بسماللهالرحمنالرحیم
﴿ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اباعبدالله وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ ﴾
﴿ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللّهِ اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِی اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ﴾
﴿ وَلاجَعَلَهُ اللّهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ ﴾
اگر به این نتیجه رسیدیم كه بودن و نبودن شریعت برای سعادت انسان یكسان نیست و انسان نمیتواند بدون شریعت از پوچیها رها شود، و هر كس كه آخرین شریعت را ندارد معنی روی زمین بودنش لغو و پوچ است.
و اگر متوجّه شدیم كه اباعبدالله(ع) واقعاً برای نجات بشریّت، پا به عرصه مسئولیت بزرگ خویش گذاشتند، چراكه پیام «حُسَینُ مِنّی وَ اَنَا مِنْ حُسَین» پیام رسول شریعت است، یعنی همان رسولی كه مبعوث شده تا كلّ زمینیان را از خطراتی كه زندگانیشان را بیثمر میكند نجات بخشد، حسین(ع) را سخت به خود گره میزند و میگوید: نهضت حسین(ع) جزء رسالت من است و رسالت من جزء نهضت حسین(ع) است و از طریق این دو عنصر انفكاكناپذیر ثمردهی انسان ممكن میگردد.
و اگر بر اساس پیام رسول خدا متوجّه شدیم بدون حسین(ع) شریعت كامل نیست و «حُسَینُ مِنّی وَ اَنَا مِنْ حُسَین» بدان معناست كه این شریعت و امامت از هم جدا نیستند.
این سؤال پیش میآید كه حسین(ع) را چگونه باید ببینیم كه از روزمرّگیها كه بلای زندگی زمینی است نجات پیدا كنیم؟ یعنی اگر حسین(ع) كلید نجات انسان است - كه هست - چگونه او را تحلیل كنیم كه او برای ما كلید نجات باشد؟ ما نمیخواهیم بیهوده شعار بدهیم و به جایی هم نرسیم، به تعبیر حضرت امام خمینی(ره)(103) بعضی از كتابهای اخلاقی نسخه هستند نه دارو، طبیب روحانی باید كلامش حكم دارو را داشته باشد نه حكم نسخه. اگر بگوییم «حسین كلید نجات بشریّت است» كاری از پیش نبردهایم، بحث این است كه چگونه باید به این نهضت نگاه كنیم تا از این همه روزمرّگی و پوچی نجات پیدا كنیم؟ به راستی نجات دهندگی حسین(ع) از چه زاویهای است كه اگر بیحسین (ع) شدیم، از دست رفتهایم؟