تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

عوامل رشد روحیة كوفی‌گری

مگر نه این‌كه وقتی غوغا فراهم آید عقل و دین هر دو فرو می‏افتند؟ و مگر نه این‌كه كوفیان مجسّمه غوغا بودند؟ حال به من بگو: چون اهل غوغا بودند خوب نمی‏اندیشیدند و مقید به تعهدات دینی نبودند؟ و یا چون تدبّر در دین نداشتند اهل غوغا شدند و نتوانستند از فرستادة امام، خوب نگهداری كنند و مرعوب تهدید عبیدالله شدند؟ هر دو جواب یكسان است، عمده آن است كه تدبّر و تعقّل و دینداری را فرو ننهی و به غوغا دامن نزنی، وگرنه از حكمت حسینی دور می‏افتی هر چند دل در هوای حسین(ع) داشته باشی.
مردمی كه غیرت قبیلگی، آنها را به حركت درآورد و دین را در زیر سایة علماء دین ندیده باشند، و اگر هم پای منبری می‏نشینند، بیشتر با انگیزه‏ای غیر از تعلیم و تربیت و وعظ، دلشان در شور گروه و قبیله‏شان می‏تپد، به راحتی جمع می‏شوند و به تعداد 18000 نفر با فرستاده امام بیعت می‏كنند، و با یك تحلیل سیاسی یكی از خان‌زاده‏های كوفه پراكنده می‏شوند.(42) چراكه نه به جهت وظیفة دینی بیعت كردند و نه بر اساس تكلیف دینی مسلم‌بن‌عقیل را ترك نمودند. این مردم نهضت حسین(ع) را متوقّف نكردند ولی خودشان عبرت روزگار شدند، تا ما در عمل زدگی همه عمر را به شنزار سیاست زدگی و حبّ جاه و مقام و گروه، فرو نبریم و از خود باز نمانیم و بیشتر در تربیت معنوی خود بكوشیم.
اهل مكّه چون وضع مالی‏شان خوب بود، حال مبارزه نداشتند، و لذا سكون را برگزیدند، و اهل مدینه هم به سكوت موضوع را از سر گذراندند، و كوفیان هم دیوانگان غوغاسالار تاریخ‏اند (نهج‌البلاغه در خطبه‏های 29، 34، 39، 69، 166 روانِ كوفیان را بررسی می‏كند). ما در روان غوغاگر كوفیان و سكوت اهل مدینه و سكون اهل مكّه، سقوط شرافت اسلامی را می‏بینیم. حال می‏پرسیم چرا؟ راستی مگر نه این‌كه در روان هر انسانی كه به خود نپرداخته است، خصلتی هست، آن‌چنان كه در مردم این شهرها رخنه كرده و جای گرفته بود و در مقابلِ هر حقّی یا هم‌چون كوفیان موضع می‏گیریم و یا به سكوت می‏گذرانیم و دیواره‏های توجیه را گرداگرد خود برافراشته می‏داریم تا در صحنه‌های حقِّ زمانة خود وارد نشویم؟ و اگر بخواهیم غیر از این باشیم باید مجدّانه به اصلاح خود بپردازیم، و تلاش كنیم «حق» در دل ما خانه كند كه فرمود: «القَلْبُ حَرَمُ اللّه ،وَ لاتُسْكِنْ فی حَرَمِ اللّه غیراللّه» (قلب، حرم خداوند است، در حرم خدا جز خدا را جای مده). مَشْی و روش ما یا كوفی است، یا مدنی، یا مكّی، یا بصری. شهرهای سیاست‌زده بیشتر كوفی صفت‏اند. اگر خودمان را نسازیم گرفتار یكی از این خصلت‌ها هستیم. لذا اگر قلبمان را حرم خدا نكنیم در شرایط امتحان به نحوی شانه خالی خواهیم كرد. گاهی افراد به خاطر آبرو، یا باندشان حرف حقّی را كه باید بزنند، نمی‏زنند. این قلب، تمرین نكرده است كه حق در آن جای بگیرد و شیطان را در خود جای داده، چنانچه حضرت‌علی(ع) فرمودند: «اَلسّاكِتُ عَنِ ‌الْحَقِّ شَیْطانُ اَخْرَس» هركس در گفتن حق سكوت اختیار كند، شیطان گنگی است. البته؛ وقتی حق در قلب انسان جای گرفت، تازه در روش بیان و اظهار حق هم نیازمند حكمت حسینی است تا موضع حكیمانه بگیرد. فهمیدن حق یك مقام است، و درست ارائه دادن حق، مقام‌ها دارد و همة این‌ها در حكمت حسینی به‌خوبی و به طرز فوق‌العاده‌ای نمایان است. إن‌شاءالله در جلسات آینده در حدّی روشن خواهد شد.