حسین(ع) در آینه روزگار چه دیده بود كه به اهل خیام خود گفت: نگران نباشید، بعد از من چیزی نمیگذرد كه شما را با احترام به موطنهایتان میرسانند و خود آنها ذلیل میشوند. آری؛ چه دیده بود كه یزید دستور داد با احترام با ذُریّه پیامبر(ص) برخورد كنید.(64) چراكه سراسر وجود او را شكست فرا گرفته است، و هیچ راهی برای فرار از این شكست نمییابد. این است كه باید حسینی عمل نمایی تا یزید را در چنگال خود این چنین خوار و ذلیل كنی، و باید حسینی فكر كرد تا دشمن را حقیر ببینی و نه قدرتمند، و باید بیشتر از آنكه حسرت یزید بودن داشته باشی، حسرت حسین شدن در تو شعلهور باشد. هرچند با روانی كوفیصفتانه، آرزوی عزّت حسینی داشتن نیز یك آرزوی واهی است و هرگز محقّق نمیشود!
دل به عزّت یزیدی سپردن نه چاره راه است و نه رسیدن به مقصد. یعنی نمیشود برای پیروز شدن و به مقصد رسیدن، گفت ای كاش من قدرت یزید را داشتم؛ بلكه باید بخواهی حكمت حسین(ع) را داشته باشی تا در همة صحنهها پیروز بمانی.
پی بردن به این نكته كه قدرت یزیدی اصلاً قدرت نیست و نمیتواند دارندة آن را به مقصد برساند و این حكمت حسینی است كه همه چیز را به مقصد و به ثمر میرساند، نیاز به بحث و بصیرت زیادی دارد. در حكمت حسینی قدرت اسلحهها نقش محدودی دارد. حضرت اباعبدالله(ع) بیاسلحه نبودند، بی جنگ هم نبودند، گردنشان را هم به شمشیرها نسپردند، نمیخواستند هم بیقدرت باشند، اما در شرایطی از اندیشه و ایمان بهسر میبردند كه قدرت اسلحههای یزیدی چیزی نبود. لطف امامحسین(ع) باید شامل حالمان شود تا در حسرت قدرت یزیدی بهسر نبریم و طالب حكمت حسینی باشیم. در حكمت حسینی اسلحهها نقش اصلی را ندارند و همه امید به قدرت اسلحهها بسته نشده است تا اگر قدرت نظامیمان كافی نبود از تحرّك باز بمانیم و از ادامة حیات دینی مأیوس گردیم و در نتیجه مقهور دشمن شویم. نگوییم ایكاش ما قدرت یزید را داشتیم تا به خدمت حسین(ع) میرفتیم، بگوییم ایكاش ما حسینی میاندیشیدیم تا یزید در چشم ما حقیر باشد. البته حاكمیّت اسلامی بر جامعه برای اباعبدالله(ع) چیز مطلوبی بود اما نه یك حاكمیّت تسلیحاتی و نظامیِ صِرف مثل یزید.