وقتی بشر وضع جبّارانه و اسارت در چنگال روزگار را پذیرفت دیگر حُسن ظنّ به خدا و توكّل و نشاط دینی به پریشان فكری و پوچ انگاری تبدیل میشود، و حسین(ع) در چنین شرایطی حكم زمانه را محكوم و حكم خدا را حاكم دانست و سران جامعة اسلامی را به نپذیرفتن حكم زمانه دعوت كرد.
حضرت در مكّه در سرزمین منا در خطبة خود به عدّهای از صحابه - به اصطلاح بزرگان دین- فرمودند: خداوند به شما احترامی داده است كه نگذارید حكم زمانه برحكم عهد محمدی(ص) حاكم شود. مگر نمیبینید عهد پیامبر(ص) را منسوخ میكنند! از چه نشستهاید، مالهایتان را گرفتهاید و به احترامی كه در جامعه به شما میگذارند دل خوش كردهاید و ساكت شدهاید در حالی كه دین پیامبر را بیرنگ كردهاند؟ مگر نه اینكه بزرگان دین با امربه معروف و نهی از منكر دین را نگه میدارند؟ چرا بر حكم زمانهای كه میخواهد زمانه غیر دینی را حاكم كند اعتراض نمیكنید؟ پیمانهای خدا شكسته شده، و شما هراسی نمیكنید؟... به مداهنه و سازش با ظالمان، خود را آسوده كردهاید. همة اینها منكراتی است كه خداوند امر كرد كه از آن جلوگیری كنید و شما از آن غافلید... شما ظالمان را در مقام خود جای دادید، و امور خدا را به آنها واگذاشتید... آنها را بر این مقام مسلط كردهاید، و فرار شما از مرگ و علاقهمندیتان به زندگیای كه از شما جدا خواهد شد، ضعفا را زیردست آنها كرده است.
و حضرت حسین(ع) بزرگان و خواص آن زمان را متوجّه وظیفه خود نمودند و علّت مشكلات جامعه را برای آنها باز كردند تا گرفتار تحلیلهای زبونانه معاویهپسند نگردند و مسائل و مشكلاتی را كه باید نخبگان جامعه حل كنند، به سرنوشت مردم حواله ندهند.