هم «محبّت به حق» و هم «نترسیدن از مرگ» دو عنصری است كه انسان را از همة سایههای دروغین اژدهایِ بزرگ قدرت در هر زمانی میرهاند. در نترسیدن از مرگ، انسان خود را رها میكند؛ در عشق و محبّت به حق، پیله نظر به خود و منیّت خود را میشكافد و رو به عالمی فوق عالم ترس میكند؛ و این هر دو یعنی «محبّت به حق و نترسیدن از مرگ» در ایمان به خدا جمع است و حسین(ع) نمایش همین ایمان است و نهضت او یعنی محبّت به حق و نترسیدن ازمرگ. و راه رهاشدن انسان از دست همة قدرتهای دروغین، چه قدرت دیروز اُموی و چه قدرت پوچگرای امروز غربی را او نشان میدهد، تا با نشاط آزادی از ترس، روزگار را در ذوقِ حضورِ با حق بگذرانی.
گاهی احساس میكنید از همه چیز آزادید و تمام دریچههای غیب به سوی شما باز شدهاست و در یك حالت آزادی از گذشته و آینده، در یك حالت حضور با حق و در یك حالت شور و نشاطِ ارتباط با حق، زندگی خود را مییابید و زندگی یعنی این. اگر میبینید در چنین نشاطِ حضورِ با حق نیستید جای پای آن را در ترس از مرگ پیدا كنید، ترس از مرگ نمیگذارد كه ما با حق باشیم و كربلا یعنی نترسیدن از مرگ و دل سپردن به حق.(22)
باز برگردیم به شرح حال زمان معاویه:
آرامآرام، مقاومتها از بین رفته و زهر فرهنگ امویِ رومیِ معاویه، در تمام رگ و پی جامعه نفوذ كرده بود و هیچ كس باور نمیكرد جز تسلیم به وضع موجود كار دیگری ممكن است و آنچه به علاقهمندان به ارزشهای معنوی القاء میشد و در گوشها دائم زمزمه داشت، این بود كه دیگر كاری نمیشود كرد.
حالا در جامعه سه گروه وجود دارد: یك گروه دل به غرب سپرده و زندگی خودشان را در بَزَك كردن بیشتر دنیا، پوچ كردهاند و میخواهند بقیه را هم به این پوچی بكشانند. گروه دوم دلشان با امام و انقلاب است اما میگویند: فایده ندارد و كاری نمیشود كرد. اینها قبول دارند حق با امام است ولی میگویند: همه جا را دشمن گرفته است. گروه سوم كسانی هستند كه دلشان با حق و ارزش ها است و مثل حسین(ع) امیدوارند، چراكه فرهنگ حسین(ع) یعنی فرهنگ امیدواری.
فرهنگ معاویه امثال گروه دوم را سرجای خودشان میخكوب كرد و امامحسین(ع) با شهادت خود این گروه دوم را نیز تكان دادند و آنها را به گروه سوم پیوند زدند، تا امیدواری برای همیشة تاریخ، راه و روش جبهه حق باشد، آنگاه كه به حسین(ع) اقتدا شود.