راستی چه سخت است كه انسان در میان دوستان و اقوام خود غریب باشد و او را نفهمند. امام نگران اسلام است و عبداللهبنجعفرطیّار عموزادة حسین(ع) و شوهر زینب(س) نگران جان حسین(ع) است. حسین(ع) میخواهد مسلیمن و فرهنگ اسلامی در امان باشد و عبداللهجعفر از حاكم مكّه برای حسین(ع) اماننامه میگیرد.(43) ای حسین! چه صبری داشتی كه توانستی به امان نامه حاكم مكّه گوش دهی و از خود بیخود نشوی و برآن نخروشی! نگاه كن امام به كجا نظر میكند و عبداللهبنجعفرِ دلسوز امام، به كجا، امام در این میان چه حالی پیدا میكند؟ خدا میداند! زمانه را بنگر و عمق حكمت حسینی را، آشنایان را و امان نامهشان را، صحابه را و نصایحشان را كه: «ای فرزند رسول خدا خود را به كشتن مده»، و دعوت كنندگان را بنگر كه دلشان با امام بود و شمشیرهایشان با بنیامیّه، و امام(ع)در چنین شرایطی قرار دارد. آنچه چون آبی زلال در حال تبخیر شدن و فراموش شدن بود، اسلام بود، و حسین(ع) در چنین شرایطی باید پاسدار و حافظ محبوبترین هدیة خدا، یعنی اسلام باشد، و نگذارد در چنین زمانة سیاهی، اسلام عزیز فراموش شود. من نمیدانم ای فرزند فاطمه چه كردی؟ ولی خوب از عهده برآمدی ای امام معصوم، كه امروز اسلامیت ما وامدار توست. پس «اللّهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّد وَآلِمُحَمَّد» آری؛ سلام خدا بر همة ائمه، كه همة آنها وقتی یزیدی در صحنه باشد حسیناند، و خدایا درود تو بر همه این خاندان باد كه هر چه داریم از این مجاری فیض تو داریم.(44)