تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

مفهوم اصلاح و افساد و مشتقات آن

اصلاح و افساد نیز از مفاهیم عام ارزشی هستند و در این جا نخست لازم است مفهوم این دو کلمه را از نظر لغوی بررسی کنیم و سپس کاربردهای قرآنیِ آن ها را بیان کنیم و سرانجام، به اقسام اصلاح و افساد در جامعه بپردازیم.
اصلاح و افساد از ریشه صلاح و فساد اشتقاق یافته اند و در مواردی به کار می روند که موجودی، کمال مناسب با نوع خود و آن چه که از او انتظار می رود را به دست آورد یا از دست بدهد. هر موجودی که در این جهان در مسیر حرکت و دگرگونی است، می تواند در شرایط خاصی به کمالاتی متناسب با نوع خود، دست پیدا کند که اگر به آن کمال دست پیدا کرد، از این وضع، مفهوم صلاح انتزاع می شود و اگر عواملی او را از وصول به کمال لایق خود، باز داشت، یا پس از وصول به آن، تداوم آن کمال را ناممکن ساخت، در این صورت، مفهوم فساد از آن انتزاع می شود؛ مثلا درخت میوه ای را در نظر بگیرید که در فصل معیّنی باید میوه مخصوص خود را بدهد و از آن نوع درخت، در چنین فصلی، دادن آن ثمر انتظار می رود؛ حال اگر آفتی به آن نرسد و به موقع، میوه ای که از آن انتظار می رود، بر شاخ و برگش ظاهر شود، از این وضع آن درخت، مفهوم صلاح و از کار کسی که آن درخت را پرورش داده و به ثمردهی رسانده است، مفهوم اصلاح انتزاع می شود؛ اما اگر آفتی به درخت برسد و میوه اش حالت طبیعی و کیفیت مطبوع خود را نداشته باشد، و در یک جمله، کمالی که باید، برای آن درخت حاصل نشود، از این وضع، مفهوم فساد انتزاع می شود و می گوییم: این درخت یا این میوه، فاسد شده است. چنان که اگر میوه درخت، ناقص ماند و در فصل مناسب خود، کیفیت مطلوب و حالت مطبوع خود را پیدا نکرد، یا میوه اش خراب شد، در همه این موارد، فساد درخت یا فساد میوه صدق می کند.
پس حقیقت فساد، به کمال نرسیدن موجودی است که انتظار می رود در شرایط
﴿ صفحه 152﴾
مناسب، به کمال برسد یا از دست دادن کیفیت یا کمالی است که بقا و دوام آن انتظار می رود. البته واژه «اصلاح» که از اصل صلاح اشتقاق یافته، در یک معنای محدود، به معنای برطرف کردن فساد است و در جایی به کار می رود که قبلا چیزی فاسد شده باشد و بعداً فساد و عیب آن را برطرف کنند؛ مثل تعمیر کردن ساعتی که خراب شده باشد؛ اما در یک معنای گسترده تر، مواردی را نیز شامل می شود که قبلا فسادی در کار نبوده تا آن را برطرف و اصلاح کنند، بلکه استعدادهایی وجود دارد که پرورش می دهند و به فعلیت می رسانند و موجودی را که استعداد و لیاقت دست یابی به کمالی را دارد، به گونه ای پرورش می دهند که آن کمال در آن تحقق یابد و آن موجود مستعد، از حرکت به سوی کمال خود باز نماند و یا منحرف نشود، بلکه رشد طبیعی خود را داشته باشد.
ممکن است گفته شود: در این فرض که فسادی قبلا نیست، چگونه واژه اصلاح صدق می کند؟ در پاسخ باید گفت: اطلاق واژه اصلاح بر این موارد، از باب مَثَل معروف «ضیّق فم الرکیّه» است؛ یعنی دهانه چاه را تنگ کن. وقتی به کسی گفته می شود: دهانه چاه را تنگ کن، معنایش این نیست که اول یک چاه گشاد حفر کن و بعد دهانه آن را تنگ کن، بلکه منظور این است که از اول، دهانه چاه را تنگ بگیر. لازمه اصلاح هم این نیست که وجود فساد قبلی ضروری باشد و بعد آن فساد را برطرف کنند، بلکه کاری را که کسی می خواهد انجام دهد، اگر آن را به طور صحیح و مطلوب انجام دهد، گفته می شود: آن کار را اصلاح کرد. اگر موجودی را خوب و درست پرورش دهد و آن را به حد مطلوب خود برساند و از همان اول، جلوی فاسد شدنش را بگیرد، می گویند: آن را اصلاح کرد.
در واقع، باید گفت که افساد نیز در مقابل اصلاح و به تناسب دو معنای آن، در دو مورد به کار می رود: نخست، در مواردی که چیزی به کمال مطلوب خود رسیده، اما آن کمال از آن گرفته شده و فاسد شده باشد. دوم در موردی که در پرورش چیزی کوتاهی شده باشد، به گونه ای که به علت پرورش غلط، اصلا به کمال نرسیده باشد.