شاید در ابتدا انتظار عزیزان این باشد كه مباحث كتاب به صورت یك مقالة علمی كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولی همچنانكه ملاحظه مینمایید به دلایل زیر تلاش شده است در ویراستاری متنِ كتاب فضای گفتاری آن حفظ شود.
1- فرق متون دینی با مقالههای صرفاً علمی این است كه متون دینی - از جمله این كتاب- باید علاوه بر آنكه جنبة اطلاعرسانی داشته باشد، جنبة حضوری و بازیگرانة مخاطب خود را نیز حفظ كند، زیرا هدف دین تربیت انسان است و نه آموزش او، و جایگاه باورهای دینی قلب انسان است و نه ذهن او. در این روش است كه انسان، متذكر و متأثر میگردد و مطالب دینی، او را در تغییر رفتار یاری میكند، و لذا باید ارتباط حضوری متون دینی با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بیان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آید تا همان سیر و سفر حضوری در قلب خواننده محقق گردد.
2- در دریافت "حصولی" از واقعیات به هیچوجه پیوندی میان ما و واقعیات برقرار نمیشود و آنهایی كه عادت كردهاند در حدّ آگاهی از واقعیات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث یك مقالة شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولی ما تلاش میكنیم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقیقت قرار گیرد و از پرتو مقدس آن بهرهمند گردد و این كار با علم حصولی نسبت به حقایق مقدس، ممكن نیست. آری «زِگوهر سخنگفتن آسان بود» ولی آن را یافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهرهمندگشتن، راه دیگری میخواهد، آنهم راهی كه بس طولانی است، راه سیر از مفهومِ وجود، به سوی خودِ وجود، راهی كه عارف در وصف آن میگوید:
رهرو منزل عشقیم و زسر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمدهایم
3- خصوصیات متون دینی میطلبدكه یك نحوه «از خویش برون آمدن» را درپی داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعلهور شود كه گفت:
شهر خالی است زعشاق، بود كز طرفی
مردی از خویش برون آید و كاری بكند
به تعبیر دیگر در متون دینی رابطة «من - تویی»(1) بین خواننده و متن برقرار است یعنی انسان با كل وجود خود با متن مرتبط میشود و درون رابطه قرار میگیرد.
4- متون بزرگ دینی كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و میشود چیزی جز مخاطبه و محاورة متقابل گوینده با خواننده نیست، آنهم با ارائه انبوه مثالها. مسلّم مولوی بنا ندارد در مثنوی و یا در دیوان شمستبریزی اطلاعات خود را با خواننده در میان بگذارد، بلكه تلاش او این است كه راهی در مقابل مخاطب خود بگشاید و او را نسبت به خود فعال نماید. لذا نمیتواند به نحوة دیگری غیر از نحوهای كه مثنوی یا دیوان شمس را ارائه داده است، سخن بگوید و اگر حسامالدینچلپی سایه به سایة مولوی اشعار او را مینویسد، حالت مخاطبه و محاورة متقابل آنها را نیز حفظ میكند، و به همان اندازه كه انسان دارای ابعاد گوناگون و تو در توست، باید مولوی هم - كه انسان را مخاطب خود قرار داده است - تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضی در ابتدای امر این باشد كه مثنوی نظم ندارد و مولوی پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه یك وجه داشته باشد و عقل و خیال و عاطفه و فطرت او هركدام بر دیگری تنیده نباشد؟
حتماً مستحضرید كه تفسیر قیّم المیزان نیز حاصل محاوره و مخاطبة علامهطباطبایی(ره) با شاگردان خاص ایشان در شبهای جمعه در منزلشان و روزهای چهارشنبه مدرسة حجت بود و حضرت علامه(ره) حاصل آن مخاطبه و محاورة بینابینی را با وسعت بیشتر تدوین نمودند و همین موجب میشود كه در خواندن آن تفسیر گرانقدر حالت حیات و «از خویش برون آمدن» در خواننده ایجاد شود.
از همه مهمتر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خوانندة خود است و آنهم محاورهای با ابعاد گوناگون و با شخصیتِ تو در توی انسان - انسانی كه عقل و خیال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنیده شده است - به طوری كه هركس میخواهد با قرآن به عنوان یك كتاب علمی صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشیدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسی(ع) را اینهمه پراكنده و هر وَجه آن را در جایی گفته است؟ از نظر چنین فردی شاید قرآن نظم یك مقالة علمی را نداشته باشد، ولی اگر متوجه شد قرآن كتاب تربیت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن میگوید و در مثال حضرت موسی(ع) در هر موقعیتی وجهی را پیش میكشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقیة وجوه در فضای محاوره و مخاطبهای دیگر باید به میان آید، میفهمد كه قرآن به اندازة انسان منظم است.
5- وقتی مجموعهای از سخنرانیهای استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درمیآید ایشان پس از بررسی آن، حذف و اضافاتی را اِعمال مینمایند تا خوانندگان محترم بتوانند بیشترین استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلی به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعة كتاب احساس شود در بعضی از قسمتها حالت سخنرانیبودن بحث تغییر كرده است، كه از آن گریزی نیست. ولی به طور كلی چون معتقدیم هدف متون دینی تربیت انسان است و نه صرفاً آموزش او و جایگاه تربیت قلب است و نه ذهن، سعی شده است تا حدّ امكان فضای محاورهای آن محفوظ بماند.
گروه فرهنگی المیزان