تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ارزش و اصالت عدالت

در این که همه انسان ها برای عدالت، جایگاه ویژه و ارزش والایی قائلند، شکی نیست و تنها سوفسطاییان، در این زمینه شبهه ای القا کرده و کلیّت آن را نپذیرفته اند. البته ما اطلاع دقیقی از افکار سوفسطاییان نداریم؛ اما از کتاب های تاریخ فلسفه استفاده می شود که آنان درباره ارزش های اخلاقی، عدالت، تقوا و امثال آن ها نیز با دیگران اختلاف نظر داشته اند و به ویژه، سقراط در این باره، با ایشان مناظره کرده که افلاطون آن ها را در محاورات خود نقل کرده است.
در قرون اخیر نیز در میان اروپاییان گرایش هایی به طرز فکر سوفسطاییان پیدا شده که چکیده سخن آن ها این است که انسان لذت خویش را می خواهد و همه تلاش های او برای دست یابی به مطلوب و توسعه قدرت خویش و استفاده بیش تر از مواهب طبیعت خواهد بود. در نتیجه، دست یابیِ هر چه بیش تر به نعمت های طبیعی، خواست انسان است و هر چیزی که این خواست طبیعیِ انسان را محدود کند، پذیرفتنی نیست. آنان معتقدند که انسان، مانند دیگر حیوانات، خواسته هایی طبیعی دارد که برای تأمین آن ها تلاش می کند و محدودیت هایی که برایش پیش می آید، جبری، قسری و غیرطبیعی خواهد بود که در مواردی ناچار است به آن ها تن دهد؛ اما در غیر این موارد، حق طبیعیِ او این است که هر چه بیش تر از مواهب و نعمت های موجود در طبیعت استفاده کند. بر این اساس، مثلا اگر ارتش یک کشور به کشور دیگری حمله کرد، آنان را زیر سلطه خود
﴿ صفحه 122﴾
درآورد و استثمارشان نمود، این حق آن کشور است؛ زیرا خواسته هایی دارد و قدرت بر تأمین آن خواسته ها را نیز دارد و هیچ چیز نمی تواند مانع آن در دست یابی به خواسته هایش بشود.
در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطاییان به خشایارشاه حق دادند که از ایران لشکر کشید و یونانیان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود که می خواست قدرت خود را به کار گیرد و این کاملا طبیعی بود و اگر ما هم بودیم، همین کار را می کردیم.
در بین فلاسفه اخیر اروپا نیز چنین گرایش هایی به وجود آمده است؛ مثلا نیچه می گوید: اصل در اخلاق، قدرت است. انسان باید قدرت خود را توسعه دهد و هر چیزی که نشانه ضعف یا موجب آن شود، مطلوب نیست. او می گوید: مفاهیمی مثل حسن عدالت و قبح ظلم، دستاویزی هستند برای قدرتمندان که می خواهند به وسیله آن ها مردم را رام کنند و هیچ اساس دیگری نمی توان برای آن در نظر گرفت.
چنین گرایشی، کم و بیش، در طول تاریخ فلسفه وجود داشته و ارزش مطلق عدالت، مورد تردید قرار گرفته است. در واقع، انکار ارزش عدالت، به انکار اصالت اخلاق برمی گردد و معنایش این است که ارزش های اخلاقی، مطلق و اصیل نیستند، بلکه نسبی و تابع خواست های انسان ها و جوامع انسانی اند.
غیر از کسانی که منکر اصالت ارزش های اخلاقی هستند، طرفداران همه نظام های اخلاقی و همه کسانی که اصالت اخلاق را پذیرفته اند، عدالت را یک ارزش معتبر می دانند.
در این جا، برای روشن شدن مسائل مورد بحث در این بخش، لازم است دیدگاه های مربوط به مسئله اصالت اخلاق را ـ هر چند که در اصل، به فلسفه اخلاق مربوط می شود ـ به منظور رفع برخی شبهات و ابهامات بیان کنیم.