تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

وقتی انسان خود را به دشمن می‌سپارد

ناامیدی از خویشتن بدترین بلایی است كه اگر به جان انسان بیفتد همه وجود او را در هم می‏پیچد. در این حال گمان می‏كنیم شرارتِ دشمن است كه ما را می‏رباید و به وحشت می‏اندازد و می‏پنداریم دست‏های قدرت دشمن است كه ما را به زوال می‏كشاند، درحالی كه چون ما از خدای عالَم و آدم، غافل شده‏ایم خود را به دامن شراره‏های دشمن می‏سپاریم و نهضت حسینی از آن ناگفتنی‌هایی است كه این مسئله را به ما آموخت و راهی بود تا انسان در این بلا گرفتار نشود، و نه تنها عناصر كوچك وحشت، كه بزرگترین حیله‏های خشونت بی تأثیر گردد.
اگر انسان امید رسیدن به هدفی را كه می‏طلبد، نداشته باشد به تضاد می‏افتد، چراكه از طرفی این هدف را می‏خواهد و از طرف دیگر نمی‏تواند آن را به دست آورد. و این حالت خیلی كشنده است چون انسان می‏پندارد این شرارت دشمن است كه او را می‏رباید و وی را به وحشت می‏اندازد. این یك پندار بسیار خطرناك است. اولین سؤالی كه باید برای شما پیش بیاید این است كه آیا آنچه ما را در حوادث می‏شكند، پیچیدگی حادثه است یا از دست دادن امید ایستادگی در مقابل پیچیدگی حادثه؟ آیا فكر كرده‏اید كه امام‌حسین(ع) در خود چه دید كه این همه توصیه برای نرفتن به كوفه و پیش‏بینی‏های به ظاهر صحیحی كه اتفاقاً همان‌طور كه آن نصیحت كنندگان به امام می‏گفتند واقع شد - به معنای شكست خوردن- را به چیزی نمی‏گیرد و حركت خود را آغاز می‏كند؟ این سرّ عجیبی است كه امید داریم به حق حسین‏(ع) برای ما روشن شود. اگر تاریخ را خوب مطالعه كرده باشید می‏بینید كه همه متفكران مذهبی زمان، مثل ابن‌عباس و عبدالله‌بن‌جعفر و ابن‌حنفیه به امام‌حسین(ع) گفتند: «حسین! اگر به كوفه بروی كشته می‏شوی» «حسین! اگر می‏روی لااقل به طرف عراق نرو»، «حسین! اگر می‏روی، لااقل زن و فرزندانت را نبر». حسین(ع) چه چیزی در خودش می‏بیند و چقدر به پشتیبانی حق در مسیری كه برای احیاء دینِ حق انتخاب كرده، اطمینان دارد كه همه این پیشنهادها را به چیزی نمی‏گیرد؟ حضرت در پاسخ می‏فرمایند: «شما ناصح خوبی برای ما بودید» نفرمودند: «شما دروغ می‏گویید» آنها هم دروغ نگفتند، مگر به حضرت نگفتند كه خودت را می‏كشند و زن و فرزندت را اسیر می‏كنند و مگر این طور نشد؟ چه چیزی فوق حادثه‏هاست كه حسین(ع) چنین توانی را در خودش می‏شناسد كه فوق حادثه‏ها و تحلیل‌ها زندگی كند؟ كسی كه به الفبای كربلا نزدیك شده به این نكته توجه دارد كه این دشمن نیست كه شرارت‌هایش، انسان را می‏رباید، بلكه این انسان است كه طعمة شرارت دشمن می‏شود و چون از خدای عالم و آدم غافل شد، خود را به دامن شراره‏های آتش دشمن می‏سپارد.
كمی فكر كنید ببینید، طبیعی‏ترین موضع‏گیری در حادثه كربلا این بود كه اباعبدالله(ع) در آن‌جا بگوید كه ما تسلیم شدیم و موضوع تمام می‏شد. او چه چیزی می‏بیند كه می‏گوید اولاً: تسلیم نمی‏شویم و ثانیاً: تا آخرین نفس می‏جنگیم؟ تا آخرین نفس جنگیدن اباعبدالله(ع)، غیر از تا آخرین نفس جنگیدن رزمندگان ما در جبهه‏هاست! رزمندگان ما جلوی خودشان، تمام یاران راكشته نمی‏دیدند و همة قدرت را در دشمن نمی‏دیدند هرچند مطمئناً جبهه‏های ما از یك زاویه ظهور «كُلُّ یَوْمٍ عاشُورا» است، ولی ما در متونمان داریم «لا یَومَ كَیَوْمِكَ یا اَباعَبْداللّه». ای حسین هیچ روزی مثل روز تو نیست.