تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

دیدگاه مورد قبول

ما معتقدیم که ارزش ها و حق ها دارای نوعی واقعیت نفس الامری هستند؛ یعنی واقعیت نفس الامریِ آن ها رابطه علّی و معلولی بین کارهای ارزشی و نتایجی است که بر آن ها مترتب می شود و کمالاتی است که با آن ها تحقق می یابد، نتایج و کمالاتی که مطلوب ذاتی و خود به خودی هستند و باید تحقق پیدا کنند.
اما این که می گوییم: آن کمالات باید تحقق پیدا کنند، این «باید» یک «باید» اخلاقی نیست، بلکه یک «باید» فلسفی است. منظور ما از باید فلسفی، این است که صفات الهی، مقتضیِ تحقق آن کمالات است نه این که ما می خواهیم دستور اخلاقی برای خدا صادر کنیم.
البته، همان طور که گفتیم، صفات الهی ذاتاً اقتضای تحقق کمال را دارد؛ اما چون انسان موجودی مختار است و کمال نهاییِ او از مجرای اراده و اختیارش حاصل می شود، خداوند کمالات انسان را جبراً به او افاضه نمی کند، بلکه برای این که انسان با
﴿ صفحه 174﴾
اراده و اختیار خود به کمالاتش نایل شود، او را بر اساس حکمت خود، هدایت کرده و احکامی را تشریع و توسط پیامبران به وی ابلاغ می کند تا او با اختیار خود و با پای بندی به آن احکام، به کمالات اختیاریِ خود دست یابد.
بنابراین، پشتوانه ارزش های اخلاقی و حقوقی، رابطه نفس الامری و واقعی علیت میان افعال ارزشی و کمال انسانی است و بایدهای ارزشی، تعبیرها و بیاناتی از ضرورت های بالقیاس هستند که بین علت ها، یعنی کارهای اختیاری، و معلول هایشان، یعنی کمال انسانی، وجود دارد.
بعضی دیگر گمان کرده اند که کمال، یک مفهوم ارزشی است و در ارتباط با میل و خواست انسان معنا پیدا می کند؛ مثلا وقتی که می گوییم: میوه گلابی کمال دارد، به خاطر این است که ما آن را دوست داریم و از خوردن آن لذت می بریم و اگر مزه اش تغییر کرد و بد مزه شد، می گوییم: کمالش را از دست داد؛ چون در این صورت، دیگر برای ما مطبوع و لذت بخش نیست. پس کمال، یک امر اعتباری، نسبی و تابع خواست و میل انسان است و واقعیتی در ورای میل و سلیقه ما و مطلوب بودن و لذت بخش بودن برای ما ندارد.
این سخن نیز درست نیست؛ زیرا منظور از کمال در این جا کمال فلسفی، به معنای شدت وجود است؛ یعنی یک موجود ممکن است نسبت به موجود دیگر مرتبه بالاتری از وجود را داشته باشد؛ مثلا وقتی نباتات را با جمادات می سنجیم ـ صرف نظر از این که ما از کدام یک از آن دو بیش تر بهره مند می شویم و کدام یک برای ما لذت بخش تر است ـ به وضوح درمی یابیم که نبات کامل تر از جماد است؛ زیرا می بینیم که هر چه را جماد دارد، نبات هم دارد، اما نبات چیزهای دیگری نیز دارد که در جماد نیست. گیاه رشد و نمو، تغذیه و تولید مثل دارد که این ها در جماد نیست و این نشانه برتر و کامل تربودن نبات نسبت به جماد است؛ ولی این کمال ربطی به خواست و میل ما ندارد.
در تأیید این سخن، خوب است به این حقیقت توجه کنیم که نیاز ما به آب و هوا از همه چیز بیش تر است؛ اما هیچ کس نمی گوید که کمال آب و هوا از کمال درخت گلابی بیش تر است. پس کمال، یک مفهوم عقلیِ واقعی است نه تابع خواست، میل و سلیقه ما. وقتی که گفته می شود: انسان باید به کمال خود برسد، منظور همین کمال واقعی است و در مورد انسان، عالی ترین نقطه کمال او قرب به خدا است که یک امر واقعی است.
﴿ صفحه 175﴾