در زمان معاویه همه چیز برمبنای ترس تنظیم شده است. معاویه بر اساس ترس بیعت میگیرد، ترس، حافظ نظم زمانه شده است و ترسوهای چاپلوس میدان داران چنین نظامی هستند، حتی معاویه خوب میداند كه در زمان خلافت علی(ع) میتواند با ترسی كه در حوزة حكومت آن حضرت ایجاد میكند مقاومت مردم را از بین ببرد و عملاً از طریق غارتهای بُسْربنارطاتها، در حوزه حكومت حضرت اختلال ایجاد میكند.(10)
وحشت از عدم رفاه، عامل سكوت و سكون همه افراد شده است. مردمی كه اكنون دهها سال است به تن آسایی و پرخوری خو كردهاند، ترس جدا شدن از آن تن پروری، آنها را به هر كاری میكشاند و به هر تسلیمی تن درمیدهند.
اكثر صحابه در اثر فتوحات و جنگهای طولانیِ زمان خلیفة دوم دارای مال و كنیز و باغهای بسیاری شده بودند و معاویه میداند كه اینها دلبسته اموالشان هستند و لذا با حسین(ع) كنار نمیآیند و حتّی آنچنان مشغول زندگیاند كه نمیتوانند به راه دیگری فكر كنند. و آگاه نیستند راه گریزی از این نوع زندگی هست یا نه؟ در چنین شرایطی آنچه مطرح نیست فكر كردن و نسبت به روند جامعه آگاهی داشتن است. مشغول زندگی شدن و زندگی را به عنوان یك گرفتاری پذیرفتن و خود را در چنگال آن افكندن، خودآگاهی را از افراد میگیرد و دیگر نمیتوانند خود را در ماوراء روزمرّگیها تحلیل كنند، و اینجا دیگر نصیحت و وعظ هم كارساز نیست.