تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

امیدوارترین انسان‌ها

چنانچه با ملاك های دینی و باورهای قلبی در تاریخ اسلام سیر كنیم، می‏بینیم كه در ارتباط با اهل بیت پیامبر(ع) با یك عالَم حضور و بقاء روبه‌رو می‏شویم و امید، همه جانمان را فرا می‏گیرد، حتی اگر در وسط میدان كربلا باشیم و دشمن از همه طرف احاطه‌مان كرده باشد. ولی با ارتباط با معاویه، انسان از همه چیز محروم می‏شود، و این مسئله را اهل بیت از همه بهتر می‏دانستند، ایشان می‏دانستند كه بشر با حاكمیّت منهای دیانت، به چه برهوت بی‏معنایی هبوط خواهد كرد و چه اندك بودند آن‌هایی كه این محرومیت را می‏فهمیدند. هر چند گاهی عدّه‏ای كه سوسوی این حالت بر قلبشان خورده بود دل در گروِ حاكمیّت اهل بیت می‏بستند - از جمله كوفیان- ولی چون با عمق جان مسئله را دریافت نكرده بودند حالت طلب، پایدار نمی‏ماند و با اندك سایه ترسی فراموش می‏شد. اما خود اهل‏بیت (ع) بیش از همه متوجّه این محرومیت بزرگ برای بشر بودند و لذا در هر شرایطی سعی در نمایاندن این رحمت الهی داشتند كه بشر از معنی اصلی زندگی محروم نماند تا كورمال كورمال بخواهد راه را طی كند.
ما سه نوع انسان داریم، یك نوع آدم بد كه هر جا بنشیند در فكر این است كه چگونه جیب یك نفر را خالی كند، اگر در جلسه عزاداری امام‌حسین‏(ع) هم دعوتش كنید می‏گوید چقدر پول می‏دهید. یعنی همه چیزش دنیاست، نوع دوم، آدم‏هایی كه خوبند یا این كه می‏خواهند خوب باشند اما در عالم غیب به سر نمی‏برند و جان می‏كَنند تا در عالم غیب بروند، به یاد غیب هستند ولی حكم دنیا بر آن‌ها جاری است، خطورات ذهنی و كینه‏ها و رقابت‌ها، آن‏ها را اسیر كرده‌ است. نوع سوم، خود اهل‏بیت هستند، كه دائم در عالم غیب به سر می‏برند و با عالم حضور و بقاء در تماسند. مقام اهل بیت(ع) مقام حضور در محضر حق است، تمام وجودشان در محضر حق است و حق در جمال آن‌ها جلوه‏گر است، و إن‌شاءالله ما در كربلا همه این‌ها را با دلیل نشان خواهیم داد. ما از طریق ارتباط داشتن با اهل بیت با یك عالم حضور و بقاء روبه‌رو می‏شویم و در این حال، امیدْ همة جان انسان را فرا می‏گیرد، حتی اگر در وسط میدان كربلا باشیم و اطراف ما را دشمن احاطه كرده باشد، باز هم احساس می‏كنیم كه تنها نیستیم. برعكس، در جبهه مقابل، تجربه كرده‏ایم وقتی یك مشكل در زندگی‌مان به‌وجود آید می‏گوییم «نكند بدبخت شویم». و اگر كوچك‌ترین عضو دنیای ما خراب شود، می‏گوییم دیگر كارمان تمام است. روانكاوی چنین جبهه‌ای در قرآن مجید به چشم می‏خورد، آنجایی كه می‌فرماید: اگر ضرر كوچكی به آن‌ها برسد زود خود را می‏بازند، «ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَیَؤُسٌ كَفُورٌ»(79) یعنی؛ چون آن رحمت را از او بگیریم حالت یأس و ناسپاسی به او دست می‌دهد، و كربلا آمد تا انسان را از چنین روحیاتی آزاد كند.
شمر می‏گوید وقتی وارد قتلگاه شدم حسین‏(ع) می‏خندید. شمر می‏خواهد كار امام‌حسین‏(ع) را تمام كند، وقتی وارد قتلگاه می‏شود كه دیگر چیزی از امام‌حسین‏(ع) نمانده است، تیر در سینه حضرت فرو رفته، حضرت می‏خواهند آن را در بیاورند، نمی‏توانند، تیر را از پشت در آوردند، گلوی شان شمشیر خورده است ولی در این حال تبسم بر لب دارند. راوی می‏گوید «هر چه به ظهر عاشورا نزدیك می‏شدیم، چهره حسین(ع) بشّاش‏تر می‏شد» در فرهنگ انسان‏های عادی این‏ها عجیب است، ولی در فرهنگ حسین(ع)، عجیب این است كه تو می‏گویی «این ها عجیب است». وقتی كه حضرت، همه جوان هایشان را از دست دادند، به خیمه آمدند و لباس بلندی كه اهل یمن به پیامبر(ص) هدیه داده بودند پوشیدند، یكی از لشكریان ابن سعد وقتی حضرت را با این لباس می‏بیند، می‏گوید «حسین! به دامادی می‏روی؟» به راستی امام‌حسین(ع) كجا دارد زندگی می‏كند؟ همه تأكید بنده این است كه این چه انسانی است؟ این چه فرهنگی است كه فرماندة آن تنهای تنها، همة یاران را از دست داده ولی امیدوارترین انسان است. راویان حادثه كربلا همه می‏گویند: در ظهر عاشورا امید، تمام وجود حسین(ع) را گرفته بود. امام‌حسین(ع) در حالی‌كه تشنگی و بی خوابی را تحمل می‌كردند و در آن حال در تمام روز جسد هر كدام از شهداء را تا پشت خیمه‌گاه می‌آوردند، وقتی كه حضرت به لشكر عمربن‏سعد حمله كردند، این لشكر سی هزار نفری را عقب راندند و همه فرار كردند، در این حال عمر بن سعد فریاد زد: چرا ایستاده‏اید؟ این پسر قاتل عرب است، همه حمله كنید! همه حمله كردند، شمشیر و سنگ زدند، امام‌حسین‏(ع) روی پایشان نمی‏توانستند بلند شوند، كمی بلند می‏شدند و می‏افتادند، دوباره بلند می‏شدند، دشمن حمله می‏كرد، حضرت با همان حالت خون‏آلود و زخم خورده یك نهیب می‏زدند و تمام لشكر عُمر سَعد عقب نشینی می‏كرد. آنها در چهره حسین(ع) چه می‏دیدند؟ فرهنگ امام‌حسین(ع) فرهنگی است كه امید و قدرت و نپوسیدن، تمام شخصیت این فرهنگ است، حتی در ظاهر حسین(ع)، در عصر عاشورا، این نمایان است، اگر كربلا به وجود نیامده بود هیچ كس در ذهنش هم نمی‏توانست تصور كند كه چنین آدمی با این همه كشته كه داده است، این قدر امیدوار و بشّاش باشد.