به بهشت و لقاءاللّه برسیم و از جهنم و سخط اللّه در امان باشیم؟ بین این مبدأ و معاد، چه برنامه و دستورالعملى ما را در مسیر مستقیم بین مبدأ و معاد نگاه خواهد داشت و از انحراف ما از مسیر جلوگیرى خواهد كرد؟ اصولا این دنیایى كه ما الآن در آن هستیم در كدام نقطه از جغرافیاى هستى است و چه مختصاتى دارد؟ آیا تنها، مسیر و معبرى براى گذر به سرایى دیگر است یا آن سراى ابدى همین جا است؟
این پرسش ها است كه ما را به بحث نبوت و بعثت انبیا و نزول ادیان آسمانى رهنمون مى‌شود. انبیا و اوصیا كسانى هستند كه آمده‌اند تا ما را در این مرحله بین مبدأ و معاد راهبرى كنند و راه صحیح را از مسیرهاى انحرافى براى ما مشخص نمایند. «دین» همان برنامه و دستورالعملى است كه خداوند به وسیله انبیا آن را براى انسان فرستاده تا وى را به بهشت رهنمون و از جهنم دور سازد و او را به سلامت به مقصد برساند.
نهج البلاغه امیرالمؤمنین على(علیه السلام) اولین وصىّ پیامبر آخرالزمان(صلى الله علیه وآله) مشحون از مطالبى است كه سعى دارد حقیقت این دنیا را به انسان بشناساند و او را آگاه كند كه نسبت به آن، چه رفتارى داشته باشد. بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه مشتمل بر مطالبى در این زمینه است: «اِنّما الدُّنْیا دارُ مَجاز(128) دنیا محل عبور است»، «اَلا وَ اِنّ هذِهِ الدُّنْیا... لَیْسَتْ بِدارِكُمْ وَ لا مَنْزِلُكُمُ الَّذى خُلِقْتُمْ لَهُ(129) آگاه باشید كه این دنیا... نه سراى اقامت شما است و نه جایى كه براى آن آفریده شده اید».
اكنون كه روشن شد شناخت «خود» ملازم با شناخت سه اصل «توحید»، «نبوت» و «معاد»
( صفحه 89)
است، نتیجه منطقى این امر آن است كه «غفلت» از خود نیز ملازم با غفلت از همه یا برخى از این سه امر است. آن غفلتى كه علت و عامل اتصاف برخى انسان ها به «كالانعام بل هم اضل» مى‌گردد، غفلت از توحید و نبوت و معاد است. به همین دلیل هم هست كه در آیات دیگر، قرآن انحراف اشقیا و كافران را به یكى از این سه غفلت ربط داده است:
اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَة مُعْرِضُونَ(130) براى مردم [وقت] حسابشان نزدیك شده است، و آنان در بى خبرى روى گردانند.
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ. أُولئِكَ مَأْواهُمُ النّارُ(131) و كسانى كه از آیات ما غافلند، آنان جایگاهشان در آتش است.
لَقَدْ كُنْتَ فِی غَفْلَة مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ(132) واقعاً كه از این [حال] سخت در غفلت بودى. و[لى] ما پرده‌ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده‌ات امروز تیز است.
بنابراین انسان براى آن‌كه حركت انسانى خود را در قوس صعود قرب الى اللّه شروع كند نیاز به آگاهى دارد. آگاهى از چه چیز؟ آگاهى از حقیقت «خود» كه متقوم به سه آگاهى است: آگاهى از خدا، از روز بازپسین، و از راهى ایمن كه به آن مقصد منتهى مى‌شود.
( صفحه 91)