مگر نه اینكه وقتی غوغا فراهم آید عقل و دین هر دو فرو میافتند؟ و مگر نه اینكه كوفیان مجسّمه غوغا بودند؟ حال به من بگو: چون اهل غوغا بودند خوب نمیاندیشیدند و مقید به تعهدات دینی نبودند؟ و یا چون تدبّر در دین نداشتند اهل غوغا شدند و نتوانستند از فرستادة امام، خوب نگهداری كنند و مرعوب تهدید عبیدالله شدند؟ هر دو جواب یكسان است، عمده آن است كه تدبّر و تعقّل و دینداری را فرو ننهی و به غوغا دامن نزنی، وگرنه از حكمت حسینی دور میافتی هر چند دل در هوای حسین(ع) داشته باشی.
مردمی كه غیرت قبیلگی، آنها را به حركت درآورد و دین را در زیر سایة علماء دین ندیده باشند، و اگر هم پای منبری مینشینند، بیشتر با انگیزهای غیر از تعلیم و تربیت و وعظ، دلشان در شور گروه و قبیلهشان میتپد، به راحتی جمع میشوند و به تعداد 18000 نفر با فرستاده امام بیعت میكنند، و با یك تحلیل سیاسی یكی از خانزادههای كوفه پراكنده میشوند.(42) چراكه نه به جهت وظیفة دینی بیعت كردند و نه بر اساس تكلیف دینی مسلمبنعقیل را ترك نمودند. این مردم نهضت حسین(ع) را متوقّف نكردند ولی خودشان عبرت روزگار شدند، تا ما در عمل زدگی همه عمر را به شنزار سیاست زدگی و حبّ جاه و مقام و گروه، فرو نبریم و از خود باز نمانیم و بیشتر در تربیت معنوی خود بكوشیم.
اهل مكّه چون وضع مالیشان خوب بود، حال مبارزه نداشتند، و لذا سكون را برگزیدند، و اهل مدینه هم به سكوت موضوع را از سر گذراندند، و كوفیان هم دیوانگان غوغاسالار تاریخاند (نهجالبلاغه در خطبههای 29، 34، 39، 69، 166 روانِ كوفیان را بررسی میكند). ما در روان غوغاگر كوفیان و سكوت اهل مدینه و سكون اهل مكّه، سقوط شرافت اسلامی را میبینیم. حال میپرسیم چرا؟ راستی مگر نه اینكه در روان هر انسانی كه به خود نپرداخته است، خصلتی هست، آنچنان كه در مردم این شهرها رخنه كرده و جای گرفته بود و در مقابلِ هر حقّی یا همچون كوفیان موضع میگیریم و یا به سكوت میگذرانیم و دیوارههای توجیه را گرداگرد خود برافراشته میداریم تا در صحنههای حقِّ زمانة خود وارد نشویم؟ و اگر بخواهیم غیر از این باشیم باید مجدّانه به اصلاح خود بپردازیم، و تلاش كنیم «حق» در دل ما خانه كند كه فرمود: «القَلْبُ حَرَمُ اللّه ،وَ لاتُسْكِنْ فی حَرَمِ اللّه غیراللّه» (قلب، حرم خداوند است، در حرم خدا جز خدا را جای مده). مَشْی و روش ما یا كوفی است، یا مدنی، یا مكّی، یا بصری. شهرهای سیاستزده بیشتر كوفی صفتاند. اگر خودمان را نسازیم گرفتار یكی از این خصلتها هستیم. لذا اگر قلبمان را حرم خدا نكنیم در شرایط امتحان به نحوی شانه خالی خواهیم كرد. گاهی افراد به خاطر آبرو، یا باندشان حرف حقّی را كه باید بزنند، نمیزنند. این قلب، تمرین نكرده است كه حق در آن جای بگیرد و شیطان را در خود جای داده، چنانچه حضرتعلی(ع) فرمودند: «اَلسّاكِتُ عَنِ الْحَقِّ شَیْطانُ اَخْرَس» هركس در گفتن حق سكوت اختیار كند، شیطان گنگی است. البته؛ وقتی حق در قلب انسان جای گرفت، تازه در روش بیان و اظهار حق هم نیازمند حكمت حسینی است تا موضع حكیمانه بگیرد. فهمیدن حق یك مقام است، و درست ارائه دادن حق، مقامها دارد و همة اینها در حكمت حسینی بهخوبی و به طرز فوقالعادهای نمایان است. إنشاءالله در جلسات آینده در حدّی روشن خواهد شد.