تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

عوامل و شرایط پیدایش حسد

حسد صفتی است که در زمینه خاصی خودنمایی می کند و عوامل و شرایط خاصی لازم است تا این صفت در انسان ظاهر شود و کارهای وی را جهت دهد:
نخست آن که علاوه بر انسان حسود، وجود انسان دیگری که مورد حسد قرار گیرد، ضروری است. اگر انسان محسود یا مورد حسدی نباشد، هیچ گاه، زمینه برای تحقق حسادت فراهم نمی شود.
دوم آن که شخص محسود، از نعمت مخصوص و جالب توجهی بهره مند باشد.
﴿ صفحه 235﴾
سوم آن که نعمتی که وی از آن بهره مند است، به شکلی محدود و مورد تزاحم باشد؛ چرا که اگر نعمت ها به طور فراوان، و در اختیار همه باشد دیگر، نعمتی که در دست یک فرد باشد، حسادت دیگران را برنمی انگیزد.
بنابراین، حسد در انسان هنگامی تحقق پیدا می کند که ببیند شخص دیگری نعمتی در اختیار دارد که یا خودش مورد تزاحم است و یا وسیله ای است برای یک موقعیت ویژه و مورد تزاحم؛ مانند آن که آن نعمت، محبوبیت و موقعیت اجتماعیِ ویژه ای برای صاحب خود به همراه بیاورد. در این جا است که انسان وقتی آن نعمت یا موقعیت اجتماعیِ ویژه را در دست دیگری می بیند، احساس می کند که در این صورت، دست رسی به آن، مشکل یا ناممکن است و بدین علت، حسادت در او برانگیخته و شعله ور می شود که شخص محسود و متنعم را عامل محروم شدن خود از آن نعمت و موقعیت تلقی می کند و آرزویش این است که ای کاش آن شخص این نعمت را نمی داشت تا خود حسود می توانست از آن نعمت یا موقعیت ویژه، بهره مند شود.
از مطالب بالا به این نتیجه می رسیم که حسد یک گرایش فطری برای انسان نیست؛ زیرا آن چه که انسان به طور فطری می خواهد، رفع نیازهای اصیل خویش و دست یابی به کمالاتی است که استعداد آن ها را دارد و اگر ببیند به نعمتی نیازمند است که در اختیار شخص دیگری است، حسادت وی به او برانگیخته می شود؛ مثلا کودکی که بچه دیگری را در آغوش مادر خود می بیند، به او حسادت میورزد؛ زیرا می بیند که با وجود کودک دیگر، او از محبت و توجه مادرش محروم شده است.
بنابراین، متنعم بودن دیگران، مستقیماً احساس خاصی در انسان به وجود نمی آورد، بلکه از آن جا که منشأ محروم شدن خود انسان خواهد شد، حسادت را در انسان ایجاد خواهد کرد.
پس حسادت، خود به خود و مستقیماً یک احساس فطری نیست، بلکه نتیجه یک احساس فطریِ دیگر و دنباله یک گرایش اصیل دیگر است و خود، جنبه فرعی دارد و یک گرایش ثانوی است.
ممکن است درباره مثال بالا سؤال شود که اگر نیاز اصلیِ کودک به محبت مادر است، چرا در بعضی موارد، توجهی به مادر نمی کند؛ اما همین که مادر، کودک دیگری را در
﴿ صفحه 236﴾
آغوش گرفت، احساس حسادت می کند؟ پاسخ به این پرسش این است که در واقع، وقتی مادر کودک دیگری را در آغوش می گیرد، توجه این کودک به این نیاز خاص خود جلب می شود؛ یعنی کودک، پیش از آن نیز به نوازش مادر نیاز دارد، هر چند که ممکن است به آن توجهی نداشته باشد. هنگامی که مادرش به نوازش کودک دیگر می پردازد، توجه وی به نیازی که خود او به نوازش مادر دارد، جلب می شود و می ترسد که از آن محروم شود.
به بیان دیگر، عامل انگیزش حالت حسادت، فعالیت انحرافیِ حب ذات و خود دوستی است که وقتی انسان، دیگری را واجد یک نعمت و خود را فاقد آن ببیند و در مقایسه خود با آن شخص، خود را کم تر از وی احساس کند، به جای آن که برای به دست آوردن آن نعمت و بالا بردن خویش تلاش کند و به حد او برسد، آرزوی زوال نعمت او را می کند و همّ خود را در این راه مصروف می دارد که او با از دست دادن نعمتش پایین بیاید و به حد این شخص، که فاقد آن نعمت است، برسد.
بنابراین، حب ذات، به جای آن که شخص را وادار به کسب مثل آن نعمت و کمال کند و یا حتی کوشش کند تا کمال بالاتری را نیز به دست آورد، حالت حسادت را در وی برمی انگیزد و به جای آن که به تقویت و تکامل خود بپردازد، آرزو می کند که طرف دیگر هم ضعیف و کوچک شود تا با او مساوی گردد. پس حسد یک پدیده حساس و پیچیده است نه یک کشش طبیعی ساده تا گفته شود: انسان فطرتاً حسود است و می خواهد دیگران نعمتی را نداشته باشند.
بنابراین، مجموعه ای از علل و عوامل، دست به دست هم می دهند و شرایط پیچیده خاصی فراهم می شوند و این میل انحرافی را به وجود می آورند. اگر این شرایط به وجود نیایند، احساسی به نام حسادت در انسان تحقق نمی پذیرد؛ مثلا در مورد امور معنوی، تزاحم و محدودیتی وجود ندارد. علم و دانشی که برای یک نفر فراهم است، برای دیگری نیز قابل دست یابی خواهد بود و یا دست یابی تقوا و پرهیزکاری برای همه کس امری ممکن است. پس مورد حسد قرار نمی گیرند، مگر به لحاظ آثار مادیِ محدود و مورد تزاحمی که بر آن ها بار می شود.
بنابراین، حسد یک امر فطری و یک گرایش اصیل در روان انسان نیست، بلکه دو علت در برانگیختن آن نقش دارند:
﴿ صفحه 237﴾
یکی این که انسان حسود، متنعم بودن دیگران را به خاطر وجود تزاحم، عامل محروم شدن خود بداند.
دوم آن که وقتی دیگری را مهتر و بزرگ تر می بیند، به علت انحرافی که در فعالیت غریزه حب ذات یا خود دوستی پیش می آید، به جای آن که آن نعمت و موقعیت را برای خود نیز بخواهد تا خود را به او برساند، زوال آن نعمت و موقعیت را از شخص مورد حسد خویش می خواهد تا او سقوط کند و با خودش مساوی شود.