برای نظام كفرِ یزیدی و معاویهای، خطر شیعه و به خصوص خطر اباعبدالله(ع) در چیست؟ در این است كه حسین(ع) حقّ و باطل را میشناسد و دغدغه حقّ بودن كارها را دارد. امامحسین(ع) روی مطلبی دست میگذارد و میگوید كه حق است یا نه. و چنین فردی بدون اینكه انسان شروری باشد از همه مخالفان فرهنگ معاویهای برای فرهنگ معاویهای خطرناكتر است. عبداللهبنزبیر، انسان قلدر و شروری است، جنگ به راه میاندازد و میكشد، چند سال بعد از حادثه كربلا هم مكه را گرفت، در حالیكه امامحسین(ع) برای حكومت معاویه خطرناك است، ولی شرور نیست. ببینید كه برای یزید چقدر سخت است كه با این امام بجنگد. خدا امامخمینی را رحمت كند كه در قرن حاضر، پایهگذار این روش بود، كه ثابت كند ما شرور نیستیم ولی با همه جهان باطل در میافتیم. وقایع زمان جنگ را مرور كنید، شیعیان حزب الله لبنان - كه خدا قوتشان بدهد- در تنگه سوئز مین كار گذاشتند، امام با شنیدن این موضوع به شدت با آنها دعوا كردند كه چرا امنیت جهانی را به هم میزنید؟ ما آمدیم كه انسان شروری نباشیم ولی حق باشیم و اگر جوانان حزبالله نجات پیدا كردند به همین جهت نجات پیدا كردند كه همچون مولایشان حسین(ع) شرور نبودند ولی از حقّ هم كوتاه نیامدند و اینگونه زندگی كردن خیلی سخت است، گاهی مسلمانانی را میبینیم كه میخواهند جلوی انحرافات نظام غربی را بگیرند اما نمیتوانند شرور نباشند لذا از تلاش خود نتیجه نمیگیرند.
حسین(ع) خیلی قهرمان است چراكه او خطرناك ترین عنصر برای نظام اموی است بدون آن كه انسان شروری باشد و بخواهد تخریب مادی به بار آورد، جملات حضرت را در شب و روز عاشورا بنگرید او تماماً به عنوان یك مصلح بزرگ در صحنه است، نه یك انسان تخریب كننده، و به همین جهت در فرهنگ معاویهای همه جانیان پذیرفته میشوند تا به زندگی پوچ خود ادامه دهند، مگر انسانی كه بین حق و باطل تمییز میدهد و باطل و پوچی را میشناساند. اما حسین(ع) این قدر به مكتب و نهضت خودش اطمینان دارد كه در جهانی كه بر اساس برنامه «..... ما خَلَقَاللهُ السَّمواتِ وَ الاْرْضَ وَ ما بَیْنَهُما اِلاّ بِاْلحَقِّ.....»(110) آفریده شده است میتواند خودش را با روش های حقّ ثابت كند. این چنین انسانی ترس ندارد از این كه حالا عمرسعد با سی هزار نفر از لشكریانش به مقابله او آید. یعنی شما اگر میترسید و میلرزید و گاهی خشونت را از حد تعادل دینیاش خارج میكنید به این علت است كه نمیدانید در نظامی كه خدا ساخته است میشود حق را تثبیت كرد و حسین(ع) توانست خودش را تثبیت كند، نمونهاش همین است كه امروز من و شما دغدغه فهم حسین(ع) را داریم و میدانیم كه باید به حسین(ع) نزدیك شویم تا نجات یابیم و برنامههای مان به ثمر برسد.
وقتی فرهنگ معاویهای ریشه های خود را محكم كرد، دیگر انتخاب بین حق و باطل گم میشود و انتخاب میان ناحقها باقی میماند، زشتی شرّ گم میشود و باطل از باطل بودن می افتد، در این حال هر انتخابی پوچ و بیمعنی گشته و خشمها و غمها و شادیها همه سر و ته یك كرباس اند و این مسئله از دید بسیاری پنهان میماند مگر آن كس كه ملاك انتخابش هنوز بر محور حق و باطل دور میزند و نه هیچ چیز دیگر، چنین انسانی را شعار ترقی و توسعه و رفاه و وسعتِ فتوحات نمیفریبند و فقط به حق یا باطل بودن موضوع میاندیشد و نهضت اباعبدالله(ع) در موقعی كه همه چیز مطرح بود مگر حق و باطل بودن امور، جهتها را به سوی تمییز حق از باطل كشاند تا آنچه پوچ و بیمعنی شده است از چشمها پنهان نماند.