تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

قدرت تشخیص هدف، از ایمان زدودنی نیست

یعنی اگر شما به كمك ایمان و از طریق هماهنگی با امام معصوم معنوی شدید و یك شخصیت ایمانی در شما پدید آمد، دیگر در زندگی زمینی گم نمی‏شوید چون با حقیقت این زندگی در ارتباط هستید، دیگر پوچ نمی‏شوید هدف‏هایتان بیهوده نیست، و در یك كلام، از پوچی و بیهودگی نجات پیدا می‏كنید. خدا می‏داند كه هم اكنون جوانان تان را به دلیل كارهای بیهوده و پوچ دارید از دست می‏دهید، ما از «بی خودی» لبریز شده‏ایم، از «هیچی» پر شده‏ایم، از همین حالا خودتان را امتحان كنید، هر كاری می‏كنید از خودتان بپرسید: چرا چنین می‏كنم؟ آیا برای این است كه فلانی بدش نیاید؟ خوب چرا فلانی بدش نیاید؟ چون زشت است!! برای این و آن زندگی كردن پوچی است. به قول جامی:
از پی ردّ و قبول عامه خود را خر مكن

زان كه نبود كار عامی جز خری یا خرخری

گاو را باور كنـــد بهر خدایــی عامیان

نــوح را بـــاور نــدارد از پــی پیغمبــری

آری همین است، ملّتی كه ایمان را نشناخت و به دنبال راه ایمان نرفت و در نتیجه به دنبال خدا نبود كه خدا چه می‏گوید، پوچ می‏شود، همه زندگی‏اش ادای زندگی می‏شود، و این زندگی دیگر زندگی نیست، چون با باطن زندگی زمینی بی‌ارتباط است ولی اگر توانست با عالم غیب و سنّت‌های معنوی عالم مرتبط شود، وارد یك فرهنگ معنوی شده است. در این حالت است كه عرض می‌كنم؛ آری قدرت تشخیص هدف از فرهنگ به واقع معنوی زدودنی نیست. همچنان‌كه امید رهایی از پوچی و توان مبارزه با آن نیز فقط در فرهنگ معنوی ممكن است. به همین دلیل حسین(ع) راه عجیبی به ما نشان داد، آیا از خود نمی‏پرسید كه چرا امام‌حسین(ع) جنگ را اول شروع نمی‏كند؟ چرا تیر اوّل را نمی‏اندازد؟ تمام تلاش حضرت این است كه روح معنوی در این صحنه دمیده شود، شما می‏دانید كه حضرت در روز عاشورا چندین سخنرانی داشتند. در حالی كه سوار شتر می‏شدند و عمامه بر سر داشتند، و عرض شد كه این‌گونه كارها در نزد عرب یعنی این كه ما جنگی نداریم. ما آمده‏ایم انسان را نجات دهیم. حضرت صحبت‏های عجیبی داشتند. اصرار داشتند كه مردم بفهمند كه دارند گمراهی خودشان را ادامه می‏دهند، و از این طریق راه ورود حقایق غیبی را برای خود و یارانشان هرچه بیشترگشودند تا كربلا نمایش كامل ایمان باشد.
با كربلا می‏شود طوری دیگر زندگی كرد، به صحنه كربلا خوب دقت كنید، منحرف‏ترین انسان‏ها در مقابل حضرت ایستاده‏اند، حضرت نه آن‌ها را تصدیق می‏نمودند و نه به اصطلاح قهر می‏نمودند، بلكه صبر می‏كردند. راوی می‏گوید كه در روز عاشورا دشمنان خیلی شلوغ می‏كردند تا حضرت نتواند حرف خود را بزند اما امام‌حسین‏(ع) اینقدر صبر كردند كه بین خود آن‌ها دعوا شد و خودشان شروع كردند به آرام نمودن لشكر، پس از آن، حضرت شروع كردند به صحبت كردن امام فرمودند: چرا می‏خواهید مرا بكشید؟ آیا مالی از شما برده‏ام؟ كسی را از شما كشته‏ام؟ بعد می‏گوید از خودتان بپرسید مگر پیامبر نگفت من و برادرم سرور جوانان اهل بهشت هستیم؟
آیا فكر می‏كنید امام‌حسین(ع) از مرگ می‏ترسد كه این چنین صحبت می‏كند؟ نه! هرگز این‌طور نیست، امام‌حسین(ع) قبل از آن در همان برخورد اول به حرّ گفته بود، مادرت به عزایت بنشیند، آیا مرا از مرگ می‏ترسانی؟ امام در مكه فرمود: ما آمده‏ایم برویم و كشته شویم. عرض من این است كه فكر كنید چرا امام این‌گونه صحبت فرمودند؟
برای این‌كه كربلا ظرفیت پذیرش تجلی همة حقایق را در خود ایجاد نماید و نمایش كامل ایمان برای بشریّت در همة تاریخ باشد وما از طریق حسین(ع) و كربلا از مسیر حق جدا و گرفتار پوچی نشویم، لذا است كه هر كاری انجام می‏دهیم باید از خود بپرسیم چرا؟ اگر ما كاری بكنیم كه در آن كار عنصر ایمان نباشد و جای ارتباط با غیب در آن مشخص نگردد، فریب خواهیم خورد، آنگاه به روش معاویه‏ای زندگی می‏كنیم و حسین را می‏كشیم! و نمی‏فهمیم. پس وقتی از پوچی ترسیدیم، و وقتی پوچی را فهمیدیم و عمق فاجعه پوچ شدن را شناختیم، دست به دامان حسین(ع) می‏زنیم تا از این فاجعه بزرگ رها شویم. اولین پنجره نجات، از طریق واردشدن در ایمان به حقایق عالم، نترسیدن از مرگ است. آن طور كه حسین‏(ع) نترسید و نه آن‏طور كه چنگیز نترسید و این‌كه بدانیم قدرت تشخیص هدف از فرهنگ به واقع معنوی، زدودنی نیست.
خدایا! به حق حسین(ع) ایمانی را كه حسین(ع) می‏طلبد در جان ما شعله‌ور بگردان.
خدایا! به حق حسین(ع) یاد خودت و یاد حسین(ع) را هرگز از قلب ما بیرون مبر.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»