امام به حرّ فرمودند: «این مردم مرا به سرزمین خود خواندهاند تا با یاری آنها، بدعتهایی را كه در دین خدا پدید آمده است بزداییم، این هم نامههای آنهاست، حالا اگر پشیمانند برمیگردم. راستی امام به كجا برمیگشتند؟ آیا از شعار «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی(ص)؛ میخواهم انحرافاتی كه در دین جدّم پیامبر(ص) پدید آمده را اصلاح كنم»، منصرف شده بودند و از امر به معروف ونهیاز منكری كه به عهده گرفته بودند، دست برمی داشتند؟ - در حالی كه این جملات مربوط به قبل از دعوت كوفه و كوفیان بود - یا اینكه با روبهرو شدن با حرّ، شهادت را پیش بینی كردند و درصدد رهایی از مهلكه شهید شدن بودند؟ در حالی كه قبل از شهادت مسلمبنعقیل، درست آن وقتی كه مسلم نامه نوشت كه هجدههزار نیروی رزمنده با او بیعت كردهاند، یعنی حضرت قبل از خروج از مكّه فرمودند: «اَلا وَ مَنْ كانَ فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّنًا عَلی لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللهُ» ای مردم هركس كه در راه ما آمادة بذل خون خود است و میتواند از خون خود بگذرد و مهیای لقاء خداوند است، با ما بیاید كه ما فردا عازم رفتن هستیم.
پس راستی امامحسین(ع) در مقابل حرّ میخواستند به كجا برگردند؟ آیا پیشنهاد امام به حرّ پیشنهادی نبود تا انگیزه دفاع از كوفه و كوفیان در مقابل امامحسین(ع) بهانهای برای دشمن نشود و دشمن حتی به خیال خام خود با انگیزهای به ظاهر حق، جنگ با حسین(ع) را حق خود نپندارد؟ امام میخواهند انگیزه واقعاً حقّی، برای دشمن نماند وگرنه، نه جبهه دشمن، باطلِ باطل خواهد بود، و نه جبهه امام، حقِّ حق. پس همة تلاش حضرت برای این است كه حجّت را بر دشمن تمام كنند، یعنی حقّی برای دشمن نماند. وگرنه امامحسین(ع) بهعنوان یك عصیانگری كه میخواهد به كوفه حمله كند معرفی میشد، و تبلیغات دستگاه یزید در ظاهر اینطور مطرح میكرد كه كوفیان آمدهاند از خود دفاع كنند، و عملاً امام شخصیتی معرفی میشود كه میخواهد كوفه را به هم بریزد. امام میفرمایند: خود كوفیان از من دعوت كردند، اگر نمیخواهند من برمیگردم.(50)