همه تلاش معاویه برای این است كه كاری بكند كه بحث حقّ و باطل در میان نباشد، شما این جمله را در بین اهل سنّت زیاد شنیدهاید كه اختلاف صحابه رسولخدا(ص) در اجتهادشان است، یعنی امیرالمؤمنین(ع) یك اجتهاد داشتند و مخالفان شان هم اجتهاد مخصوص خودشان را داشتند. خوب دقت كنید این فرهنگ میخواهد بگوید حقّ و باطلی در میان نیست، این حرف معاویه و رومیها است كه قرائت های مختلف از دین، همه حقّاند. معاویه میخواهد بگوید علی(ع) و ضد علی(ع) هر دو اجتهاد دارند، یعنی فرهنگ معاویه فرهنگ گم كردن حقّ و باطل است! و در چنین فرهنگی بدترین آدمها هم خوب هستند. حتی عمروعاص هم خوب است. آری وقتی در فرهنگ حقّ قدم زدیم اجتهادهای حق داریم یعنی گاهی نور حق به افراد به طور متفاوت میرسد و ما برای همین هم معتقدیم كه در مكتب شیعه كه محور آن حق است همه مجتهدین، به حق اجتهاد میكنند هر چند كه در فهم دین متفاوت هستند، مثل اینكه لامپی نور دارد و لامپی دیگر نور بیشتری دارد. ولی این غیر از آن اجتهادی است كه معاویه و امثال او به صحنه آوردند.
شما میدانید كه اگر الان در كشور سعودی كسی بگوید «اللهمالعناباسفیان» گردنش را میزنند، چون میگویند ابوسفیان صحابه پیامبر(ص) است و همه صحابه خوب هستند پس هر كس بگوید «اللهمالعناباسفیان» به صحابه پیامبر(ص) توهین كرده است و باید گردنش را زد! این فرهنگ از كجا پیدا شد؟ یعنی ابوسفیان در دل فرهنگی آبرومند و با ارزش است كه دیگر باطل در آنجا معنی ندارد، چون حقّ معنی ندارد و در اینجا متوجّه میشویم امامحسین(ع) چه كار بزرگی كردند، نگذاشتند كه باطل بودنِ «باطل» گم و نهادینه شود. امروز ارزیابی های جهان اسلام به این صورت كه در سعودی واقع شده نیست، الحمدلله در بقیه دنیا روز به روز این فضا در حال رشد است، روح نقّادی پدید آمده است هر چند رگههای این نقّادی در قرون اولیه هم به چشم میخورد ولی امروزه با التفات بیشتری میتوان امید پیگیری مسئله را داشت. از جمله شخصیتهای قرن اول هجری كه در عین اهل سنّت بودن نقّادانه به مسئله مینگرد ابنقتیبه دینوری است. او در كتاب الامامة و السیاسة مطرح میكند شما كه میگویید تمام صحابه حقّاند و باید همه را پذیرفت، اگر بین صحابه اختلافی پیش آمد و یكی مسئلهای را حقّ دانست و دیگری باطل، چه میشود؟ در حالی كه به گواهی تاریخ خود صحابه هم اختلاف دارند! به عنوان مثال مطرح میكند كه عایشه میگوید: این كفتار یعنی «عثمان» را بكشید. عایشه به اعتبار اینكه با پیامبر(ع) بوده است یكی از صحابه است، عثمان هم یكی از صحابه است، حال كه اینها با همدیگر اختلاف دارند، فرهنگ معاویهای میگوید، هر دو اجتهاد داشتهاند، هر چند اجتهادشان متفاوت بوده است ولی هر دو حقّ هستند، و حالا فرهنگ حسین(ع)، فرهنگی است كه میخواهد این فضا را بشكند، كدام فضا را؟ جوّی كه میگوید همه حقّ هستند و باطلی وجود ندارد، امروز هم دقیقاً برای نفی حقّانیت شیعه از همین زاویه به ما حمله میكنند تحت عنوان قرائتهای مختلف از دین.