(93) وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَقَکُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَیْنَکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا وَ أُشْرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَنُکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
و (یاد کنید) آنگاه که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بالا بردیم (وگفتیم:) دستوراتی که به شما دادهایم، محکم بگیرید و گوش دهید (و عمل کنید. امّا آنان) گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم، و به سبب کفرشان به (پرستش) گوساله دلباختند. بگو اگر ادّعای ایمان دارید، (بدانید که) ایمانتان شما را به بد چیزی فرمان میدهد.
نکتهها:
آخرین حرف یهودیان این بود که اگر پیامبری از بنیاسرائیل نباشد، به او ایمان نمیآوریم و تنها کتابی را که بر خودمان نازل شده باشد، قبول داریم.
قرآن چند نمونه از دروغهای آنها را بیان میکند: نمونه اوّل در آیه قبل بود که فرمود: شما اگر در این ادّعا راستگو هستید، پس چرا به موسی پشت کرده و به سراغ گوساله پرستی رفتید؟! نمونه دوّم همین آیه است که میفرماید: از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم و گفتیم: با کمال قدرت قوانین آسمانی تورات را بگیرید و گوش داده و عمل کنید، امّا شما گفتید: ما قوانین را میشنویم، ولی عمل نمیکنیم. حال اگر به قرآن و پیامبر اسلام ایمان نمیآورید به این بهانه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از ما نیست و قرآن بر بنیاسرائیل نازل نشده است، پس چرا با موسی و تورات او آنچنان برخورد کردید؟!
قرآن راز این عدم اعتقاد را چنین بیان میکند: آنها به خاطر کفرشان، دلهایشان از علاقه به گوساله سیراب شده و جایی برای تفکّر و ایمان نمانده بود. اگر بنیاسرائیل در ادّعایشان صادق هستند که هر چه بر ما نازل شود به آن ایمان میآوریم، پس این جنایت را که در پروندهی آنان هست، چگونه توجیه میکنند؟ آیا گوساله پرستی، پیامبرکشی و پیمانشکنی، جزء ایمان است؟!
پیامها:
1- میثاق گرفتن، یکی از عوامل و انگیزههای عمل است. (اخذنا میثاقکم)
2- حفظ دستآوردهای انقلاب الهی، هر چند به قیمت تهدید باشد، لازم است. (رفعنا فوقکم)
3- انجام احکام و دستورات الهی، نیازمند قدرت، جدّیّت، عشق و تصمیم است و با شوخی و تشریفات، سازگاری ندارد. دینداری، با ضعف و مسامحه و سازشکاری سازگار نیست. (خذوا ما آتیناکم بقوة)
4- عشق و علاقهی مُفرِط، خطرناک است. اگر دل انسان از علاقه به چیزی پر شود، حاضر نمیشود حقایق را بپذیرد.**چنانکه گفتهاند: «حبّ الشیء یعمی و یصمّ» دوستداری چیزی، انسان را کور وکر میکند. یعنی انسان دیگر حاضر نیست عیبهای آنرا ببیند ویا بشنود.*** (اشربوا فی قلوبهم العجل)
5 - رفتار، بهترین بیانگر افکار و عقاید انسان است. (بئسما یأمرکم به ایمانکم)