تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

علایم و شرایط جامعه صالح

علایم و شرایط جامعه صالح را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
شرط نخست، این است که افراد و اعضای جامعه بتوانند بی اضطراب و دغدغه، در آن، به زندگیِ خود ادامه دهند و زندگی و سلامتیِ آنان تهدید نشود و جان همه در امان بماند. جامعه ای که اعضایش امنیت جانی نداشته باشند، بی شک، جامعه فاسدی است.
تهدیدها و خطرهایی که متوجه زندگیِ اعضای جامعه می شود، شکل های گوناگونی دارند. گاهی، وضعیت اجتماعی به گونه ای است که تبهکاران، جان افراد و اعضای جامعه را تهدید کرده، با شکستن حریم قانون، مرتکب قتل می شوند. گاهی دیگر، جان افراد از سوی تبهکاران و قانون شکنان تهدید نمی شود، بلکه قوانینی که بر جامعه حکومت می کند، به گونه ای است که به ناحق خون کسانی در آن به هدر می رود. به ظاهر، دستگاه قضایی و دادگاهی هست که به مرافعات رسیدگی می کنند، برای افرادی که درگیر کشمکش و نزاعند، پرونده تشکیل می دهند و بر اساس قانون، حکم می کنند و با این همه، رأیی که دادگاه صادر می کند، حق نیست و افراد بی گناهی بر اساس حکم این دادگاه ها اعدام می شوند، جان شیرین خود را به ناحق از دست می دهند و خون پاکشان بر زمین ریخته می شود؛ چنان که نمونه هایش را در رژیم گذشته دیده ایم.
در درجه پایین تر گاهی سلامتیِ افراد جامعه تهدید می شود، ناقص و علیل می شوند، دستشان بریده می شود، کور می شوند، یا کاری می کنند که افراد بیمار شوند، مواد غذایی را مسموم می کنند یا افراد را به مواد مخدر معتاد می کنند که سلامتیِ آن ها تهدید می شود و به صورت عضوی بیکار و بیمار و انگل در می آیند و یا با گازهای سمی و مواد شیمیایی، هوا را آلوده و از راه دستگاه تنفسی به مردم تزریق می کنند و گاهی هم این سموم و داروهای زیان بار، مستقیماً به سلامتیِ خود شخص لطمه نمی زند، بلکه عقیم و نازا می شوند و یا فرزندانی بیمار، علیل و عقب مانده از آنان متولد می شوند.
شرط دوم، آن است که اعضای جامعه، امنیت مالی داشته باشند. اگر در جامعه، اموال مردم را نابود کنند، بمب بریزند و خانه هایشان را ویران کنند، کشتزارهایشان را به آتش بکشند، یا آفتی برای باغ ها و مزارعشان ایجاد کنند که بازده کامل را نداشته باشد و یا به هر شکل دیگر، زیان مالی به اعضای جامعه وارد شود، این هم نوعی فساد
﴿ صفحه 160﴾
اجتماعی است و کسانی که دست به این گونه خیانت ها بزنند و این کارها را بکنند، مفسد هستند. آیه شریفه (یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ)**بقره/ 205.*** به همه این موارد نظر دارد.
گاهی نیز اموال را از مالک قانونی اش می ربایند، یا به زور، مالش را تصاحب و غصب می کنند، یا اختلاس می کنند و در محاسبه، صورت حساب غیرواقعی می سازند، یا اموال کسانی را که نمی توانند از حق خود دفاع کنند، تصاحب می کنند و حقوقشان را زیر پا می گذارند، یا معاملات و مبادلاتی برخلاف عدالت و اصول عقلایی انجام می دهند که در این صورت، گرچه طرف معامله هم راضی باشد، اما این رضایت، عقلایی نیست و دلیل بر صحت معامله و مبادله نمی شود؛ مانند قمار، رشوه خواری و دیگر معاملاتی که در شرع باطلند و قرآن کریم با تعبیر (لا تَأْکُلُواْ اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ)**بقره/ 188.*** به این گونه معاملات اشاره دارد. همه این ها از مظاهر فساد مالی و اجتماعی است و اصلاح این فسادها به برقراریِ یک رژیم صالح مالی و اقتصادی، که از دزدی، رشوه خواری و امثال آن ها به دور باشد، کمک خواهد کرد.
شرط سوم، حفظ آبرو و حیثیت افراد در جامعه است. اعضای جامعه، انتظار دارند عِرض، آبرو، شخصیت و حرمتشان در جامعه محفوظ بماند. اگر در جامعه ای شخصیت افراد مصونیت ندارد، کسانی به ناحق ترور شخصیت می شوند، افراد بی گناه متهم می گردند و آبرویشان تهدید می شود، چنین جامعه ای نیز آلوده به یک نوع فساد اجتماعی است.
شرط چهارم، وحدت، همدلی و عواطف متقابل است که باید در بین افراد جامعه حاکم باشد. در یک جامعه صالح باید بین افراد و گروه های جامعه روابط صحیح برقرار باشد؛ چنان که در زندگیِ خانوادگی، بین زن و شوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، خواهر و برادر و... وجود دارد. روابط عاطفی ـ همان طور که گذشت ـ در پیوستگیِ اعضای جامعه نقش چشمگیری دارد و می تواند عامل مهمی برای تأمین مصالح اجتماعی باشد. پس اگر کسانی در جامعه، بین زن و شوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند و... اختلاف ایجاد کنند یا رابطه میان کارگر و کارفرمایی را که بر اساسی درست، روابط قانونی و مشروع
﴿ صفحه 161﴾
دارند، تیره و تار سازند و یا دیگر گروه ها و قشرهای اجتماعی را به جان هم بیندازند و علیه یکدیگر بشورانند، چنین کسانی نیز در زمره مفسدان اجتماعی به شمار می آیند و چنین جامعه ای فاسد است و نمی توان در آن، زندگی را به سلامت گذراند. در قرآن مجید آمده است:
(فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما مایُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ)**بقره/ 102.***.
پس می آموختند از آن دو فرشته چیزی را که بتوانند با آن، میان مرد و همسرش جدایی اندازند.
این آیه در داستان هاروت و ماروت آورده است که بنی اسرائیل از ایشان سحر یاد می گرفتند تا میان زن و شوهر دشمنی ایجاد کنند.
پس به طور کلی، هر کاری که روابط عاطفیِ میان اعضای جامعه را تیره سازد، مثل سخن چینی و سحر، جزء فساد یا مفاسد اجتماعی است و برعکس، هر کاری که عواطف اعضای جامعه به یکدیگر را برانگیزد و جوّ محبت و دوستی را میان آنان فراهم سازد، جزء اصلاح یا مصالح اجتماعی است.
شرط پنجم، حفظ حیثیت معنویِ اعضای جامعه است. البته «حیثیت معنوی» مفهوم وسیعی دارد و به یک معنا موضوع شخصیت و عِرض و آبرو را هم می توان حیثیت معنوی تلقی کرد؛ اما منظور ما از حیثیت معنوی در این جا، صرف ابعاد مربوط به عقل و روان انسان است؛ مثل عقاید و افکار که مربوط به مسائل عقلی و نظری است و اخلاق که مربوط به مسائل روانی است.
جامعه ای که اعضایش اعتقادات درستی پیدا نکنند و آموزش، پرورش و فرهنگ جامعه، زمینه تحصیل عقاید صحیح را برای افراد فراهم نسازد و یا برعکس، عواملی وجود داشته باشند که عقاید صحیح را از مردم بگیرند و کج فکری و کج اعتقادی در آن ها به وجود آورند، چنین جامعه ای نیز فاسد است و فساد اعتقادی و فساد اخلاقی جزء عمیق ترین ابعاد فساد اجتماعی خواهد بود.
هم چنین اگر در جامعه عواملی باشند که موجب انحراف اخلاقی افراد و رواج فحشا
﴿ صفحه 162﴾
و بی عفتی بشوند، این گونه نیز نوعی فساد اجتماعی مربوط به بعد فرهنگیِ جامعه است. بنابراین، در مسائل اخلاقی و مسائل اعتقادی نیز عنوان صلاح و فساد و اصلاح و افساد اجتماعی صادق است.