حسین(ع) این را خوب فهمید كه در نزدیكی به فرهنگ رُم، انسانیّت قربانی میشود و نهتنها در آن جوّ غالب مأیوس نشد و مقابله كرد، بلكه راه نجات را به ما نشان داد. آنقدر قلّه فرهنگِ اومانیستی انسانكشِ غرب بلند است كه انسان فكر میكند هرگز نمیتوان بر آن غلبه كرد، بهطوریكه یأسی عمیق سراسر قلب او را فرا میگیرد و تنها راه را تسلیم و تملق و چاپلوسی میداند. بسیاری از كسانی كه مبلّغ فرهنگ غرب هستند، تملّق و تبلیغ آنها به جهت یأسی است كه سراسر وجودشان را پر كرده و باور نمیكنند راه نجاتی هست لذا ناخواسته خود را تسلیم آن كرده و به تملّق آن تن دادهاند. و این حسین(ع) بود كه از قلّة فرهنگ رُمی معاویه فراتر رفت و راه نجات را به ما نمایاند كه باید انسانیّت خود را جز به خدا به هیچ چیز دیگر نفروشید و در این راه جان را به عشق الهی گرم نگهدارید و برای حفظ تن - كه تنها راه نفوذ فرهنگ اومانیستی است - خیلی ارزش قائل نشوید، در آن حال همه ابهّتهای آنها زیرپای شماست.
در فرهنگ كاخ سبز معاویه همة انسانیّت قربانی میشود، دیگر نه دین میماند و نه اخلاق، آنگاه انواع رخوتها و شكها و انزواها ظاهر میشود، و حسین(ع) راه درمان را مقابله با ریشة این تفكّر دانست، حال چه شهید شود و چه بماند. مهم این است كه راهِ برونرفت، نشان داده شده است حتّی به قیمت خون، چراكه خون توان زیادی دارد و پیامی كه با خون همراه است، هم بیشتر میماند و هم روشنتر و عمیقتر است.
آری؛ در نهضت كربلا، راه برونرفت، نشان داده شده تا انسانیّت قربانی نشود و این راه به خون نزدیك شد تا روشنتر و پایدارتر بماند، وگرنه اصل مَشْی و حكمت حسینی، مشی و حكمت مقابله با رخوت و شك و انزوا و پوچی و اضمحلال است كه فرهنگِ رُمیِ معاویه آن را تبلیغ میكند.
وقتی بشر در سیطرة قوانین حاكمیّت غیردینی از اختیار و انتخاب زندگی، آن طور كه میخواهد زندگی كند، باز بماند دیگر معنا ندارد با فرهنگ حاكم كنار نیاید، و در این حالت هر چیزی رعایت شود، رعایت حاكمیّت جور است و تصدیق سیطرة باطل و اثبات صورت حیوانی انسان. لذا مقابله و سرباز زدن در مقابل كل حاكمیّت جور، تنها راه است، و حكمت حسینی جز یك نوع ژرفانگری، و پشت كردن به كل چنین فرهنگی نبود. درست برعكس عدّهای مقدّسمآب و به اصطلاح روشنفكر آن دوران كه ریشه را رها كرده و به شاخهها پریده بودند و در واقع با این امنیّت و مشروعیتی برای ریشه انحراف ایجاد شده بود.(11)