ملت هایی كه در تن پیشوایان خود میشكنند، به جهت آن است كه به رهبرانی توخالی دل سپردهاند و در نهضت حسین، این دشمن است كه درهم میشكند و به بیتعادلی كشیده میشود.
در آخرین ساعات روز عاشورا، حسین(ع) - عصاره همه یارانش- به عنوان آخرین نفر، تنهای تنها، بالاترین معنای مقاومت را مینمایاند تا همه برای همیشه بفهمند در جبهه حسین(ع) بودن یعنی چه؟ و بفهمند در این جبهه هرگز پیشوایان در هیچ شرایطی درهم نخواهند شكست، حتی وقتی كه فقط و فقط خود باشند و انبوه دشمن. راستی در چه نهضتی است كه پیروان آن هرگز به پوچی گرفتار نخواهند شد، حتی اگر همه كشته شوند؟
امامحسین(ع) عصاره یاران خود در كربلا بود. اگر حضرت وقتی كه تنهایتنها شدند كوتاه میآمدند در حدی كه حضرت را اسیر كنند و به دارالعماره ببرند، دیگر كربلا تمام بود و خون آن 72 تن هم ضایع شده و دیگر چیزی به نام كربلا و نهضت حسین(ع) به عنوان هدیه خدا - كه ادامة نبوت نبیاكرم است- نداشتیم. نگاه من در اینجا به مبانی تكوینی قضیه كربلا نیست، به تشریع و انتخاب حسین(ع) است. حسین(ع) فرماندهی است كه یاران حسین در حسین شكست نخوردند، یعنی فرماندهی است كه در تنهایی از همه یارانش بیشتر شجاعت نشان داده است. خیلی علاقهمند هستم شما وقایع بعد از ظهر عاشورا را از زبان غیر دوست بخوانید، از زبان كسانی كه میخواهند كربلا در اوج خود به نمایش تاریخ نرسد. شنیدن این سخنان از زبان غیر دوست برایمان غرور آفرین است، آنها میگویند ما ندیدیم و نمیتوانستیم تصور كنیم كه یك انسانی بعد از این همه خستگی و تشنگی این همه قدرت نشان بدهد. عُمر سَعد میگوید: اگر به حسین مهلت بدهید میمنه و میسره لشكر را به هم میپیچاند. گویا حسین(ع) بعد از كشته شدن یاران و برادران و خاندانش، یك تنه بنا دارد با نیرویی برابر نیروی همه انبیاء و اولیاء در طول تاریخ بر همه شرك حمله كند و لقب «وارث آدم تا خاتم» را یكجا به نمایش بگذارد. انگیزه مقابله با كفر را كه در همه موحدان طول تاریخ بود، یكجا در خود جمع كرده و امیدی را كه در پیروزی خود تا آخر تاریخ به دست میآورد، به دست آورده و با همة انگیزه توحیدی ممكن و همه امید ممكن، بر سر دشمن، یعنی همه شرك با پنهانترین چهرهاش، میتازد كه به واقع اگر در كلّ آفرینش فقط همین صحنه آفریده شده بود ارزش آفریدن انسان را توسط خدای حكیم داشت. خوشا به حال اصحاب حسین(ع) كه به پیشوایی دل سپردند كه در او نشكستند، بلكه پروریدند، به پروریدن همه موحّدان تاریخ.
خدا میداند تنها و تنها قاعده این است كه اگر میخواهید نجات پیدا كنید، فقط با رهبران حسینی میتوان نجات پیدا كرد. ملتهایی كه در تن پیشوایان خود میشكنند به جهت آن است كه به رهبران تو خالی دل سپردهاند، اگر كمی دقیقتر تاریخ را نگاه كنیم همه ملتها از این واقعه نگرانند كه نكند آرمانهایشان توسط رهبرانشان لگد مال شود و همیشه هم لگدمال شده است. در تاریخ برای این مورد، نمونه های بسیاری هست، «لنین» را ببینید، «استالین» را باآن پنجههای آهنین و ارادة آهنی ماركسیستها در نظر بیاورید. «استالین» رهبر دولت كارگری كه باید چون كارگران زندگی كند وقتی بعد از جنگ جهانی با «چرچیل» و «روزولت»، با هواپیمای اختصاصیاش به ایران آمد، گاو مخصوصش را آورد تا در ایران از شیر غیر گاو مخصوصش نخورد، در حالی كه همیشه میگفت: ما طرفدار خلقِ زحمت كشیم! این یك موضوع بسیار روشن است، همیشه همین طور بوده است كه آرمان ملتها توسط فرماندهانشان لگدمال میشود. به نظر شما تبعات این حركات چیست؟ ملتی كه نسبت به رهبران خود نگران باشد به نشاط نمیآید. همیشه همین طور بوده كه رهبران مینشستند با همدیگر گپ سیاسی میزدند و اهداف ملتها را زیر پا میگذاشتند. شیعیان چون عموماً با رهبران معنوی روبهرو بودهاند تاكنون خیلی كارد به استخوانشان نخوردهاست. ولی حكومتی كه ما در آینده میخواهیم تشكیل بدهیم اگر حسینی نباشد، با حیله دشمن از بین میرود. فكر میكنید چرا دشمن به شهید رجائی امید ندارد ولی به بنی صدر امید دارد؟ برای اینكه شهید رجائی در مكتب حسین(ع) پروریده شده است، از این رو دشمن به او هیچ امیدی ندارد. اما هر كس به غیر حسین(ع) نزدیك شود، دشمن میتواند روی او برنامه ریزی كند و واقعاً به او امیدوار میشود. چرا دشمن عموماً به روحانیت شیعه امیدوار نیست؟ چون اینها در مكتب حسین(ع) پروریده شدهاند.