من نمیدانم آیا در دنیا غیر از اشك بر امامحسین(ع) چیزی زیباتر داریم؟ اشكی كه فقط برای حسین(ع) فرو ریزد نه اینكه یاد كسی بیفتیم و دل بسوزانیم و به اسم امامحسین(ع) اشك بریزیم، اگر یك مقدار وقت صرف كنیم و حجاب ها را كمكم كنار بزنیم، برای حسین(ع) میتوان گریه كرد. آیا خوشحالی بالاتر از خوشحالی حاكمیّت فرهنگ حسین(ع) در جامعه داریم؟ اصلاً در فرهنگ حسین(ع) غمها و شادیها خیلی نشاط آفرین و زنده هستند. حال نظری به اهل دنیا بیندازید، غصههای بیخود، شادی های بیخود، برای چه غصه میخورند؟ برای اینكه او را كمتر تحویل گرفتهاند. برای چه شاد هستند؟ برای اینكه ماشین خودشان را عوض كردهاند، و مدل این ماشین بالاتر است! آن وقت چرا مدل بالاتر، بهتر است؟ میگویند: نمیدانیم دیگر با این سؤالات سر به سر ما نگذارید. چرا با تو و در مقابل سؤال تو اینگونه برخورد میكنند؟ برای اینكه شما شادی های بیخود آنها را نگیرید. و این مسئله از دید بسیاری پنهان میماند، مگر آن كسی كه ملاك انتخابش هنوز بر محور حق و باطل دور زند.
گاهی ما گرفتار یك سلسله چیزهای بیخود میشویم، مثلاً، آقا این دولت خوب است. چرا؟ برای این كه دیگر برق نمیرود و... مگر حالا كه برق نمیرود خوب است؟ یا اینكه خلیفه دوم خوب است برای اینكه اسلام را تا پشت فلات تبت توسعه داد و...خوب حالا چرا خوب است؟ حالا مگر این مسلمانها كه توسط كشورگشاییهای خلیفه دوم مسلمان شدند، به صرف نام مسلمانی خوباند؟ انسان در این افكار و واژههای مبهم میمیرد و پوسیده میشود بدون اینكه حقیقت آنها را بفهمد، خوب دقت كنید، این واژهها هیچ كدام بد نیست، جنگ كردن نه خوب است نه بد، رفاه نه خوب است نه بد، عمده آن است كه بدانید اگر معیاری برای ارزیابی حق و باطل نداشته باشید در واژههایی میافتید كه نه خوب هستند و نه بد، و گرفتار پوچی میشوید. حالا اگر به این واژهها و موضوعات از دید حق یا باطلبودن نگاه كنید، اتفاقاً ممكن است رفاه حق باشد، آن جایی كه برای مسلمانان رفاه فراهم كنید تا بهتر دینداری كنند، نه این كه صرفاً رفاه برایشان فراهم كنید. در آن نگاه میبینید كه ناخودآگاه در طول عمرتان گرفتار چیزی شدهاید كه حق نیست، و نتیجه این میشود كه ناگهان میبینید با معاویه كنار آمدهاید! اگر بگویید من این فردی را كه به كار نادرست من ایراد میگیرد دیگر دوست ندارم، كمكم میبینی كه خودی و ناخودی را جابجا گرفتهای و با دشمنانتان دوستید و با دوستانتان دشمن هستید.
اینكه میبینید فرهنگ عمومی جامعه با امامحسین(ع) همكاری نمیكند به این جهت است كه جامعه حق و باطل را گم كرده است و الاّ همه جهان اسلام بیشك در آن روز حسین(ع) را از یزید بیشتر دوست میداشتند ولی قضیه چیز دیگری بود. در این جامعه به جای حق طلبیدن، رفاه طلبیدن حاكم شده بود، مثلاً اگر شما یك چیزی به من بدهید تا من راحتتر زندگی كنم، بدم نمیآید، ولی قبل از آن باید سؤال كنم كه آیا حق است یا باطل؟ اگر میخواهی به من رشوه بدهی باطل است، پس نمیخواهم، یعنی در جامعهای كه عنصر رفاه مطلوب اصلی شود و عنصر حق گم شود، معاویه با كیسههای سكه رشد خواهد كرد و یزید بر سر كار میآید. البته عنصر رفاه در فضای حق و باطل جایگاه خود را دارد. یعنی دولتمردان نظام اسلامی از آن جهت كه تلاش میكنند تا برای امت اسلامی فضای آرام و رفاه نسبی فراهم كنند، خاك پایشان را سرمه چشم خواهیم كرد، ولی همواره فرهنگ حق و باطل باید مطرح باشد و از آن غفلت نشود وگرنه در دل این رفاه، باطل جای خود را باز میكند و حق گم میشود.
انسانهایی كه از افق حق چشم بر ندارند چنین انسان هایی را شعار ترقی و توسعه و رفاه و وسعت فتوحات، نمیفریبد چون به حق و باطل بودن امور میاندیشند و نهضت اباعبدالله(ع) در موقعی كه همه چیز مطرح بود مگر حق و باطل بودن امور، جهتها را به سوی تمییز حق و باطل كشاند تا آنچه پوچ و بی معنی است از چشمها پنهان نماند.