امویان دائم ترس را منتشر میكردند و نگران آن بودند كه مردم از دام ترسِ از مرگ رها شوند و از آن بیرون روند. رها شدن مردم از دام ترس، پایان سلطة قدرتمندان است، چراكه همة نظام ارزشی آنها در ترس از مرگ رونق و بقاء دارد. و حسین(ع) به همه فهماند ترس از مرگ، كشتن یك حكمت و یك فرهنگ متعالی است؛ و لذا یكی از شعارهای كربلا این است كه: «اِنّی لا اَرَی الْمَوتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لا اْلحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ اِلاّ بَرَما» یعنی من مرگ را در چنین شرایطی جز سعادت نمیبینم و زندگی با ستمكاران را جز ملالت و هلاكت نمینگرم. همچنانكه وقتی در برخورد اوّل، حُرّ با امامحسین(ع) روبهرو شد، به حضرت گفت: فكر میكنم اگر مقاومت كنید، كشته میشوید. امامحسین(ع) در جواب او فرمودند: «اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنی؟» آیا مرا از مرگ میترسانی؟ اصلاً مگر مرگ چیزی است كه در فرهنگ حسین(ع) جایی داشته باشد تا بتواند تصمیمات او را تغییر دهد؟ ترس ازمرگ، بزرگترین ضعف بشراست و اژدهای قدرت، حاكمیّت خویش را بر ضعفهای بشر بنا نهاده و از همه بیشتر بر «ترس از مرگ»؛ و قدرتمندان همیشه بر اساس «ترس بشر از مرگ» در امنیت هستند. این است كه حكمت حسینی حكمت فرو ریختن همه قدرتهای غیرالهی است در همه عصرها، و برای همه نسلها. و تا به حسین(ع) نزدیك نشدهای، ترس از قدرتهای غیرالهی شور حیات را در وجود تو میخشكاند و در تصمیمات تو بدون آنكه بخواهی نفوذ میكند.(21)
ماركسیستها و تودهایها در قبل از انقلاب اسلامی ادعای مبارزه با شاه را داشتند و او را بسیار بد میدانستند و نسبت به او كینه میورزیدند، ولی وقتی پای مرگ پیش میآمد تمام حرفهایشان را پس میگرفتند، نظام شاه آنها را به روزی انداخت كه سخنگوی شاه شدند و سخن به مداحی او گشودند؛ حال اگر به جوانان مسلمان مثل فدائیان اسلام و یا گروه مؤتلفه اسلامی نگاه كنید، هرچه به مرگ نزدیكتر میشدند، بیشتر به نشاط میآمدند. به عنوان نمونه؛ افسری كه میخواست عدّهای از فدائیان اسلام را بكشد، گفته بود: «اینها را وقتی به پای چوبههای اعدام آوردیم، همدیگر را بغل كردند و به هم التماس دعا گفتند و وقتی میخواستیم چشمهایشان را ببندیم گفتند: چرا میخواهید چشم ما را ببندید؛ ما كه جای بدی نمیرویم؟» ملاحظه كنید وقتی انسانها از مرگ نهراسند، چگونه به مرگ بهعنوان حیاتی با شور برتر مینگرند! محال است در تاریخ بتوان چنین صحنههایی را بدون مددگرفتن از كربلا درست كرد.
كربلا؛ بشر را از حقارت، یعنی «ترسِ از مرگ» نجات میدهد. آیا امروز این همه ذلّت انسانیّت را در فرهنگ غرب حس میكنید؟ - فرهنگ غرب یعنی فرهنگ ذلّت انسانیّت- ما در چنین شرایطی برای نجات خود و نسل جوان یك امید بیشتر نداریم و آن فقط امید به كربلاست. روشنفكران غربزده تصور نكنند این كشور شیعه به سرنوشت غرب دچار میشود و گمان نكنند همانطور كه كلیسا مغلوب دنیاداران شد، اینجا هم این آقایان میتوانند روحانیت را مغلوب خود كنند؛ اینها جایگاه حسین(ع) و كربلا را نمیفهمند.
مگر انقلاب اسلامی، درست وقتی كه اروپا به زعم خود همة دین را پشت سرگذاشته بود و رابطة خودش را با دین تمام كرده میدانست؛ در این كشور شیعه، اوج نگرفت و در یك انفجار دینی صحنه جهانی را متأثّر نكرد؟ پس این تحلیلهای غربزدگانی كه به تبعیت از مسیر كلیسا در غرب، مسیر انقلاب دینی را میخواهند به انحراف از دین بكشانند، یك امید غیر واقعبینانه است. پس عزیزان؛ اوّلاً: به هیچ وجه جای ناامیدی نیست. ثانیاً: یك امید هم بیشتر نیست و آن فرهنگِ نترسیدن از مرگ است كه فقط در كربلا یافت میشود.